اخلاقی زندگی کردن یعنی تلاش برای کاهش رنج دیگران

تصور کنید پیاده به سمت محل کار خود می روید. در حین پیاده روی متوجه می شوید که کودکی در دریاچه نزدیک جاده در حال غرق شدن است. یک لحظه به لباس های لاکچری خود که برای شرکت در جلسه کاری پوشیده اید نگاه می کنید، مطمئن هستید که اگر برای نجان جان کودک به درون آب بروید همه لباس هایتان خیس و کثیف می شود و باید همه را به خشکشویی بدهید، آیا در این وضعیت حاضر هستید کودک در حال غرق شدن را نجات دهید؟

سینگر سعی می کند با مثال های ساده و استدلال های شفاف زندگی اخلاقی را به تصویر بکشد. حرف های او در عین سادگی تبعات زیادی برای مخاطبانش دارد. زندگی اخلاقی آنقدرها هم که فکر می کنید ساده نیست. سبک زندگی اکثر ما به نوعی است که روزانه به غرق شدن کودکان بسیاری رضایت می دهیم و بی تفاوت از کنار آن ها عبور می کنیم. در حالیکه اگر به استدلال های سینگر معتقد شویم باید تغییرات زیادی در سبک زندگی خودمان ایجاد کنیم.

آنچه می میخوانید مصاحبه من(ازرا کلاین) با پیتر سینگر نظریه پرداز «دیگر دوستی موثر» و فیلسوف اخلاق است:

برای شروع به نظرم خوب است درباره آزمایش ذهنی کودک در حال غرق، برایمان صحبت کنید زیرا این مثال در مباحث شما نقش مهمی دارد.

ماجرا از این قرار است که شما باید خودتان را در یک پارکی تصور کنید که یک حوض کم عمق وسط آن قرار دارد. شما در حال قدم زدن هستید که صدای مبهمی از سمت حوض به گوشتان می رسد. دقت که می کنید متوجه می شوید یک کودک درون آب افتاده و در حال دست و پا زدن است. گرچه حوض کم عمق است اما برای کودک به اندازه کافی عمیق است و می تواند منجر به غرق شدن او شود. در مرحله اول اطراف را نگاه می کنید و دنبال والدین یا پرستار کودک می گردید اما کسی نیست. به نظر می رسد فقط شما و کودک در پارک حضور دارید .فکر بعدی شما این است که بهتر است به سمت حوض بدوم، به داخل آن بپرم و بچه را بیرون بیاورم.این کار انجامش برای من سخت نیست و خطری هم برایم ندارد زیرا عمق حوض به نسبت قد من کم است.

اما در یک لحظه به ذهن شما می رسد که درون آب رفتن باعث می شود تا کفش های گران قیمت و برند شما خراب شود. و برای اینکه کفش دیگری بخرید هزینه زیادی متقبل خواهید شد. به همین دلیل به ذهنتان خطور می کند که چرا به پیاده روی خودم ادامه ندهم و هزینه زیادی روی دست خودم بگذارم؟ در چنین موقعیتی سوالی که برای همه پیش می آید این است: اگر کسی این کار را انجام دهد، آیا فکر می‌کنید که واقعاً انتخاب اشتباهی کرده است؟ آیا فکر می کنید که اشتباه جدی انجام داده اید که باعث غرق شدن کودک شده اید؟ اکثر افرادی که من از آنها این سوال را می‌پرسم، می‌گویند که این کار وحشتناکی است . عموما خراب شدن کفش های برند را در نسبت با نجات جان کودک امر بسیار کم اهمیتی می دانند.

هدف من از طراحی این آزمایش فکری این است که ذهن ها را متوجه وضعیتی کنم که در واقعیت با آن روبرو هستیم.

در حقیقت ما در زندگی رورمزه به میزان قابل توجهی بیش از اندازه لازم ثروت و پول در اختیار داریم. بسیاری از ما زندگی مرفهی داریم و نیازهای اساسی خودمان و پس انداز معقولی برای آینده مان کنار گذاشته ایم. در همین حال، در جامعه ما یا کمی دورتر در جوامع دیگر میلیون ها کودک سالانه جان خود را از دست می دهند. مرگ آن ها تقریبا به دلایلی است که پیش گیری از آن ها کاری سخت نیست. سازمان های فعال و مورد اعتمادی وجود دارند که با کمال میل کمک مالی شما را پذرفته و برای نجات جان آن کودکان اقدام می کنند.

