با توجه به گزارش موسسه دیابت بریتانیا (Diabetes.co.uk)، احتمال ابتلا به دیابت نوع ۲ در اهالی جنوب آسیا ۶ برابر بیشتر از اروپاییها است و تعدادی از عوامل، که عمدتاً به سبک زندگی مرتبط هستند در پس این افزایش خطر وجود دارند.
اما عوامل زیستی چنین خطری را بسیاری از پژوهشگران، به نقش استعماری بریتانیا مرتبط میدانند. این تاریخ استعمار چگونه میتواند تعیینکننده یک خطر زیستی برای ساکنان فعلی آسیا باشد؟
برای پاسخ به این سوال باید به تاریخ نگاه کرد. شبه قاره هند از قرن هجدهم تا قرن بیستم در معرض قحطیهای زیادی بود، قحطیهایی شدید که همه آنها تحت سلطه بریتانیا و در زمان زمامداری آنها اتفاق افتاد. در این دوران افزایش مالیاتها، شکست سیاستهای استعماری، استفاده از منابع برای ارتش، توسل به نیروی نظامی و خشکسالی منجر به قحطی و مرگ میلیونها نفر شد.
در سال ۱۹۴۳، منطقه بنگال غربی قحطیای بدتر از همه دیگر مناطق را تجربه کرد، قحطی که در آن تا سه میلیون نفر بر اثر سوء تغذیه جان خود را از دست دادند. دانشمندان میگویند اگرچه «قحطی بزرگ» در بنگال ۸۰ سال پیش رخ داد، اما نسلهای بعدی را تحت تاثیر خود قرار داده است.
دکتر «مبین سید»، رادیولوژیست ۵۶ ساله از اوهایو در ایالات متحده، که در پزشکی عروق و چاقی نیز تخصص دارد، پیوند میان نقش استعمار و وضعیت سلامتی فعلی کشورهای مستعمره را بررسی کرده و آن را به صورت آنلاین به انتشار گذاشته است.
او در ویدیوی خود توضیح میدهد که از نظر ژنتیکی بدن مردم آسیای جنوبی تمایل به تولید و ذخیره چربی دارد که آن را نمیسوزاند و خصلت دیگر این بدنها عضلات کم است، زیرا آنها «با گرسنگی سازگار هستند».
با وجود اینکه بریتانیاییها دیگر آسیای جنوبی را در اشغال خود ندارند، اما واکنش غیرانسانی آنها به نیازهای مردم محلی در طول دورههای طولانی و سخت قحطی همچنان تأثیر ملموسی بر سلامت ساکنان این نواحی دارد. بسیاری از اثرات بلندمدت سلامتی را میتوان از طریق فرضیه «ژن صرفهجویی» توضیح داد، که نشان میدهد افراد به دلیل افزایش ظرفیت ذخیرهسازی چربی میتوانند بهتر از قحطی جان سالم به در ببرند. این مسئله بر اساس یک اصل ساده در نظریه تکامب رخ میدهد. توضیح اینکه؛ کسانی که چنین خصلتی ژنی را نداشتهاند در طول زمان و در دورههای قحطی شدید که به صورت غیر طبیعی و توسط استعمار ایجاد میشد، به سادگی از بین میرفتند و کسانی باقی میمانندند که ژنهایشان تمایل بیشتری به ذخیره چربی و نسوزاندنش دارد.
امروزه، جمعیتهای حامل این ژنها که وارثان وضعیت قحطی استعماریاند، بیشتر در معرض چاقی، دیابت نوع ۲ و بیماریهای قلبی هستند.
بر اساس مطالعهای که توسط دانشگاه براون در ایالات متحده انجام شد، زنده ماندن تنها از یک قحطی خطر ابتلا به دیابت و چاقی را در نسل بعدی دو برابر میکند. خطر ابتلا به بیماریهای قلبی عروقی برای نوههای کسانی که از قحطی جان سالم به در میبرند ۲.۷ برابر افزایش مییابد.
