اگر در طول عمرتان فقط نام یک اقتصاددان را شنیده باشید احتمال زیاد نام آدام اسمیت است. او شناخته شده ترین اقتصاددان در بین مردم عادی و دانشگاهیان می باشد که در فضای آکادمیک هم با عنوان بنیانگذار علم اقتصاد از او نام برده می شود.
علاوه بر این که او را پیشگام در ارائه نظریات و تئوری های اقتصادی می دانند عموما ایده حمایت از بازار آزاد در برابر برنامه ریزی های دولتی و دخالت دولت در بازار را جزو مهمترین تئوری های رهابخش و مفید و تاثیرگذار او می دانند. در حقیقت باور همه این است که آدام اسمیت، بنیان گذار علم اقتصاد و یک ایدئولوگ سیاسی با گرایش راست بوده است. با این حال و علی رغم فراگیر بودن چنین باوری، باید بگویم که هر دوی این ادعاها در خصوص آدام اسمیت در خوشبینانه ترین حالت گمراه کننده و در بدبینانه ترین حالت، اشتباه و تحریف اندیشه های او می باشد.
جالب است بدانید که اسمیت به عنوان یک متفکر دانشگاهی که اکثر عمرش را در انزوا گذراند بیشتر در زمینه فلسفه اخلاق و سیاست فعالیت می کرد و در همین زمینه ها هم در دانشگاه گلاسکو تدریس می کرد. در واقع هویت حرفه ای او تا پیش از تولد رشته اقتصاد (به عنوان یک گرایش آکادمیک در قرن نوزده) هویت یک فیلسوف بود. در حقیقت اسمیت سال ها بعد از مرگش یعنی در قرن ۱۹ به عنوان یک متفکر در حوزه اقتصاد شناخته شد(اسمیت در ۱۷۹۰ درگذشت یعنی درست در زمانی که انقلاب فرانسه در حال شکل گیری بود). البته نمیتوانیم نقش کتابی که او با عنوان جستاری در ماهیت و علل ثروت ملل نوشت را در شهرت سال های بعدش در عرصه اقتصاد نادیده بگیریم. همانطور که بارها و بارها از این کتاب در مجامع مختلف اقتصادی نقل قول شده است. این کتاب اسمیت قطعا یکی از منابعی است که در شکل گیری نهایی اقتصاد به عنوان یک رشته در محیط آکادمیک نقش مهمی داشته است. اما ما نمی توانیم نسبت به همین کتاب معروف او نیز بدون دقت و تامل نظر دهیم و کتابی که ترکیبی از نگاه های تاریخی و اخلاقی و روانشناسی و فلسفه سیاسی می باشد را همانند کتاب هایی با مبنای غیرتاریخی و مملو از مفاهیم ریاضی و عددی که اکثر کتاب های حوزه اقتصاد می باشند، بدانیم. با همه این ها ثروت ملل شناخته شده ترین اثر اسمیت در حوزه اقتصاد سیاسی است. حوزه ای که متاسفانه در نیمه دوم قرن بیستم با بی مهری زیادی مواجه شد.