با این وجود، اگر به نجات برخی از این کودکان کمک نمی‌کنید، آیا واقعاً با فردی که از کنار کودکی که در حوض افتاده بود عبور می‌کند تفاوت دارید؟

به بیان دقیق‌تر اگر فردا من بیرون بروم و یک جفت کفش گران قیمت بخرم - با توجه به اینکه می توانستم آن پول را برای خیریه هایی که پشه بند برای جلوگیری از حمله مالاریا در آفریقا اهدا می کنند، بفرستم دقیقا مانند کسی هستم که از کنار کودک در حال غرق شدن بی تفاوت،عبور می کند؟

بله، شما در حقیقت همین مسیر را انتخاب کرده اید. با خریدی که انجام می دهید و چیزی مازاد بر نیازتان می خرید، بین اهدای آن پول و خرید وسیله ای غیر ضرور، انتخاب می‌کنید. البته در این میان برخی خواهند گفت چرا مجبور به انتخاب هستیم وقتی می توانیم هم مبلغی را به کارهای خیر اختصاص دهیم و هم خریدهای لاکچری برای خودمان داشته باشیم؟ که در جواب باید به آن ها بگویم هیچکدام از ما حساب های بانکی با بی نهایت موجودی نداریم، بنابراین همیشه یک دوگانگی وجود دارد و باید یک انتخاب داشته باشیم.

اصل محدود کننده در اینجا چیست؟ تعادل اخلاقی صحیح بین صرف منابع خود - خواه پول یا زمان برای بهتر شدن زندگی و کاهش رنج دیگران و صرفه جویی در انجام یا خرید کاری که منجر به زندگی خوشایندتر برای خودمان می شود چیست؟

اگر سوال شما این است که نقطه تعادل این قضیه کجاست و چه زمانی من می توانم زندگی خودم را اخلاقی بدانم پاسخ من این است که تا هنگامی که نیازهای اساسی و زندگی معمولی شما به خطر نیفتاده است وظیفه دارید کمک به دیگران را در اولویت قرار دهید. اما این نکته را نباید فراموش کنید که مقداری که شما به دیگران می بخشید ارتباط مستقیم با میزان درآمد و ثروت مازاد شما دارد. قرار نیست شما آنقدری ببخشید که خودتان مانند کسانی که به آن ها کمک می کنید محتاج کمک دیگران بشوید.

در کتاب The Life You Can Save من جدولی دارم که در آن درصدهایی را برای میزان بخشش پیشنهاد می کنم که از ۱ درصد درآمد شروع شده و به یک سوم درآمد برای افراد بسیار ثروتمند می رسد. کاری که من سعی می کنم در آنجا انجام دهم این است که بگویم، چه میزانی می توانید از اموال خودتان ببخشید که آسیبی به خودتان وارد نشود اما در عین حال برای حل مشکل دیگران قابل توجه باشد. من فکر می کنم رسیدن به این نقطه تعادل باید هدف ما باشد ، مگر اینکه واقعاً از آن دسته افرادی باشیم که فکر می‌کنیم می‌توانیم به گونه‌ای فوق بشری و قدیس گونه ایثار کنیم و در بخشش به دیگران از نیازهای اساسی خودمان هم چشم پوشی کنیم.

سوالم را ادامه می دهم اگر یک فرد بخواهد اخلاقی زندگی کند چه کاری لازم است انجام دهد؟ آزمایش فکری پیشنهادی شما به وضوح نشان می‌دهد که برخی از تصمیمات بسیار معمولی زندگی ما - مانند تصمیم امروز صبح من برای خرید قهوه در استارباکس - می‌تواند به عنوان یک تصمیم شیطانی تلقی شود.

این بدان معناست که واقعاً یک فرد خوب و اخلاقی بودن بسیار سخت است. در جامعه معاصر، اگر به خانواده خود عشق بورزید، اگر به توله سگ ها لگد نمی زنید، اگر کمی از وقت و مالتان را به امور خیریه اختصاص دهید یا زمانی را به صورت داوطلبانه به ارتقای جامعه خود اختصاص دهید شما آدم خوبی شناخته می شوید و همین کارها برای اخلاقی بودن کافی است. اما آزمایش فکری شما نشان می‌دهد که در حقیقت اخلاقی زندگی کردن و خوب بودن کار بسیار سخت و دشواری است.

من فکر می کنم که کمی زیاده روی کرده اید. در شرایطی که خرید قهوه بی‌توجه به نیازهای دیگران خودخواهانه است اما این کار صرفا از روی نادانی است نه اینکه عملی شیطانی باشد، من هیچ یک از این چیزها را شیطانی نمی‌دانم.بلکه نسبت انسان ها با اعمال، وضعیت آن ها را مشخص می کند. احتمال دارد خوردن قهوه برای گروه دیگری با وضعیت مالی دیگری کاری اخلاقی باشد.

اما اینکه گفتید خوب بودن سخت است باید بگویم که این یک استاندارد نسبی است. ممکن است در مقایسه با کاری که اکثر افراد جامعه شما انجام می دهند شما بسیار خوب باشید. اگر فرض کنید ۱۰ درصد [درآمدتان] را به فقرا می دهید، و برای این کار مؤثرترین مؤسسات خیریه برای کمک کردن را انتخاب می کنید ، از بسیاری از افراد جامعه خودتان بهتر عمل کرده اید.

