سبک زندگی و روانشناسی فردی از دیدگاه آلفرد آدلر

از زمانی که "آلفرد آدلر" روانشناس اتریشی برای اولین بار اصطلاح «سبک زندگی» را به کار برد و درباره آن مشغول تحقیق و پژوهش شد، تاکنون تغییرات زیادی در این مفهوم ایجاد شده است. امروز سبک زندگی به‌عنوان مجموعه‌ای از علاقه‌ها، نگرش‌ها، ارزش‌ها، سلیقه‌ها، عادت‌ها، رفتارها و شیوه‌های زندگی فردی، اجتماعی و فرهنگی تعریف می‌شود.

به گزارش آتیه‌آنلاین، با رشد فردیت و آگاهی در سده‌های اخیر، پذیرش سبک زندگی فردی و گروهی از جانب جامعه، امری اجتناب‌ناپذیر تلقی و به عنوان یک حق از سوی افراد مطالبه می‌شود.
از طرفی اکنون متخصصان و پزشکان، اوضاع زیستی فرد را در دوران دوم و سوم زندگی، حاصل سبک زندگی او در دوران اول می‌دانند.

"میشل سوبِل" از اندیشمندان این حوزه درباره مفهوم سبک زندگی می‌گوید: «لایف استایل (سبک زندگی) از واژگانی است که به‌شدت مورد سوء‌استفاده قرار گرفته است. دانشمندان علوم اجتماعی، روزنامه‌نگاران و مردم کوچه و خیابان از این واژه تقریباً برای توصیف هر چیزی که برایشان جالب است استفاده می‌کنند؛ از مُد و بودیسم تا آشپزی فرانسوی. به‌نظر می‌رسد که هرچه بیشتر درباره این واژه صحبت ‌شود، معنایش بیشتر از دست می‌رود و به واژه‌ای تبدیل شده که همه‌جور معنایی می‌دهد و درواقع هیچ معنایی نمی‌دهد.»‌
نکته مهم درباره سبک زندگی این است که بدانیم این اصطلاح معناگریز اتفاقاً دارای معانی بسیاری است، اما برای هر متفکر و گروه معنای متفاوتی دارد و با توجه به دیدگاه‌های مختلف تعاریف مختلفی هم از آن ارائه می‌شود. سبک زندگی همچون یک چند ضلعی چرخان، از وجوه زیادی قابل‌ مشاهده است که با توجه به زاویه دید فرد تعریف آن تغییر می‌کند. جامعه‌شناسان، بازاریاب‌ها، پزشکان، سیاستمداران، اقتصاددانان، مدیران و افراد معمولی، هر کدام دیدگاه و نظر و تعریف خود را از این مفهوم دارند.