خوب است بدانید که درست اندکی پس از انتشار، ثروت ملل در پارلمان بریتانیا مورد تفقد چارلز فاکس قرار گرفت البته وی بعدها اعتراف کرد که تقریبا این کتاب را هرگز مطالعه نکرده است. در واقع شاید بتوانیم بگوییم اکثر کسانی که بیشترین ستایش ها را از کتاب اسمیت انجام داده بودند هیچ گاه استدلال ها و عمق کلام و ایده او را درک نکردند. درست به همین دلیل است که مشاهده می کنیم حتی پس از اینکه خودش ثروت ملل را مانیفستی علیه کل نظام تجاری و اقتصادی بریتانیای کبیر نامید همچنان ستایش کنندگانی در پارلمان وجود داشتند که در عین دفاع از کتاب از همان نظام اقتصادی که اسمیت علیه اش قلم زده بود دفاع می کردند. اگر در آن دوران اسمیت از استقبال نمایندگان پارلمان از کتابش ناراحت شده است و علیه آن ها سخن گفته است قطعا اگر می دانست که سال ها بعد از کتابش به عنوان مانیفست بازار آزاد نام برده می شود بسیار افسرده و ناامید می شد. اما انگار سرنوشت او این بود که در کنار سیاست های جناح راست و به عنوان ایدئولوگ این جناح در اوایل ۱۹۸۰ مطرح شده و در عرصه سیاست و اقتصاد کشورهای متعددی تاثیرگذار باشد. تحولاتی که معمولا به عنوان نئولیبرالیسم شناخته می شود و افرادی مانند ریگان و تاچر نمایندگان سیاسی آن می باشند. در حوزه آکادمیک نیز این تفکر ریشه در بحث های هایک داشت که بعدها فریدمن و کیت جوزف در دهه ۸۰ از آن حمایت جدی کردند و کم کم شبکه گسترده ای از دانشگاهیان و اتاق های فکر مشغول توسعه این تفکر و حمایت از آن شدند. در طول این مدت و با گسترش نظریه نئولیبرالیسم نام آدام اسمیت هم به عنوان قهرمان اولیه ایده بخش خصوصی و مدافع بازار آزاد و سرمایه داری علیه توسعه و نظارت دولت مطرح شد. در واقع همانگونه که تاچر در سخنرانی اش مطرح کرده بود، اسمیت خواهان عقب راندن دولت از بازار بوده است(به خلاف آنچه در واقعیت اسمیت خواهان آن بود). برای اینکه ببینید جامعه آکادمیک تا چه میزان این نقش آدام اسمیت را پذیرفته است فقط کافیست به نام یکی از مهمترین اندیشکده های اقتصادی راست در بریتانیا توجه کنید. این موسسه که نامش آدام اسمیت بود در دهه ۷۰ به شدت به دنبال سیاست های بازار آزاد بود و عنوان خود را در ۲۰۱۶ به یک سازمان نئولیبرال تغیر داد.
البته ناگفته نماند که قطعا بین آنچه اسمیت به عنوان نظم طبیعی و نقش آزادی در ایجاد این نظام مطرح کرده بود با تمایلات راست گرایی که خواهان آزاد گذاشتن بازار و عقب نشینی دولت از عرصه بازار بودند شباهت هایی وجود داشت اما اگر موشکافانه به بررسی ایده اسمیت بپردازیم مشاهده می کنیم که تفاوت های بسیار ظریف و دقیقی بین این دو نگاه وجود دارد. در حقیقت آنچه اسمیت درباره نقش بازارها در یک جامعه آزاد مطرح کرده بود با آنچه امروز به عنوان ایده های او مطرح می شود تفاوت زیادی وجود دارد و می توان گفت امروز شاهد کاریکاتوری از ایده اصلی آدام اسمیت هستیم. در کاریکاتور امروزی از اسمیت، وی مورد ستایش کسانی قرار می گیرد که دلبسته بازار آزاد هستند و به بخش خصوصی و سرمایه داری ایمان دارند و دولت را تهدید اصلی آزادی و رفاه جامعه می دانند اما آدام اسمیت واقعی مهمترین تهدید را تنها دولت نمی داند بلکه ورود سرمایه داران و بازرگانان بخش خصوصی به دولت را تهدید اصلی معرفی می کند. یعنی اسمیت موقعیتی را تهدید می داند که در آن سرمایه داران به عنوان نخبگان وارد دولت شده و زمام امور و تصمیم گیری های اقتصادی را به دست بگیرند. اساسا چیزی که باعث شد اسمیت ثروت ملل را بنویسد و وارد این عرصه شود همان دغدغه ای است که آن را شبکه سرمایه داری نامیده است. منظور اسمیت از این شبکه نظام وار این است که بازرگانان و سرمایه داران به وسیله شبکه منسجمی همه