به گزارش آتیه آنلاین؛ در دوران جنگ سرد، بحث داغی در مورد نقش برنامهریزی اقتصادی شکل گرفت. سوال محوری این بحث چنین بود که آیا اقتصاد «برنامهریزیشده» شوروی منابع را به شکلی بهرهورتر تخصیص میدهد یا اقتصاد «بازار آزاد» آمریکایی؟
انتقادها به اقتصادهای برنامهریزیشده حول محدودیتهای پردازش اطلاعات، محدودیت امکان پیشبینیهای تولید و عدم انعطافپذیری برنامههای متمرکز میچرخید.
نهایتا با سقوط اتحاد جماهیر شوروی بهنظر رسید که مفهوم برنامهریزی اقتصادی را باید به زبالهدان تاریخ سپرده است؛ اما امروزه مسائلی که روزگاری در این بحثها مطرح میشد، هنوز هم همچنان کاملا قابل بحث است.
تسلط تعداد کمی از شرکتها بر اقتصاد آمریکا
پژوهشهای جدید نشان میدهد که ۱ درصد از شرکتهای برتر آمریکایی، ۹۰ درصد از داراییهای مرتبط با تولید در آمریکا را کنترل میکنند و ۸۰ درصد از درآمد فروش را به خود اختصاص میدهند. این امر بدین معناست که بخش کوچکی از شرکتها مسئول بخش عمدهای از فعالیتهای اقتصادی در آمریکا هستند.
برای این شرکتها، برنامهریزی (بهویژه هماهنگی فعالیتها در زنجیرههای تأمین جهانی) نقش استراتژیک مهمی دارد؛ اگرچه آمریکاییها کمتر به اهمیت برنامهریزی فکر میکنند، اما این امر نه تنها در دسترسی به محصولات مصرفی، بلکه در کل اقتصاد نقشی حیاتی دارد.
نقش برنامهریزی در اقتصاد بینالمللی و درهمتنیده امروز (حداقل تا آنجا که مربوط به شرکتهای آمریکایی، مهد اقتصاد بازار آزاد است) به زنجیره تامین کالا برمیگردد.
برنامهریزی زنجیره تأمین شامل مجموعهای از تصمیمات متقابل و مداوم است که با هدف هماهنگی ظرفیت شرکت، موجودی و سایر داراییها برای حداکثر کردن سود انجام میشود. این برنامهریزی دامنه وسیعی از تصمیمات را شامل میشود، از بهینهسازی بلندمدت شبکههای تأمین جهانی گرفته تا زمانبندی تحویل در کوتاهمدت.
براساس تقاضای متغیر مصرفکننده این برنامهریزان هستند که تصمیم میگیرند که چه مقدار محصول تولید یا خریداری شود. شاید مهمترین فرآیند برنامهریزی در این میان، مدیریت زمانبندی تحویل محصولات است که توسط برنامهریزان شرکتهای بزرگ انجام میشود تا اطمینان حاصل کنند که محصولات در زمان مناسب، مکان مناسب و به شکل مناسبی در دسترس هستند. این کار نه یکبار، بلکه برای میلیونها محصول و با میلیاردها تراکنش روزانه انجام میشود.
برای مثال، تنها یک فروشگاه معمولی «والمارت» (Walmart) در هر لحظه حدود ۱۲۰,۰۰۰ محصول مختلف را ارائه میدهد. این محصولات در همین یک فروشگاه باید همزمان در بیش از ۱۰,۰۰۰ فروشگاه جهانی، به صورت آنلاین عرضه شوند و به صورت ۲۴ ساعته و ۷ روز هفته در دسترس مصرفکنندگان در منازل باشند. برنامهریزان تلاش میکنند تا این شبکه عظیم از افراد، محصولات و مکانها را برای هماهنگی عرضه و تقاضا مدیریت کنند.
همچنین این محصولات باید در به شکل خاصی در دسترس باشند؛ یعنی دائما و بهطور چشمگیری، بر اساس ترجیحات مصرفکنندگان و رویدادهای مناسبتی و پیشآمدها تغییر کند، همچنین محصولات باید با قیمتهای رقابتی عرضه شوند؛ موضوعی که باعث جستجوی بیوقفه برای کاهش هزینههای ورودی تولیدکننده میشود. بنابراین برنامهریزان سعی میکنند تا این شبکه وسیع از افراد، محصولات و مکانها را هماهنگ کنند تا سودآور بودن عرضه و تقاضا را تطبیق دهند.
آیا بهترین برنامه هم شکست میخورند؟
گاهی برنامهها موفق میشوند و گاهی نه. نشانههای آشکار اختلال در برنامهریزی شرکتهای بزرگ در جهان بازار آزاد قفسههای خالی و زمانهای انتظار طولانی است؛ نشانههای پنهانتر شامل میلیاردها دلار موجودی اضافی و مصرف نشده، تأخیر در نوآوری و هدررفت عظیم در زنجیره تأمین است (مانند حمل و نقل، انبارداری یا فرآیندهای تولید که به دلیل عدم کارایی، هماهنگی ضعیف یا نقصهای فنی ایجاد میشود).
