فقر جبر زندگی نیست، محصول سیاست‌های اشتباه است

به‌طور کلی، افراد به ندرت به‌دلیل اشتباهات خود فقیر می‌شوند یا در فقر باقی می‌مانند. برعکس، فقر یک مسیر مشخص را دنبال می‌کند. ردیابی داستان زندگی کسانی که مجبور به زندگی در فقر هستند، آشکار می‌کند که حتی با وجود کار سخت و عدم انتظار برای کمک‌های رایگان، نیروهای قدرتمندی علیه آن‌ها قرار دارند و ناامنی تقریباً همیشه بر ویژگی‌های فردی غلبه می‌کند.

آتیه آنلاین/سعید پروین

در روزگار ما، ندیدن فقر نیازمند تلاش زیادی است. در جهان امروز، علیرغم رشد اقتصادی مستمر و سطوح بی‌سابقه‌ای از انباشت ثروت، فقرا در اطراف ما حضور دارند. فقر در هر جامعه‌ای وجود دارد و اغلب درست در همسایگی (یا حتی در خانه‌های) افراد بسیار ثروتمند زندگی می‌کند. حضور همیشگی فقر به آن حالتی از بدیهی‌بودن می‌دهد: به نظر می‌رسد کسانی که مجبور به زندگی در فقر هستند، همیشه با ما خواهند بود.

اما آیا این واقعیت که فقرا برای مدت‌ها در کنار ما بوده‌اند، وجود ادامه‌دار فقر را توجیه می‌کند؟ آیا راه‌حل‌های بهتری برای فقرزدایی وجود ندارد؟

ما در این گزارش مجموعه‌ای از اقدامات را پیشنهاد می‌کنیم که با پرداختن به ریشه‌های فقر، به رفع آن کمک خواهند کرد. فقر معمولاً به عنوان کمبود منابع برای دستیابی به یک استاندارد زندگی قابل قبول از نظر اجتماعی تعریف می‌شود. با این حال، سطح قابل قبول زندگی از نظر اجتماعی در یک کشور یا در یک زمان ممکن است بالاتر یا پایین‌تر از کشور یا زمان دیگری باشد، که این امر بر ارزیابی فقر تأثیر می‌گذارد.

دولت‌ها اغلب شاخص های مربوط به تعیین خط فقر را دست‌کاری می‌کنند تا عملکرد خود را در قالب‌های مطلوب‌تری ارائه دهند. بانک جهانی و دیگر نهادها خط فقر جهانی را تعیین کرده‌اند که با سطوح مختلف فقر مطابقت دارد: نرخ‌های روزانه سرانه ۲.۱۵ دلار (فقر شدید)، ۳.۶۵ دلار، ۶.۸۵ دلار یا، در مورد ایالات متحده، ۱۵ دلار در روز.

اگرچه پیشرفت‌هایی در مبارزه با فقر شدید حاصل شده است، اما همچنان تعداد افراد فقیر در سطوح بالاتر و واقعی‌تر به سرعت افزایش می‌یابد. در سال ۲۰۱۹، یک‌چهارم جمعیت زمین، تقریباً ۲ میلیارد نفر، با کمتر از ۳.۶۵ دلار در روز زندگی می‌کردند، و تقریباً نیمی از جمعیت، ۴۷ درصد، با کمتر از ۶.۸۵ دلار در روز زندگی می‌کردند، در حالی که بسیاری از آن‌ها فاقد ملزومات اولیه زندگی مانند غذای سالم، آب آشامیدنی و اجاق‌های پخت‌وپز تمیز بودند.

در همین حال، ثروت به سرعت افزایش یافته است. 8 نفر از ثروتمندترین افراد به اندازه ۴ میلیارد نفر از فقیرترین افراد جمعیت کل جهان ثروت دارند. این واقعیتی است که به سختی می‌توان آن را درک کرد. این مانند آن است که کل جمعیت ایالات متحده – ۳۳۵ میلیون آمریکایی – در دورهام در کارولینای شمالی، فشرده شده‌اند، در حالی که تنها هشت نفر تمام بقیه کشور را در اختیار گرفته‌اند. نابرابری با این شدت حیرت‌آور، ستون‌های حیاتی جوامع مدرن – دموکراسی، فرصت، عدالت و حتی صلح اجتماعی – را از بین می‌برد.

جالب است که در این شرایط کیک اقتصادی به رشد خود ادامه می‌دهد، اما فقر گسترده در میان ثروت عظیم همچنان پابرجاست. برای انحراف از این واقعیت تاریک، افراد صاحب قدرت به تبلیغ رشد اقتصادی ادامه می‌دهند و ادعا می‌کنند که با رشد کیک، حتی کوچک‌ترین قطعات نیز به نسبت قبل بزرگ‌تر می‌شوند، و اوضاعشان بهتر از سابق می شود.