امور اقتصادی اروپای مدرن را به انحصار خود درآوده اند. بر همین اساس آن ها با قدرتی که به دست آوده اند با دولت ها لابی می کنند و حق انحصاری راه اندازی مسیرهای تجاری یا صادرات و واردات کالاهایی که می خواهند را دریافت می کنند. با این کار در واقع آن ها جریان محصولات و اشتغال در بازارهای داخلی را در کنترل خودشان داشته و آن را به نفع خودشان مدیریت می کنند. اسمیت با کشف وجود چنین شبکه ای و نقش آن در بازار نتیجه گرفت که مردم در واقع مجبور هستند هر قیمتی که سرمایه داران مشخص می کنند را برای کالاهای نامرغوب پرداخت کنند یعنی تورم خودساخته سرمایه داران به ضرر مردم و به نفع شبکه انحصاری می باشد. همین کیفیت در حوزه اشتغال عمومی هم در جریان بود زیرا استخدام مردم عادی در مشاغل مختلف هم بر اساس سیاست هایی بود که این شبکه تعیین می کردند پس کسی خارج از حیطه سیاست های اعلامی سرمایه داران نمی توانست استخدام شود. آدام اسمیت چنین موقعیتی را توهین به آزادی انسان ها و بزرگترین تهدید علیه ظرفیت ها و استعدادهای یک ملت در جهت انباشت و افزایش ثروت جمعی می دانست. با همه این هشدارهای اسمیت که در ثروت ملل بیان شده است بازرگانان و کارفرمایان همیشه علیه منافع عمومی و به نفع خودشان سیاست گذاری کرده و می کنند دقیقا مانند موقعیتی که اسمیت بیان کرده است : آن ها هر وقت در جلسه ای دور هم جمع شوند،نتیجه آن حتما علیه منافع عمومی و باعث بالاتر رفتن قیمت ها خواهد بود.
در حقیقت بازرگانان در طی سالیان طولانی و در قرن های متمادی همواره به دنبال حفظ موقعیت برتر خود در جامعه بوده اند و این کار را با حفظ مزیت های انحصاری و ناعادلانه ای که در اختیار می گرفتند انجام می دادند. برای مثال آن ها با مطرح کردن ایده تراز تجاری موفق شدند ورود و خروج کالا و طلا به کشورها را محدودیت پذیر کنند و به واسطه همین امر و با توان بالای لابی دولت ها را مجبور میکردند تا به حرف آن ها گوش داده و کنترل بازارها را بر عهده آن ها بگذارند. در واقع آن ها به اسم کمک به متعادل کردن تراز تجاری و خدمت به اقتصاد، دولت ها را مجبور می کردند تا واردات کالا را محدود کند در نتیجه اجناس خودشان در بازارهای داخلی با قیمت های بالاتری به فروش می رسید. این همان روند معیوبی بود که اسمیت علیه اش موضع گرفته است. علاوه بر این تجربه اسمیت در رصد تحولات اقتصادی و سیاسی او را به این نتیجه رسانده بود که سرمایه داران و بازرگانان منبع و منشا نزاع ها و جنگ ها بین دولت ها هستند. این تحلیل اسمیت برگرفته از ایده هیوم در خصوص حسادت بود. این پدیده موجب می شد که تجارت بجای اینکه عاملی برای دوستی و اتحاد ملت ها و کشورها با یکدیگر باشد به ابزاری برای درگیری و نزاع بین آن ها تبدیل شود. در حقیقت بازرگانان با تحریک احساسات ملی گرایی افراطی مردم را نسبت به کشورهای دیگر حساس می کردند و باعث می شدند تا مردم نتوانند این حقیقت را درک کنند که منافع اصلی آن ها در ایجاد روابط تجاری دوستانه و مسالمت آمیز با همسایگانشان است. با همین سیاست های منفعت طلبانه بازرگانان بود که صلح و ثبات در قاره اروپا به خطر افتاد و سیاست مداران برای حفظ بازار های داخلی و یا بدست آوردن بازار های بیشتر برای محصولاتشان به جنگ با دیگر کشورها تشویق می شدند. در حقیقت بازرگانان می دانستند که گرفتن حق انحصاری با حمایت نظامی بسیار آسان تر از بدست آوردن بازار در یک رقابت آزاد بود زیرا در رقابت آزاد آن ها مجبور بودند کیفیت را افزایش داده و قیمت ها را کاهش دهند. سرمایه داران دائما با همین شیوه ها و سیاست ها دولت ها را تسخیر کرده و بعد با استفاده از قدرت سیاسی و لابی با مراکز قدرت برای خودشان مزیت افزوده ایجاد میکردند.