منتقد سرسخت فروید و یونگ
آلفرد آدلر، روانشناسی اتریشی که بنیانگذار مکتب روانشناسی فردی است ابتدا با فروید کار می‌کرد، اما بعد از مدتی از او جدا شد چون دیگر نظریات فروید مورد پذیرش او نبود . آدلر در واقع سیستم فکری خود را در مقابل روانکاوی فروید قرار داد و آن را روانشناسی فردی نامید. او به جنبه‌های اجتماعی انسان توجه ویژه‌ای داشت. این روانشناس در ابتدا همچون فروید محرک و سوق‌دهنده رفتار آدمی را غریزه جنسی می‌دانست، اما بعدها معتقد شد که محرک انسان در واقع «قدرت‌طلبی» است. پژوهش‌های او در آخر به این نتیجه رسید که محرک آدمی چیزی جز «برتری‌جویی» نیست. انسان در پی برتری است و آن را به هر ترتیبی به دست می‌آورد. آدلر با نظر یونگ نیز مبنی بر محرک بودن کهن الگوها مخالف بود و جنبه اجتماعی شخصیت انسان را هدایت کننده او می‌دانست. از نظر آدلر هر انسانی در زندگی مزه تحقیر شدن را چشیده و از این رو در تمام زندگی به دنبال برتری‌جویی و ارضای عقده حقارت خویش است. او ریشه برتری‌جویی را حقارت می‌دانست، البته منظورش از برتری‌جویی ریاست کردن بر دیگران نیست، بلکه انگیزه‌ای است که انسان را از آغاز تا پایان زندگی از مراحل مختلف عبور می‌دهد و جنبه‌های اجتماعی شخصیت او را تقویت می‌کند. تأکید آدلر بر این است که انسان را نباید جدا از بافت اجتماعی که در آن زندگی می‌کند مورد مطالعه قرار داد. او به شیوه رواقیون افکار انسان را حاصل نگرش‌های او می‌داند و مفهوم اختیار در اندیشه او جایگاهی عمیق و قابل توجه دارد. این روانشناس انسان را موجودی مجبور و زبون در نظر نمی‌گیرد، به نظر او انسان مختار است سرنوشت خود را تغییر دهد. همچنین زندگی را بودنی اجبارگونه نمی‌داند، بلکه زندگی در چشم او شدنی مختارگونه است. انسان در نظر آدلر قربانی نیست و امکان این را دارد که افسار سرنوشت خویش را به دست بگیرد و آن را به سمت خواسته‌های خویش ببرد. دلیل نام‌گذاری روانشانسی فردی آدلر نیز این است که او فرد را موجودی یگانه در هستی می‌شناسد.

سبک زندگی از دیدگاه آلفرد آدلر
طبق نظر آدلر، الگوی منحصر به فردی از خصوصیات، رفتارها، و عادت‌ها که هر فرد یا گروه یا فرهنگ برای زندگی خود برمی‌گزیند، سبک زندگی را می‌سازد و سه عامل بدنی، روانی و اجتماعی نیز براین انتخاب اثرگذارند. این سبک زندگی است که به انسان می‌گوید چه مسیری را برای رسیدن به خواسته‌هایش در پیش گیرد، چه غذایی بخورد، چه لباسی بپوشد، کجا برود و با چه افرادی معاشرت کند. بنابر نظر آدلر هر فردی برای غلبه بر حس حقارت خود و برتری‌طلبی تلاش می‌کند و روش و رفتار ویژه‌ای را برای خود برمی‌گزیند، درواقع این سبک زندگی ماست که به ما می‌گوید به کدام مسائل توجه کنیم و از کنار چه چیزهایی به‌راحتی عبور کنیم. از دیدگاه آدلر سال‌های اول زندگی هر فرد در شکل‌گیری سبک زندگی آینده او بسیار تعیین کننده‌اند. این اهمیت چنان است که تغییر سبک زندگی در بزرگسالی دشوار و در موارد بسیاری غیرممکن می‌شود. آدلر سبک زندگی اولیه را هدایت کننده رفتار بعدی فرد می‌داند و به گفته او ماهیت سبک زندگی به تعامل‌های اجتماعی، مخصوصاً به ترتیب تولد فرد در خانواده و ماهیت رابطه والد–فرزند بستگی دارد.

