اجبار به حضور در محل کار و اصطلاحا «پر کردن» ساعت کاری پدیدهای عمومی و مربوط به غالب نقاط دنیاست. سیستمی کهنه که آغاز آن را باید در دو قرن پیش و انقلاب صنعتی جستوجو کرد.
وقتی ماشین بخار توانست کار چند نفر را یکجا انجام دهد و به تبع آن، تولید انبوه شکل گرفت، صاحبان سرمایه به فکر سر و سامان دادن به شرایط کاری زیردستان خود افتادند. هرچند در ابتدا ساعت کاری چندان مهم نبود و تا وقتی کار وجود داشت، کارگران هم حاضر بودند، اما همین «حضور» شرط اصلی تصاحب یک جایگاه شغلی محسوب میشد.
از دهه انتهایی قرن ۱۹ و به همت بیسمارک –صدراعظم مقتدر آلمان آن زمان- حضور نیروی کار به صورت قاعدهمند درآمد و ساعت کاری ۸ ساعته و موضوع مهمتر یعنی بیمه از همان زمان شکل رسمی به خود گرفت.
در تمام قرن بیستم، کارگران و کارمندان میدانستند که باید سرکار حاضر شوند، وظیفه خود را انجام دهند و پس از پر کردن ساعات کاری روزانه، هفتگی و ماهانه، به دستمزد توافق شده دست یابند. در این یک قرن، پیشرفتهای خیرهکننده فناوری هم نتوانست تغییری در این روند ایجاد کند. در آن زمان حتی تلفنچی ها هم باید در محلی حاضر میشدند تا پاسخگوی تماسهای ورودی باشند. قرن جدید اما داستان دیگری داشت.
قرن ارتباط مضاعف
با وجود آنکه از دو دهه انتهایی قرن بیستم، موضوع ارتباطات به صورت گسترده در میان مردم دنیا مطرح میشد، اما نوع «ارتباط» جهانی دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی در قیاس با آنچه امروز تجربه میکنیم، به یک شوخی قدیمی میماند. اینترنت نسبت به آن دوران از یک پدیده تحقیقاتی و مدرن، به موضوعی عادی و پیش پا افتاده بدل شده است. اگر ۳۰ سال قبل استفاده از اینترنت برای گروهی خاص در دسترس بود، امروز بدل به جزو جدایی ناپذیر زندگی تک تک ما شده است. امروز در بورس های دنیا، فردی که در ساختمان مرکزی همان بورس به کار مشغول است به همان نسبت به خرید سهام دسترسی دارد که فردی در آن سوی کره زمین. موضوع، دیگر فهم ارتباط نیست و ما در دوران پسامدرن، به فکر مدیریت ارتباطات افتادهایم.
دوران کرونا برای ما درسهای عجیبی به همراه داشت. گویی برای نخستین بار به همه مردم ثابت شد که میتوان آن پوسته کهنه را به کناری انداخت و با طرحی نو به استقبال مشاغل آینده رفت. تا قبل از سال ۲۰۱۹، هم موضوع دورکاری مطرح بود و هم متخصصان امر، آن را برای آینده اجتنابناپذیر میدانستند، اما وقتی فشار ناگهانی قرنطینه و خانهنشینی اجباری پیش آمد، راه ده ساله را چند ماهه طی کردیم. ما جرئت شروع دورکاری جهانی را نداشتیم و ویروس کوچک کرونا، ما را به سمت این ورطه هل داد! حال مانده بود تطبیق ذهن و قوانین کهنه با این موضوع همهگیر؛ چاره در بازنگری بود.
قوانین قدیمی
یک دهه قبل ، کلمه جدیدی در دنیا و میان اهل دانش به مرور جای باز میکرد: استارتاپ. نوعی کارآفرینی جدید که بر بستر فناوریهای مدرن شکل میگرفت و با اقبال عمومی، بدل به یک تجارت پرسود میشد. مردم تازه میفهمیدند که با گوشی هوشمند میتوان خودرو اجاره کرد، خانه خرید، به بانک دسترسی داشت و هزاران توانایی دیگر که پیش از این برای هرکدام، باید روزی کامل از دست میرفت.
بانکها به دلیل قاعده سودآوریشان در این زمینه پیشتاز بودند و توانستند نخستین سیستمهای سنتی باشند که تسلیم این موج نو میشوند. بخشهای دیگر جامعه نیز بسته به شرایط هر منطقه و نوع نیازها، آرامآرام در این سیلاب دوست داشتنی حل شدند؛ اما یک بخش به دلیل ساختار ثابتش، نمیتوانست به راحتی وارد این عرصه شود: شرکتهای بیمهای.