در همین فضا است که آدام اسمیت مشهورترین ایده خود یعنی دست نامرئی را به عنوان استعاره ای برای بیان کیفیت مداخله سرمایه داران از طریق دولت در بازار و تخصیص ناهمانگ و ناعادلانه بازار مطرح کرده است. ایده دست نامرئی اسمیت علیه مداخلات ویرانگر سرمایه داران در بازار مطرح شده است. درست است که اساسا اسمیت به تلاش سیاست مداران برای کنترل بازار و مدیریت تخصیص منابع به وسیله مداخله یا دور زدن فرآیندهای بازار بدبین بود و این تلاش ها را مفید و نتیجه بخش نمی دانست اما آنجایی که در کتاب خود ایده دست نامرئی را مطرح کرده است دقیقا روی صحبتش صرفا با دولت و مداخلات دولتی در بازار نیست بلکه مساله اصلیش مداخله دولت به دستور و تحت تاثیر نخبگان سرمایه دار و بازرگانان ذی نفوذ است.
بلایی که بر سر ایده اسمیت آمده است در واقع طنز تلخی است که در آن یک ایده علیه خودش مورد بهره برداری قرار می گیرد. ما امروز شاهد این هستیم که مشهورترین ایده اسمیت که علیه سرمایه داری خصوصی و انحصارطلبی بخش خصوصی است در خدمت سرمایه داری قرار گرفته و برای دفاع از آن مورد استفاده قرار می گیرد. در واقع اسمیت خواهان این بود که هر کسی در بازار بصورت آزاد بتواند فعالیت تجاری کند و درگیر محدودیت هایی که بازرگانان با حمایت دولت ها، برای مدیریت بازار به نفع خودشان وضع کرده بودند نشود. اکنون به خوبی مشاهده می کنید که دست نامرئی اسمیت، افشاکننده مشکل تسخیر دولت به دست سرمایه داران است.
با این حال اسمیت به دلیل اینکه فشارها و قدرت سرمایه داران و حوزه نفوذ آن ها در سیاست اروپا را بسیار زیاد می دانست از تحقق موقعیت آرمانی خودش ناامید بود مسئله ای که امروز هم ما همچنان درگیر آن هستیم و شرکت های بزرگ قدرت های عجیبی در لابی با حوزه سیاست داشته و همچنان منافع خودشان را از راه های مختلف تامین می کنند و هزینه سودهای هنگفت آنان از جیب ملت ها پرداخت می شود. در واقع دغدغه آدام اسمیت همچنان یکی از ویژگی های تعیین کننده واقعیت سیاسی و اقتصادی امروز ما می باشد. با اینکه در سال های بعد آدام اسمیت را یکی از مدافعان بازار آزاد معرفی کردند و امثال ریگان همیشه از او تعریف و تمجید می کردند اما فاصله بین این دو در خصوص نوع نگاهشان به سرمایه داران بسیار زیاد بود. ریگان سرمایه داران را ابرقهرمانانی معرفی می کرد که تنها کافیست از قید و بندهای دولت رها شوند تا جزو کارآفرینان بزرگ شده و به جامعه خدمات مطلوبی ارائه دهند اما آدام اسمیت دقیقا در نقطه مقابل این دیدگاه قرار دارد. او معتقد است جامعه آزاد با اقتصادی سالم باید محدودیت های شدید و نظارت دقیقی بر سرمایه داران وضع کند تا آن ها نتوانند با انحصار طلبی های خود و لابی با مراکز قدرت بازار را به نفع خودشان و به ضرر توده مردم کنترل کنند. اما با همه این حرف ها نباید تصور کنیم که اسمیت یک متفکر چپ بوده است. ماجرا بسیار پیچیده تر از این است که بتوانیم با برچسب زدن های مرسوم زود به نتیجه برسیم.