نظریه آسیبشناسی آدلر
آلفرد آدلر شخصیت‌های بیمارگون را آنهایی می‌داند که موفق نشده‌اند به شکلی سازنده و متناسب با اجتماع به برتری برسند. به‌نظر می‌رسد بر اساس نظریه آدلر در بسیاری از خانواده‌ها رقابت، بی‌توجهی، سلطه‌گری، بهره‌کشی یا لوس‌کردن رفتار غالب نسبت به فرزندان است. افرادی که چنین تربیت‌هایی دارند برای رسیدن به اهداف خود دیگران را زیر پا می‌گذارند و برای جامعه اطراف خود ایجاد اشکال می‌کنند.
آدلر می‌گوید: «سبک زندگی نازپرورده زمانی به وجود می‌آید که والدین شیفته فرزندانشان باشند، آنان تکالیفی را که فرزندان می‌توانند انجام دهند، برعهده می‌گیرند و پیامی که این فرزندان دریافت می‌کنند، این است که قادر به انجام وظایف نیستند و احساس بی‌کفایتی می‌کنند. عقده حقارت در این کودکان با احساس حقارت پرورش می‌یابد و خودانگاره بی‌کفایتی را کسب می‌کنند. این شخصیت‌ها علاقه اجتماعی ندارند و تلاش می‌کنند از طریق محبت‌خواهی مداوم به جبران آن بپردازند. با وجودی که در جامعه مشارکتی ندارند، از دنیا توقع دارند همواره از آن‌ها مراقبت کرده و به آن‌ها توجه کند. کودکانی که تحت سلطه والدین پرورش می‌یابند دچار عقده حقارت می‌شوند و عمیقاً احساس ناتوانی می‌کنند. این کودکان از تکالیف اساسی زندگی دوری می‌جویند و به اهداف ویرانگر روی می‌آورند. ممکن است در آینده یاغی و مرتکب جرم شوند، ممکن است ویرانگری پنهان داشته باشند و با لجبازی و عدم‌سازش بر دیگران مسلط شوند.»

شیوه درمان آدلر
آدلر در مقدمه کتاب شناخت طبیعت انسان می‌نویسد: «هدف از آشنا کردن مردم با اصول روانشناسی فردی این است که بدانند چگونه رفتار نادرست یک فرد بر آهنگ زندگی گروهی و اجتماعی انسان‌ها تأثیر می‌گذارد.» در روش درمانی آدلر فرد علاوه بر تشخیص اشتباهات خود، باید بیاموزد به چه نحوی در زندگی گروهی با انسان‌ها سازگاری پیدا کند. مشاوره آدلری بر همکاری مشترک بین درمان‌جو و مشاور استوار است. به‌طورکلی فرایند درمانی شامل برقرار کردن رابطه براساس احترام متقابل، تحلیل روانشناختی کل‌نگرانه یا ارزیابی سبک زندگی، آشکار کردن هدف‌های اشتباه و فرض‌های غلط در سبک زندگی فرد که بازآموزی درمان‌جو به‌سمت جنبه سودمند زندگی را به دنبال دارد.
هدف اصلی درمان آدلری ایجاد احساس تعلق‌پذیری در درمان‌جو و کمک به پذیرفتن رفتارها و فرایندهایی است که با احساس اشتراک و علاقۀ اجتماعی مشخص می‌شوند. این کار با بالا بردن خودآگاهی درمان‌جو و به چالش کشیدن و تغییر فرض‌های اساسی، هدف‌های زندگی و مفاهیم بنیادیاش انجام می‌گیرد.
درمانگران آدلری درمان‌جویان را به صورت افراد بیمار که نیاز به مداوا شدن دارند در نظر نمی‌گیرند، بلکه آنها به‌جای مدل پزشکی، طرفدار مدل رشد شخصیت هستند. درمانگر آدلری به مداوا کردن افراد بیمار یا جامعۀ بیمار علاقه ندارد، بلکه به بازآموزی افراد و شکل‌دهی دوباره جامعه علاقه دارد. ترغیب، قوی‌ترین روش موجود برای تغییر عقاید فرد است، زیرا به درمان‌جویان کمک می‌کند تا اعتماد به نفس و جرأت و جسارت پیدا کنند.
آدلر در تدوین فرایند درمانی خود تلاش کرد انگاره کودکی را با آنچه در بزرگسالی برای فرد بیمار اتفاق افتاده تطبیق دهد و از طریق آن مشکلات موجود را شناسایی کند. در این زمینه کشف مهم آدلر این بود که هرگز نباید نموده‌ای منفرد زندگی روانی فرد را به‌عنوان جوهره‌هایی کامل در نظر گرفت. تنها زمانی می‌توان به شناختی از این نمودها رسید که آنها را به منزله بخش‌هایی از یک کل تقسیم‌ناپذیر در نظر بگیریم و تنها با شناخت دقیق این انگاره‌هاست که می‌توان به درمان موفقی دست پیدا کرد.

کد خبر: 59198

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 2 + 5 =