تئوری انتخاب یکی از مفاهیم کلیدی در روانشناسی است که در دهه ۱۹۵۰ مطرح شد. این تئوری بر این اساس است که افراد در زندگی خود تصمیمهای مستقلی برای رسیدن به رضایت، خوشحالی، و احساس معنا و هدف میگیرند.
مفهوم اصلی تئوری انتخاب این است که افراد در مواجهه با محیط و شرایط زندگی، انتخابهایی دارند که بر تعیین کیفیت زندگی و رضایت آنها تأثیر میگذارد. این تئوری بر این باور است که افراد بهطور فعال از آزادی انتخاب استفاده میکنند و این انتخابها در نهایت بر تجربیات و روابط آنها اثر میگذارد. این تئوری به ما میآموزد که افراد به دنبال تعادل در انتخابهای خود هستند و سعی میکنند تا با توجه به اولویتها و ارزشهای شخصی خود، تصمیماتی را برای بهبود زندگیشان بگیرند.
تئوری انتخاب نه تنها در زمینه روانشناسی بلکه در حوزههای مدیریت، آموزش، و بهبود فردی نیز تأثیرگذار است و به ارتقاء فهم ما از نحوه تصمیمگیری افراد و تأثیرات آن بر زندگی انسانی کمک میکند.
کتابی هم با همین نام منتشر شده است که موضوعش اهمیت روابط است، ویلیام گسلر درباره مسئولیتپذیری انسان در برابر مسائل و قدرتش در انتخاب رفتارهایش سخن میگوید.
کتاب عمدتا به چهار رابطه مهم میان انسانها میپردازد:
-
رابطه بین همسران
-
رابطه والدین و فرزند
-
رابطه معلم و شاگرد
-
رابطه کارفرما و کارمند
اما این تقسیمبندی از مهمترین رابطه غافل نمیماند آن هم رابطه انسان با خودش است.
تئوری انتخاب معتقد است وقتی آدمها به خواستههایشان نمیرسند دست به رفتارهای گوناگونی میزنند. یعنی افراد رفتار و عمل خاصی را انتخاب میکنند تا شاید به این وسیله نیازشان را برآورده کنند. در روانشناسی رایج به رفتارهای ناکارآمد و بیتاثیر برچسب بیماری میزنند، رفتارهایی که نتیجه: اضطراب، افسردگی، خشمگین، انزوا و ... هستند.
نویسنده در کتاب تئوری انتخاب به ما پیشنهاد میدهد به جای پذیرفتن این برچسبها و فرورفتن در نقش آدم منفعل، مسئولیت تصمیمات را به عهده بگیریم و به دنبال راهحل باشیم، چراکه واقعیت همیشه با ما هماهنگ و همنوا نیست.
زندگی به گونهای اختیار همه چیز را به انسان میدهد و البته قدرت انتخاب در انجام دادن رفتارها نیز از این قاعده مستثنی نیست.
گسلر معتقد است که تمام رفتارهای انسانها براساس انتخابهای آنان به وجود میآید. در حقیقت هر انسانی با هر انتخابی که در زندگی میکند در تلاش است تا به ارضای یکی از نیازهای اساسیاش بپردازد:
-
نیاز به بقا
-
نیاز به عشق
-
احساس تعلق
-
نیاز به قدرت
-
نیاز به آزادی
-
نیاز به تفریح
-
و...
اعتقاد به تئوری انتخاب یعنی مسئولیتپذیری تمام و کمال در زندگی و آزادی انتخاب.
این در حالی است که براساس باورهای تئوری انتخال مشکلات گذشته و دوران کودکی نیز بر رفتار هر یک از ما تاثیر دارند اما کمکی به بهبود حال ما نمیکند، با این وجود هریک از ما با درک و پذیرش آن میتوانیم برای بهبود روابط تلاش کنیم.
همچنین اگر کتاب تئوری انتخاب را برای خواندن برگزنید با هفت عادت مراقبتی زیر آشنا میشوید:
-
حمایت کردن
-
تشویق کردن
-
گوش دادن
-
پذیرش
-
اعتماد کردن
-
احترام گذاشتن
-
گفتگو
با استفاده از این هفت عادت برای حل اختلافات میتوان رابطه سالم با سایر افراد برقرار کرد، همچنین میآموزیم آنها را جایگزین عادات کشنده کنیم، رفتارهایی مثل:
-
انتقاد کردن بیهدف و نتیجه مثبت
-
سرزنش کردن
-
شکایت کردن
-
غرغر کردن
-
تهدید کردن
-
تنبیه کردن
-
باج دادن
-
کنترل دیگران
- و...
نویسنده کتاب، رفتار انسانها را به ماشینی تشبیه کرده است که چهار چرخ دارد دو چرخ جلویی را عمل و فکر تشکیل میدهند همان چرخهایی که اختیارشان در دست انسان است و دو چرخ عقب احساسات و فیزیولوژی هستند که تحت تاثیر رفتار و خلق و خوی ماست.
ویلیام گسلر روانپزشکی ضد فرویدی است که به خاطر اعتقاداتش از بیمارستانی روانی که محل کارش بود اخراج شد، اما باز هم با رویکرد "واقعیت درمانی" به عنوان روانپزشک به کارش ادامه داد.
او مخالف اصول و قواعد رایج بین روانپزشکان بود، اصولی که به جای آنکه روی طبقهبندی کردن سندرمهای روانی به عنوان اختلال تمرکز کند، به سرعت اقدام به تجویز دارو برای فرد میکردند.
از ویلیام گسلر کتابهای دیگری هم به زبان فارسی ترجمه شده است از جمله:
-
معلم مدرسه کیفی
-
تئوری انتخاب در اتاق مشاوره
-
عشق چیست
-
هشت درس برای زندگی زناشویی شادتر
و بسیاری آثار دیگر که با اقبال عمومی روبهرو شدند.
عموم مردم میتوانند از این کتاب بیاموزند و لذت ببرند چرا که همه ما در زندگی روابطی داریم و کتاب حاضر با زبانی ساده نوشته شده است.
علاقهمندان به حوزه روانشناسی هم از مخاطبان این کتاب محسوب میشوند چون تئوری انتخاب میتواند مرجعی برای آشنایی با تئوری واقعیت درمانی باشد.
قسمت هایی از کتاب تئوری انتخاب:
ما تمام افکار و اعمالمان را مستقیم و تقریبا تمام احساسات و بخش عمده ای از ساز و کار بدنمان را به طور غیر مستقیم انتخاب میکنیم.
ما بخش قابل توجهی از واقعیت را آن گونه که دوست داریم دریافت و ادراک می کنیم.
نا به چهل سال تجربه روانپزشکی، برایم روشن شده است که تمام افراد ناخشنود، مشکل واحدی دارند: آن ها نمی توانند با کسانی که دوست دارند با آنها به تفاهم برسند، به خوبی کنار بیایند.
نظر شما