همینطور فرض کنید، اگر بتوانید ۵۰ درصد از درآمدتان را به فقرا بدهید و هنوز هم نسبت به مردم کشورهای کم درآمد وضعیت بسیار بهتری داشته باشید طبق استانداردها باید این کار را انجام دهید و به بخشیدن ۱۰ درصد اکتفا نکنید در این صورت است که شما واقعا فرد خوبی هستید. اما باز هم می گویم که همه چیز به چارچوب و استاندارد مقایسه شما بستگی دارد.

تعریف شما از زندگی خوب چیست؟

من فکر می کنم که سؤالاتی وجود دارد که هرکس در این زمینه باید از خود بپرسد. سوالاتی مانند این که آیا سعی کرده ام مدلی زندگی کنم تا دنیا را به مکانی بهتر تبدیل کنم - برای کاهش رنج انسان ها یا حیوانات در جهان کاری انجام داده ام؟ آیا به بهترین روش انجام این کار فکر کرده ام؟ اینها سوالاتی هستند که فکر می کنم باید از خود بپرسید.

در عین حال، فکر نمی‌کنم اگر وسوسه‌هایی وجود داشت که تسلیم آن شدید یا اگر افرادی بودند که بیشتر از اینکه به غریبه‌ها اهمیت دهید، آنها را دوست داشتید و به آنها اهمیت می‌دادید، نباید به خودتان سخت بگیرید. اما اگر به این موضوع فکر کردید و زمان یا ثروت زیادی را صرف کمک به دیگران کردید، فکر می‌کنم می‌توانید از کاری که انجام داده‌اید راضی باشید و نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید.

شما در کتاب خودتان، افرادی که ارثی برای فرزندانشان نمی گذارند و همه ثروت خود را به دیگران می بخشند(بر فرض زندگی متوسط و طبیعی فرزندان) تایید می کنید. حتی نسبت به کسانی که بیشتر وقت خود را صرف رسیدگی به امور دیگران می کنند و خانواده خود را در اولویت قرار نمی دهند احساس مثبتی دارید و زندگی این افراد را اخلاقی تر از دیگران می دانید.

آیا بین این چارچوب هایی که شما برای زندگی اخلاقی ترسیم کرده اید با آنچه برای مثال در ادیان مشاهده می کنیم نسبتی وجود دارد؟ ما در انجیل می خوانیم که عیسی به حواریون خودش می گفت: «اگر کسی نزد من بیاید و از پدر و مادر، زن و فرزندان، برادران و خواهران . حتی از خودش متنفر نباشد، چنین شخصی نمی‌تواند شاگرد من باشد.» : (لوقا ۱۴-۲۶) آیا ارتباطی بین دیگر دوستی شما با مفاهیم این چنینی در انجیل وجود دارد؟

بین این مفاهیم اشتراک هایی وجود دارد و من منکر وجود شباهت ها نیستم اما در گفته های عیسی مردم در ازای گذشتن از خود پاداش اخروی دریافت می کنند و در واقع عیسی به نفع شخصی مردم در این رفتار تاکید می کرد اما من چنین ادعایی ندارم گرچه در ایده من هم مردم از بخشش به دیگران احساس رضایت زیادی می کنند اما تفاوت هایی بین این دو وجود دارد.

درباره گسترش دایره اخلاقی در زندگی چه دلایل مهمی وجود دارد تا باعث شود که افراد به دیگران و کاهش رنج آن ها فکر کنند؟

من فکر می کنم داشتن یک هدف واقعاً ارزشمند یک دلیل مهم و اصلی برای شروع است. ببینید در واقعیت وقتی شما به نقطه ای رسیده اید که توان مالی کافی برای رفع نیازهای اولیه و ضروری زندگی خود و خانواده تان را داشتید می توانیم بگوییم شما زندگی مرفهی دارید. تحقیقات نشان می دهد که از یک محدوده ، دیگر خرج کردن در شما احساس شادی ایجاد نمی کند . مثلاً داشتن ۱۵۰۰۰۰ دلار به جای ۷۵۰۰۰ دلار واقعاً تفاوت پایداری در میزان خوشحالی شما ایجاد نمی کند.

من معتقدم ، تفکر درباره جهان به عنوان یک کل، و هم ذات پنداری با یک سنت بشردوستانه که سعی در تبدیل جهان به مکانی بهتر دارد، می تواند ما را شادتر کند.