در ظاهر، منطق آن‌ها شهودی به نظر می‌رسد. اگر مشکل کمبود غذا، درآمد یا مراقبت‌های بهداشتی باشد، افزایش عرضه باید مشکل را حل کند. اما فقر در برابر این معادله ساده مقاومت می‌کند. به صورت واضحی تجربه ، مشخص کرده است که مسئله فقر پیچیده‌تر از آن است که صرفاً با افزایش منابع حل شود.

مزایای رشد اقتصادی تقریباً به طور کامل به افراد ثروتمند می‌رسد، و اغلب این نفعی که به جیب ثروتمندان می رود به هزینه کسانی که کمترین بهره را دارند می باشد. رابطه بین رشد اقتصادی و فقر پیچیده و اغلب متناقض است – گاهی فقر را کاهش می‌دهد، اما به همان اندازه نیز طرد، نابرابری و تخریب محیط زیست را تشدید می‌کند.

این پارادوکس سوالات دشوار و فوری را مطرح می‌کند: آیا رشد اقتصادی بیشتر می‌تواند فقر را از بین ببرد، یا آن را تداوم می‌بخشد؟ چه مقدار و چه نوع رشدی برای ریشه‌کنی فقر لازم است و این رشد چه هزینه‌ای برای مردم و سیاره زمین خواهد داشت؟ درک این سوالات مستلزم آن است که فقر را نه تنها به عنوان کمبود منابع، بلکه به عنوان یک واقعیت اجتماعی فراگیر در نظر بگیریم – شرایطی که افراد را از کار، سلامت، کرامت، استقلال و محیط زیست سالم محروم می‌کند.

تجربه ما به ما امکان می‌دهد تا به این پیچیدگی‌ها بپردازیم. یکی از اعضای تیم ما (آنیرود کریشنا) یک محقق علوم اجتماعی است که دهه‌ها با تیم‌های محقق محلی در کنیا، اوگاندا، مالاوی، هند، بنگلادش، جامائیکا، پرو و ایالات متحده همکاری کرده است تا تجربیات زندگی جوامع فقیر را درک کند. دیگری (دیرک فیلیپسن) یک اقتصاددان سیاسی است که در جنبشی جهانی برای بازتعریف تفکر اقتصادی حول محور رفاه مردم و سیاره زمین مشارکت دارد.

هر دوی ما یاد گرفته‌ایم که چگونه دو فرآیند درهم‌تنیده – فرآیندهایی که عدم اطمینان ایجاد می‌کنند و فرآیندهایی که موانع ایجاد می‌کنند – با همکاری هم افراد را در چرخه‌های فقر گرفتار می‌کنند. با این حال، قبل از بازاندیشی درباره معنای واقعی فقر، ابتدا باید به افسانه‌های رایجی که واقعیت آن را تحریف می‌کنند، بپردازیم.

اولین افسانه درباره فقر این است که فقر همیشه با ما بوده و همیشه خواهد بود. این افسانه می‌گوید برای تقریباً ۲۰۰,۰۰۰ سال اول، یا حدود ۹۵ درصد از تاریخ بشر، پیچیدگی فناوری و ثروت مادی کمتر بود. اما نکته مهم این است که اگرچه انسان‌ها قبل و بعد از ظهور به اصطلاح «تمدن» سختی‌هایی را تجربه کردند، شواهد موجود در مورد فرهنگ‌های بومی اولیه در هر قاره نشان می‌دهد که آن‌ها «فقر» را تجربه نکرده‌اند و حتی قادر به تشخیص آن نبوده‌اند.

فقر زمانی ظهور می‌کند که طبقه‌بندی اجتماعی افزایش می‌یابد و منجر به طرد و محدودیت دسترسی به منابع زمین می‌شود. این طرد زمانی بدتر می‌شود که پول به پیش‌نیاز اصلی برای دستیابی به کالاها و خدمات ضروری تبدیل می‌شود. محروم کردن تعداد زیادی از مردم از دسترسی مستقیم به غذا، سرپناه، اعتماد و سایر منابع حیاتی، آن‌ها را وابسته به پول برای تأمین نیازها و خواسته‌های اولیه‌شان می‌کند. مالکیت، هم به ثروتمندان قدرت می‌دهد و هم فقرا را بیشتر به حاشیه می‌راند.