آدام اسمیت به درستی ورود سرمایه داران به سیاست و کسب قدرت توسط آنان را برای جوامع خطرناک میدانست. او برای این یافته خود کمپانی هند شرقی را مثال میزد که به دلیل تسلط سرمایه داران و قدرت آن ها تقریبا هند را به ویرانه ای تبدیل کردند که تا سال ها تحت ظلم و ستم انگلیسی ها باقی ماند. با این وجود او سیاستمداران را نیز جایگزین های مناسبی برای تصدی امور مربوط به سرمایه و تجارت و مدیریت بازار ها نمی داند. زیرا معتقد است سیاست مداران تجربه و شناخت لازم و کافی از مجاری امور تجاری و ماهیت ثروت ندارند به همین دلیل به ناچار دچار خطاهای بزرگ خواهند شد. پیشنهاد و تحلیل نهایی اسمیت در این خصوص این بود که، بازرگانان بخش بالقوه مضر، اما کاملاً ضروری در اقتصادهای بزرگ مقیاس هستند و هنر و وظیفه اصلی یک دولتمرد یا قانونگذار شامل تصمیم گیری در مورد بهترین شیوه برای اداره فعالیت های شرورانه سرمایه داران است. سیاستمداران باید تعادلی بین اعطای آزادی به نخبگان اقتصادی برای پیگیری فعالیتهای تجاری مشروع برقرار کنند، و زمانی که سرمایه داران از این آزادی و فعالیت های تجاری خودشان سواستفاده کردند و دنبال استثمار دیگران بودند باید با سیاست و قدرت جلوی آن ها را گرفته و کنترلشان کنند.به عبارت دیگر، اسمیت هرگز اعتمادی به ثروت مندان یا همان کارآفرینان و ثروت آفرینان نمونه عصر نئولیبرالیسم نداشت و آن ها را موتور محرک شکوفایی اقتصادی نمی دانست بلکه اعطای آزادی مطلق و قدرت به آن ها و عدم نظارت بر آن ها را مانند این می دانست که مسئولیت مرغداری را به روباه ها بسپارید.
اما نباید فراموش کنیم که اسمیت هیچ طرح و مدلی برای ایجاد تعادل مناسب بین آزادی تجاری و کنترل سیاسی ارائه نکرد. حتی اسمیت ادعا کرد که ممکن است بسیاری از سیاست مدارانی که تحت تاثیر سرمایه داران قرار گرفته و یا به دنبال سیاست های بازار آزاد می ورند تحت تاثیر روح سیستم قرار گرفته و به همین دلیل عاشق طرح های انتزاعی شوند. طرح هایی که روی کاغذ بسیار زیبا هستند و نوید اصلاحات و شکوفایی اقتصادی می دهند اما در واقعیت تبدیل به چیز دیگری می شوند. در واقع اسمیت نیت بسیاری از سیاست گذاران این عرصه ها را نیت هایی نجیبانه می دانست و معتقد بود بسیاری از آن ها به دنبال ایجاد رفاه برای جامعه هستند اما مشکل این بود که روح سیستم افراد را نسبت به دیدن واقعیت ها و ثمرات این سیاست ها کور می کرد. او برای فهم بهتر این موضوع مثال زیبایی می زند که بیانگر نوع نگاهش به ظرافت های سیاست گذاری و جامعه پردازی است. اسمیت معتقد است اگر هدایت و کنترل مردم مانند هدایت مهره های شطرنج بود سیاست مداران مشکل زیادی نداشتند و می توانستند به راحتی مهره ها را طبق سیاست های مد نظرشان حرکت دهند اما مشکل اصلی اینجاست که در جامعه، ما با انسان هایی طرف هستیم که هر کدام اختیار دارند تا بر اساس نوع نگاهشان