این اختلالات در بیشتر شرکتها رایج است، اما این همهگیری کووید-۱۹ بود که آنچه بسیاری از برنامهریزان از قبل میدانستند را آشکار کرد: «فناوریهای قدیمی، کمبود نیروی انسانی و زنجیرههای تأمین فرسوده، شرکتها را از ارائه خدمات مناسب بازمیدارند».
برای دههها، برنامهریزان از سیستمهای برنامهریزی منابع سازمانی استفاده کردهاند؛ نرمافزاری که فرآیندهای اصلی کسبوکار را از خرید مواد خام تا فروش مدیریت میکند، اما این سیستمها اغلب بر اساس مدلهای دهه ۱۹۶۰ طراحی شدهاند و دچار محدودیتها و نقصهای فراوانی هستند. علاوه بر این، شرکتها اغلب از دهها (گاهی صدها) سیستم مختلف برای مدیریت جریانهای کاری و پایگاههای داده استفاده میکنند. به همین دلیل، برنامهریزان مجبورند اطلاعات ناقص را از منابع متعدد جمعآوری کرده و برای تعیین نیازهای پویای عرضه و تقاضا کنار هم بگذارند.
پتانسیل اتوماسیون و مسئله برنامهریزی
اتوماسیون، بهویژه با توسعه الگوریتمهای یادگیری، ظرفیت عظیمی برای حل چالشهای فناوری دارد اما نیاز به دادههای باکیفیت همچنان یک مانع بزرگ برای اتوماسیون محسوب میشود.
برای مثال، انبارداران کالا، به دلیل اشتراک در استفاده از یک سرویس خودکار تحویل، از خطرات تصمیمگیری بر اساس پیشبینی و الگوریتمها آگاهاند. حل این مشکل برای زنجیره تأمین جهانی به دادههای بسیار باکیفیت و تحلیلهای پیشرفته نیاز دارد. بسیاری از شرکتها هنوز به این سطح نرسیدهاند. حتی اگر سیستمها هم در دسترس باشند، مشخص نیست که افراد برای کار با این سیستمها آماده باشند. شرکتها بیش از پیش به برنامهریزان نیاز دارند تا فرآیندهای زنجیره تأمین را هدایت کنند.
اما دانش، مهارتها و نگرشهایی که حرفهایهای برنامهریزی امروزه به آن نیاز دارند، بسیار متفاوت از آنچه است که فقط چند سال پیش لازم بود. برنامهریزان امروز باید راحتتر با ابهامها کنار بیایند، تغییرات را رهبری کنند و با تکنولوژیهای جدید سازگار شوند، علت این است که دنیای امروز بسیار متغییرتر از جهان چند سال قبل است و این فرآیند برنامهریزی را دشوار میکند.
در واقع نیاز به برنامهریزی بار دیگر در زمانهای به وجود آمده است که کمبود نیروی کار و مسائل مربوط به آموزش و رقابت جهانی، زنجیره تأمین را تحت فشار قرار داده است.
چالشها و راهحلها در مدیریت زنجیره تأمین
در عصر کنونی زنجیرههای تأمین جهانی چالشهای مداوم و روزانهای برای برنامهریزی ایجاد میکنند، حتی اگر شرکتی دارای سیستمها و نیروی انسانی برای بهینهسازی موجودی خود باشد، همچنان باید این موجودی را در سراسر جهان جابهجا کند. برنامهریزان در چنین وضعیتی باید با استفاده از هواپیماها، قطارها، کامیونها و کشتیها راهحلهای پیچیدهای برای عرضه و تقاضا را طراحی کنند. بهعلاوه در این فرآیند پیچیده برنامهریزی خطراتی مانند درگیریهای جهانی و از میان رفتن زیرساختها نیز وجود دارد.
منطق این است که شرکتها بهتدریج زنجیرههای تأمین خود را به مکانهای کمریسکتر منتقل کنند و شبکههای منطقهای بیشتری برای حمایت از زنجیره تامین خود ایجاد نمایند. اما این فرآیند زمانبر است و به سیستمها و نیروی انسانی بیشتری نیاز دارد، چرا که تصمیمگیری در این زمینه نیز خود نوعی برنامهریزی بزرگ است.
دنیای جدید اما آشنا
چالشهایی که شرکتها امروز با آن مواجهاند، بازتابی از بحثهای برنامهریزی اقتصادی دوران جنگ سرد است. اگرچه در این مسیر تفاوتهای روشنی با برنامهریزی متمرکز دوره شوروی وجود دارد، اما خوشمان بیاید یا نه گروهی از شرکتها بخش بزرگی از اقتصاد آمریکا را برنامهریزی میکنند.
در سطح شرکتها، شکست در برنامهریزی میتواند به شکست کسبوکار منجر شود و در سطح اقتصاد، اختلال در برنامهریزی باعث تولید بیشازحد یا کمبود خواهد شد؛ این به معنای داشتن کالاهای زیادی است که بدرد نمیخورد.
در حالی که نظام اقتصادی آمریکا هم با چالشهای خود روبروست، پرسش این است که آیا میتوانیم با برنامهریزی به سوی رفاه پیش برویم؟
نظر شما