دکتر «سید» به نشریه بریتانیایی HuffPost UK در اینباره توضیح داد: «قرار گرفتن در معرض حتی یک قحطی تأثیر چند نسلی در ایجاد اختلالات متابولیک از جمله دیابت، هیپرگلیسمی و بیماریهای قلبی عروقی ایجاد میکند. تصور کنید در یک دوره ۵۰ ساله در معرض حداقل ۲۴ قحطی بزرگ باشید. افرادی که در به لحاظ ژنتیکی از این قحطیها جان سالم به در بردهاند در دوران مدرن که در آن فراوانی غذایی وجود دارد، دیگر از خصلتشان به عنوان یک خصلت زندگیبخش بهرمند نمیشوند. آنها در دوره مدرن دچار عدم تطابق تکاملی میشوند. سازگاری ژنتیکی این افراد با در دسترس بودن غذای دچار ایراد میشود. ژنهایشان دیگر برای محیطی که در آن وفور مواد غذایی رخ داده است مناسب نیست. ذخیره مواد مغذی یک واکنش تکاملی به قحطی بود، اما اکنون، جایی که کمبود غذا دیگر مسئله نیست، وضعیت ژنتیکی تضاد ایجاد میکند و خطر ابتلا به برخی بیماریها را افزایش میدهد».
یکی از جنبههای کلیدی قحطیها در هند در دوران استعمار این است که آنها عموماً به مناطق وسیعی سرایت کردند، در حالی که قحطیهای قبل از دوران بریتانیا محلی بود. شدت این قحطیها آنها را به یکی از بدترین قحطیها در تاریخ جهان تبدیل کرد. سه مورد از ده قحطی مرگبار و شش مورد از ۲۵ بدترین قحطی مرتبط با خشکسالی در هند مستعمره رخ داده است. این قحطیها مناطقی مانند «مروار و بنگال» را تحت تأثیر قرار داد که قبلاً از قحطی مصون بودند. بنابراین، قحطیهای مکرر و گستردهتر شدند و افراد بیشتری را تحت تأثیر قرار دادند و با تثبیت حکومت بریتانیا، شدت آن (به عنوان فجایع سراسری) افزایش یافت.
برخلاف تصور رایج، قحطیها به دلیل عدم تولید غذا و کشاورزی نبود، بلکه به دلیل توزیع ناعادلانه غذا بود. قبل از استعمار بریتانیا، پادشاهیهای هند اقداماتی برای کاهش قحطی داشتند، مانند توزیع غذا و تامین مالی پروژههای امدادی. با این حال، انگلیسیها این تلاشها را بر اساس این استدلال ناقص که قحطیها رویدادهای طبیعی هستند که – فرضیهای مالتوسی - باعث کاهش جمعیت رعایای مستعمره میشوند، کنار گذاشتند.
در واقع اندیشمندان زیادی معتقدند افرادی که در قحطی مردند توسط سیاست دولت بریتانیا به قتل رسیدند. در سال ۱۸۷۶، زمانی که خشکسالی کشاورزان فلات «دکن» را فقیر کرد، مازاد خالص برنج و گندم در هند وجود داشت. اما فرماندار کل منطقه، «رابرت بولور لیتون»، اصرار داشت که هیچ چیز نباید مانع صادرات برنج و گندم به انگلستان شود. در اوج قحطی، تاجران غلات مقادیر بیسابقهای غلات صادر میکردند. با شروع گرسنگی دهقانان، به مقامات دولتی دستور داده شد «به هر طریق ممکن از امدادرسانی جلوگیری کنند». تنها کمکی که در اکثر مناطق مجاز بود، کار سخت بود، که هرکسی که در حالت گرسنگی پیشرفته بود از آن دور میشد. در این اردوگاههای کار، به کارگران غذای کمتری نسبت اردوگاه کار اجباری نازیها در جنگ جهانی دوم داده میشد.
در سال ۱۹۰۱، مجله پزشکی Lancet تخمین زد که حداقل ۱۹ میلیون هندی در غرب هند در طول قحطی دهه ۱۸۹۰ جان خود را از دست دادهاند. تعداد تلفات بسیار زیاد بود زیرا بریتانیاییها از اجرای امداد قحطی امتناع کردند و نایب السلطنه، «جورج ناتانیل کرزن»، مشکل شدید اقتصاد سیاسی را به عنوان یک مشکل طبیعی عنوان کرد. مطابق آمار بین سالهای ۱۸۷۲ و ۱۹۲۱ امید به زندگی در هند ۲۰ درصد کاهش یافت.
البته برای کنترل وضع کنونی در کنار عامل ژنتیک باید به سبک زندگی هم اشاره کرد. برای مثال مردم آسیای جنوبی باید دو برابر مردم اهل قفقاز ورزش کنند تا از مزایای سلامتی یکسانی برخوردار شوند. در واقع برای کنترل این مشکل افراد باید به رژیم غذایی، ورزش و تناسب اندام، خواب، استرس و سایر (عوامل) توجه بیشتری داشته باشند.
نظر شما