تصمیمی مستقل از تصمیم سیاست مداران بگیرند و دقیقا به همین دلیل است که جامعه به سادگی و راحتی کنترل پذیر نیست و نمیتوان توقع داشت تا میلیون ها نفر با برنامه های اعلامی هماهنگ بوده و مشکلی در اجرای سیاست های خرد و کلان پیش نیاید. برخی این تعابیر اسمیت را به اشتباه ایده اولیه عقلانی نبودن کنترل و قانون گذاری دولت در بازار و علیه برنامه ریزی سوسیالیتی برای نظارت بر بازار ها می دانند اما ایده اسمیت دارای ظرافت های بیشتری است. آنچه اسمیت میگوید این است که در سیاست، هر طرح از پیش تعیینشدهای – بهویژه طرحی که فرض میکند میلیونها نفر که یک جامعه را تشکیل میدهند، به طور خودکار با آن همراهی میکنند – بالقوه خطرناک است. زیرا «روح سیستم» سیاستمداران را به یک اطمینان اخلاقی مسیحایی آلوده می کند که اصلاحات را در نظرشان آنقدر ضروری و موجه جلوه می دهد که برای رسیدن به اهداف آن هر عملی توجیه پذیر خواهد بود. همین حالات روانی است که در دل شعارهایی مانند اینکه "شما نمی توانید بدون شکستن تخم مرغ املت درست کنید" سیاست مداران را به اشتباه می اندازد تا به هر طریقی به دنبال اجرای سیاست های خودشان باشند و توجهی به تبعات منفی آن بر زندگی مردم نداشته باشند. همین اصلی که اسمیت به خوبی درباره اش به ما هشدار می دهد در واقع بیانگر موضع اصلی او نیز می باشد. اسمیت در خصوص هر نوع سیاستی که انتزاعی و متوهمانه بوده و نوید مدیریت ساده و هدایت سریع جامعه را می دهد هشدار می دهد چه این سیاست از طرف دولت هایی مانند شوروی و به قول معروف سیاست اصلاح اقتصادی و توسعه بالا به پایین باشد و چه سیاست اقتصادی مارگارت تاچر در دهه ۸۰ . او هر دوی این سیاست ها را مخرب و متاثر از روح سیستم می دانست و به یک اندازه به هر دوی آن ها بدبین بود. او تسلط کامل دولت بر بازارها و حذف آزادی های طبیعی در بازار که منجر به تخصیص عادلانه منابع می شود را همانقدر اشتباه می دانست که خصوصی سازی صنایع بزرگ دولتی و بروز بحران بیکاری عمومی را مورد انتقاد قرار می داد.
در واقع ایده های اسمیت برای سیاست مداران هر دو جناح چپ و راست مفید است و هر دوی این جناح ها مخاطب هشدارهای او هستند. او هشدار می دهد که هم جناح راست و هم جناح چپ اگر دارای نگرش های بیمارگونه بالا باشند و اگر این روحیات کنترل نشود میتواند منجر به بروز اختلال و ناکارآمدی در سیستم و ظلم و رنج در جامعه شود.
متاسفانه در دوران ما سخت است تا به سیاست مداری اعتماد کنیم و از او انتظار داشته باشیم تا هشدارهای اسمیت را جدی بگیرد . به همین دلیل همچنان شاهد شعارهای بدون پشتوانه سیاسیون در انتخابات ها هستیم که در هنگام اجرا نیز توجهی به پیامدهای اجتماعی سیاست هایشان ندارند. اما وقت آن رسیده است که یکبار دیگر همه به دغدغه های آدام اسمیت با دقت بیشتری گوش دهیم تا شاید بتوانیم در اصلاح امور نقش بهتری ایفا کنیم.
نظر شما