بر همین اساس سازمانها میکوشند تا با بهکارگیری راهکارهای متفاوت و بهروز این فاکتورها را در کارکنان خود ایجاد و یا آنها را تقویت کنند. مدیران سازمانها میدانند که عملکرد بهینه کارمندانشان در گرو عملکرد درست خودشان است. فراهم کردن بسترهای مناسب برای اینکه کارکنان در شرایط فیزیکی و ذهنی مناسب قرار بگیرند، بهعنوان یکی از شاخههای اصلی مدیریت منابع سازمانی در نظر گرفته میشود.
تعاریف و رویکردها
اولین تعریف رسمی از واژه توانمندسازی در سال ۱۷۸۸ ارائه شد. در این تعریف توانمندسازی بهعنوان تفویض اختیار در نقش سازمانی مطرح شد. توانمندسازی به معنی اشتیاق فرد برای پذیرش مسئولیت واژهای بود که برای اولین بار بهطور رسمی به معنی پاسخگویی تفسیر شد (رجائی پور و جمشیدیان۱۳۸۶، مقاله علمی شرایط سازمانی مؤثر بر توانمندسازی).
رویکردهای توانمندسازی شامل رویکردهای ارتباطی، انگیزشی و شناختی است. با اتخاذ این رویکردها میتوان یک سازمان را مدیریت کرد، با تغییرات مختلف درون و برون سازمانی منطبق شد و با ایجاد حس مسئولیتپذیری در سازمان، به اهداف نهایی و موفقیت مجموعه رسید.
عملکرد کارکنان موضوعی است که ارتباط تنگاتنگی با دستیابی سازمان به اهداف تعیین شده خود دارد، بهگونهای که عملکرد کارکنان معادل عملکرد سازمان در نظر گرفته میشود. عملکرد کارکنان حاصل فعالیتهای کارمند از لحاظ اجرای وظایف محوله پس از مدتزمان معین است. عملکرد کارکنان از دیدگاه پروفسور سای نیک عبارت است از اثر بخشی، کارایی، کیفیت بهره وری، کیفیت زندگی کاری، نوآوری، قابلیت سوددهی و بودجهبندی.
محیطهای کاری و کارکنان تعهدهای متقابل نسبت به یکدیگر دارند بنابراین شالوده و زیربنای هر سازمانی نیروی انسانی آن است و داشتن یک زیربنای اثربخش یعنی قرار گرفتن شایستهترین افراد در مناسبترین موقعیتهای شغلی پیششرط اساسی برای موفقیت در سازمانها محسوب میشود. از سوی دیگر باید به این نکته توجه کرد که امروزه سازمانها و بنگاهها برای بقای خود و ضرورت حضور در عرصه فعالیتهای جهانی نیاز به شایستهسالاری را نسبت به گذشته بیشتر احساس میکنند.
زمانی که کارکنان این احساس را ادراک کنند که سازمان دلواپس خوشبختی آنهاست و نیروهای خود را مورد مساعدت و حمایت قرار میدهد، آنها نیز حمایت خود را جزئی از سازمان متبوعشان دانسته و سازمان را معرف خودشان میدانند و نسبت به آن احساس پایبندی و وفاداری میکنند.
راهکارها
برنامه مدیران برای توانمندسازی کارکنان سازمان شامل مراحل مختلفی است. این برنامه باید مدون باشد و زیرساختهای لازم برای اجرایی شدن را داشته باشد. مدیران باید طرح توانمندسازی را از آغاز تا انجام رصد کنند و بهطور مداوم تغییرات لازم را در آن اعمال کنند.
شروع این برنامه از رأس تشکیلات سازمان است، چرا که تا وقتی مسئولان و مدیران سازمان عملکرد بهینه و سالم نداشته باشند، کارکنان نیز تن به آن نخواهند داد.
از این رو سه حلقه مدیریت، فعالیتهای کارمندان و محیط کار باید دائماً با یکدیگر همپوشانی داشته باشند تا بهترین نتیجه و خروجی از آنها حاصل شود. تشکیل تیمها و گروههای مختلف، مشارکت همه کارکنان در تصمیمسازی برای آینده سازمان، گنجاندن دورههای آموزشی جدید برای بهروز کردن دانش کارکنان، جابهجایی محل خدمت کارکنان در صورت مفید نبودن در محل کار فعلی، مدیریت کیفیت و بهرهوری کارکنان و تشویق و ترغیب اعضا از جمله راهکارهایی است که میتواند اعضای یک مجموعه را از رکود و رخوت نجات دهد و آنها را در مسیر رشد و بهبود هرچه بیشتر عملکرد قرار دهد. در چنین شرایطی است که کارکنان به ارزش شغلی خود پی میبرند و دچار بیگانگی با کار نمیشوند.
در مراحل بعدی شرح وظایف و چگونگی انجام امور قرار میگیرد. در این مرحله دادن حق انتخاب و آزادی عمل به کارمند در حوزه کاری خود میتواند تأثیر مستقیم روی خلاقیت و پویایی او داشته باشد. کارمندی که برای کوچکترین امور او تصمیم گرفته میشود و او حق هیچگونه اعمال نظری ندارد، خیلی زود شادابی ذهن خود را از دست میدهد و احساس مفید بودن نمیکند. همین موضوع به مرور زمان توانمندی او را دچار خدشه میکند تا جایی که اگر این وضعیت ادامه پیدا کند او به یک نیروی ناکارآمد تبدیل میشود.
یک مرحله مهم دیگر در روند توانمندسازی افراد سازمان، حذف و اضافه است. حذفِ شرایطی که مانع عملکرد خوب و درست کارمندان است. مدیران وظیفه دارند تا این موانع را بهطور مداوم کشف و سپس حذف کنند. همچنین اگر نیاز به تعبیه فضاهای جدید، ابزار مفیدتر و نیروی کار بیشتر هست، باید با تعیین بودجه لازم و برنامهریزی به مجموعه اضافه شود.
در نهایت میتوان گفت مبحث توانمندسازی کارکنان یکی از ارکان اصلی پیشرفت سازمانی است که باید هم از طرف مدیران و هم از طرف کارکنان به آن توجه شود. غنیسازی یک مجموعه با تلاش همهجانبه اعضای آن صورت میگیرد.
نظر شما