البته شرکتهای بیمه خصوصی به مانند آنچه در باره بانکها گفتیم، خیلی زود، به روز شدند، اما نظامهای رفاهی به سبب ساختار سنتی، نیازمند بازنگری گسترده بودند. از منظر کلی، بیمه شدن یک فرد به معنای آن است که او ۸ ساعت در محل کار حاضر باشد، این حضور ثبت شود و در مواقع لزوم، حاضر بودن فرد به رویت بازرس تامیناجتماعی برسد. این یعنی سیستمی قدیمی و غیردیجیتال که مبنای اثباتی آن، «حضور» است. حال در قرن ۲۱، چطور میشد به بازرس اثبات کرد که کارمند یک شرکت مهندسی در خانه خود از صبح مشغول به کار بوده و حضورش با اطلاع مدیر به ثبت رسیده است؟ این بار نوبت سنتیترین بخش اداری بود که تسلیم فناوری شود.
یک مثال ملموس
خانمی را در نظر بگیرید که برای رسیدن به محل کار خود، یک ساعت در وسائل نقلیه عمومی میماند. یعنی این خانم اگر لازم باشد تا ساعت ۸ در محل کار خود حاضر باشد، باید ۶ و نیم صبح از خواب برخیزد و پس از آماده شدن سرپایی، قبل از هفت صبح بیرون برود تا بدون تاخیر در اداره حاضر شود. همین فرد در پایان ساعت کاری، یک ساعت (و گاهی به دلیل شلوغی بیشتر) در خیابان میماند تا خسته و کوفته به خانه برسد. خانم مورد نظر ما تا اینجا مجرد بود و اگر صاحب فرزند باشد که تازه وقت رسیدگی به اطفال است. درس، مباحث تربیتی و مانند آن دیگر رمقی برای زندگی فردی برای مادر باقی نخواهد گذاشت و خواب، آخرین چاره است تا ساعت ۶ صبح فردا...
مثال فوق البته برای مردان نیز صادق است و تازه این در صورتی است که کارمند مورد نظر ما مجبور نباشد به سراغ کار دوم برود که در این صورت، داستان غمانگیزتر از قبل خواهد شد.
حال پرده نمایش را عوض میکنیم... مادر شاغل مورد مثال ما صبح با آرامش از خواب برمیخیزد، بچهها را با آرامش راهی مدرسه میکند و تا قبل از ساعت ۸ که دورکاریاش شروع شود، میتواند کمی یوگا کار کند. با شروع کار، به سراغ رایانهاش میرود و بدون خستگی یک روز کاری مفرح را آغاز میکند. او هر زمان که بخواهد میتواند با لباس خانه، اندکی دراز بکشد، چای بنوشد، از میوهها و خوراکیهای یخچال منزل استفاده کند و با اتمام ساعت کاری، سرحال و قبراق، بلافاصله در خانه باشد. این مادر وقت -و البته توان- بیشتری برای رسیدگی به فرزندان و خودش دارد. او میتواند در کلاسهای آنلاین ثبتنام کند، با بچهها به پارک برود و یا خیلی راحت، نیمساعت بخوابد.
از خستگی بالا تا آرامش پائین، فاصلهای بعید است که تنها با کمک سازمانهای بیمهگر میتواند طی شود.
تغییرات بیمهای
سازمانهای بیمهگر همانطور که اشاره کردیم، تلاش زیادی کردهاند تا با فناوری روز به پیش بروند. مثلا سازمان تامیناجتماعی کشورمان از چند سال قبل موضوع بیمه رانندگان تاکسیهای اینترنتی، کارمندان استارتاپها و اینفلوئنسرها را در دست اقدام داشته است، اما حل چالش حضور فیزیکی بازرسان زحمتکش این سازمان، نیازمند یک بازنگری کلی و البته قانونگذاری جدید از سوی بزرگترین سازمان بیمهگر کشور است. اگر سازمان تامیناجتماعی موضوع دورکاری را به صورت جدی در دستور کار خود قرار دهد، جدای از منافع مالی که نصیب جامعه و دولتهای وقت خواهد کرد، سرمایه اجتماعی عظیمی نیز خواهد ساخت که میتواند به گرم شدن کانون خانوادهها در کشور بیانجامد.
نظر شما