به ایده «نوع دوستی موثر» برگردیم. این جنبشی است که تا حدودی حول محور ایده های شما رشد کرده است. دوست دارم بدانم نظر شما درباره آینده این جنبش چیست؟

من تصور می کنم این ایده تاثیرات شگفت انگیزی داشته است و این تاثیرات افزایش خواهد یافت. در حقیقت می توانم بگویم این ایده باعث شده تا بین فلسفه و زندگی پیوند مهمی ایجاد شود. یعنی یک ایده فلسفی و برآمده از علوم انسانی توانسته تاثیر مهمی در جامعه و زندگی انسان ها بگذارد . در زمانه ای که عموما علوم انسانی مورد انتقاد عمل گرایان قرار می گیرد این ماجرا اهمیت زیادی دارد.

همچنین، این ایده تاثیرات بیرونی و واقعی زیادی داشته است، تا همین امروز صدها میلیون دلار - که به زودی میلیاردها دلار خواهد شد - به سازمان‌های خیریه که مؤثرتر هستند داده شده است و کارهای مهمی برای مبارزه با فقر صورت گرفته است که اگر این جنبش وجود نداشت هرگز چنین اتفاق هایی نمی افتاد.

یک نکته مهم در ایده شما این است که روی موثر بودن دیگر دوستی تاکید و سخت گیری زیادی وجود دارد. چگونه می توانیم موثر بودن را اندازه گیری کنیم و ملاک و معایرمان در این زمینه چیست؟ بگذارید سوالم را اینگونه بپرسم، اگر شما هنگام تصمیم گیری در مورد انتخاب شغل، طرز فکر نوع دوستی مؤثر را که بعدا به آن باور پیدا کردید، داشتید، آیا فکر می کنید در نهایت تحصیل در رشته فلسفه را انتخاب می کردید و در نتیجه تمام کارهای خوبی را که الان اینجام می دهید و باعث انجام آن شده اید انجام می دادید؟ یا اینکه به سمت انتخاب شغلی می رفتید که امکانات مالی بهتری در اختیارتان می گذاشت تا بتوانید بیشتر به دیگران خیر برسانید؟

باید اعتراف کنم که احتمالاً این ایده من را به سمت انجام کار دیگری سوق می داد. که از نظر مالی امکانات بیشتری در اختیارم می بود تا خیر بیشتری به دیگران برسانم .

در این صورت این انتخاب شما باعث می شد که دیگر پیتر سینگری در حوزه فلسفه اخلاق وجود نداشته باشد تا ایده دیگر دوستی موثری که منجر به راه افتادن جنبشی فراگیر شده است را رهبری کند.

این درست است گرچه شاید به احتمال زیاد برخی از فیلسوفان می آمدند و شروع به پرداختن به موضوعاتی می کردند که من به آن پرداختم. اما نکته اساسی شما را می‌پذیرم: شاید دیگر دوستان مؤثر، بیش از حد نگران این هستند که اطمینان داشته باشند که مسیری که انتخاب کرده اند بیشترین خیر را به دیگران می رساند. به نظرم در این مسیر باید ریسک قمار کردن در زمینه‌های مختلف را بپذیرند. البته من فکر میکنم این جنبش در اول راه است و کم کم نسبت به این سوالات پاسخ های عملی مناسبی ایجاد خواهد شد. یعنی شاید به مرحله ای برسیم که صرفا پول زیاد فقط مورد نیاز این جنبش نباشد و دیگر دوستی موثر نیاز به افرادی در جایگاه های مختلف اجتماعی داشته باشد . در آن زمان شاید دیگر فقط انتخاب مسیری که باعث کسب درآمد زیاد می شود در اولویت اعضای این جنبش نباشد چون راه های دیگری هم مانند فعال سیاسی بودن یا نفود در حوزه قانون گذاری برای پیشرفت و رسیدن به اهداف جنبش مورد نیاز باشد.

سوال مهمی که در ذهنم وجود دارد و دوست دارم از شما بپرسم این است که در مدل زندگی اخلاقی شما آیا پرداختن به حوزه هایی که باعث ایجاد جذابیت و سرگرمی و بهتر شدن کیفیت زندگی میشوند مانند موسیقی و هنر و مغایرتی با زیست اخلاقی دارد؟ چون علی القاعده به جای هزینه هایی مادی و معنوی که در این مسیرها صرف می شود میتوانیم کارهای خیر زیادی انجام دهیم.

به نظر من نمی توانیم به صورت مطلق بگوییم این امور نفعی برای دیگران ندارند چون بالاخره تاثیرات مهمی در بهتر شدن حال جامعه می توانند داشته باشند اما به نظر من این مسائل ارزش ذاتی ندارند . ارزش تنها کاستن از رنج دیگران است و هرچیزی که در این مسیر قرار بگیرد و به این هدف کمک کند دارای ارزش می شود و اگر نسبتی با کاهش رنج دیگران نداشته باشد هیچ ارزشی ندارد حتی اگر به ظاهر امر مطلوبی باشد.

کد خبر: 74937

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 2 + 3 =