روایت‌های تاریخی از دوران باستان تا قرن ۲۱ حکایت از افرادی دارد که به دلیل طمع دیگران فقیر شده‌اند. در انگلستان، قوانین محصورسازی زمین‌ها در قرن‌های ۱۷ تا ۲۰، باعث شد تا زمین‌های مشترک را خصوصی کردند و کشاورزان را بدون وسیله‌ای برای تأمین معاش رها کردند. در آن سوی اقیانوس اطلس، بردگان آفریقایی با خشونت از خانه‌هایشان جدا شدند و در شرایط وحشت‌ناک برای تأمین ثروت امپراتوری‌های استعماری به کار گرفته شدند. در همین حال، مردم بومی در سراسر قاره‌های آمریکا، استرالیا و آفریقا دچار جنگ‌های تحمیلی و نسل‌کشی قرار گرفتند، به زور از خانه‌هایشان رانده شدند و زمین‌های اجدادی‌شان توسط قدرت‌های استعماری مصادره شد. پشت هر داستان مصادره، انتخابی نهفته است – توسط دولت‌ها، شرکت‌ها و نخبگان – که قدرت و سود را بر مردم و سیاره زمین ترجیح می‌دهد. همان‌طور که وودی گاتری گفته است: «بعضی‌ها با اسلحه شما را غارت می‌کنند و بعضی‌ها با قلم.» در عصر دیجیتال امروز، شاید بتوان افزود: و بعضی‌ها با یک کلیک. دستکاری‌های مالی و قدرت بی‌قیدوبند شرکت‌های چندملیتی به تشدید نابرابری جهانی ادامه می‌دهند. تصاحب زمین‌ها در کشورهای جنوب جهانی، جایی که سرمایه‌گذاران خارجی کشاورزان خرده‌پا را از زمین‌هایشان بیرون می‌کنند، یادآور محصورسازی‌های قرن‌های گذشته است.

با این حال، فارغ از اینکه مصادره اولیه از طریق جنگ، دزدی، نسل‌کشی، فرمان یا قانون انجام شده باشد، این نقطه شروع انسان‌ها نبوده است. برعکس، انسان‌ها در جهانی به دنیا آمدند که از وفور طبیعی برخوردار بود. این چشمه ثروت طبیعی ابتدا باید تقسیم، محصور، قانون‌مند، خصوصی و مجوزدار می‌شد تا کسانی که از این موهبت بهره‌ای نبرده‌بودند، به «فقیر» تبدیل شوند. همان‌طور که تاریخ‌دان آر. اچ. تونی در سال ۱۹۱۳ نتیجه‌گیری کرد: «آنچه افراد متفکر مشکل فقر می‌نامند، فقرای متفکر آن را مشکل ثروت می‌نامند.»

آیا فقر همیشه با ما خواهد بود؟ این بستگی به اقداماتی دارد که در مورد شرایطی که منجر به فقر افراد می‌شود، انجام می‌دهیم. فقر یک حالت طبیعی نیست، بلکه نتیجه سیستم‌ها و سیاست‌های عمدی است.

دومین افسانه درباره فقر این است که فقر به کمبود پول مربوط می‌شود. تنها زمانی که انباشت ثروت به منطق حاکم بر جوامع مدرن تبدیل شد، سیر جمعی ما حول پول و سرمایه چرخید. ما آموزش دیده‌ایم تا به کسانی که با شاسی‌بلندهای تسلای گران‌قیمت‌شان در حال حرکت هستند، حسادت کنیم و به کسانی که با خودروهای فرسوده، یا به سادگی پیاده در حال قدم زدن هستند، ترحم کنیم، یا آن ها را نادیده بگیریم یا به آن‌ها «کمک» کنیم. فارغ از ارزش‌های ایدئولوژیک، اکثر مردم فرض می‌کنند که «بالا بردن» همه و رساندن همه به استانداردهای راننده تسلا (که معمولاً سفیدپوست، مرد، سرمایه‌دار و پولدار است) هدف اصلی است. در همین میان اما چند صدای باارزش به عنوان نگاهی جایگزین و در حاشیه به همه هشدار می‌دهند که زمین برای آسفالت کردن، هوا و آب برای آلوده کردن و انسان‌ها برای استثمار شدن، در حال تمام شدن هستند. با این حال، اکثر مردم همچنان مشغول تلاش برای همگام شدن با جریان ترافیک هستند و مشتاقند از کسانی که سر راهشان قرار دارند، سبقت بگیرند.

اگر این مسیر را به جاده ها شبیه کنیم نکته قابل توجه این است که برخی بخش‌های بزرگراه (مثلاً بخش‌های اسکاندیناوی) پروتکل‌های محافظت‌ی بیشتری به انسان ها ارائه می‌دهند – محدودیت سرعت، نرده‌های محافظ، خدمات اضطراری بهتر. اما بخش‌های دیگر هنوز شبیه کاریکاتورهای «غرب وحشی» قرن نوزدهم آمریکای شمالی هستند، جایی که مسافران پابرهنه به کنار جاده رانده می‌شوند یا به سادگی نادیده گرفته شده و زیر گرفته می‌شوند. با این حال، چه بزرگراه به نسبت ایمن و با کیفیت از کاستاریکا عبور کند، چه به طور آشوب‌ناک و خطرناک از نیجریه بگذرد یا با کارایی اقتدارگرایانه در چین قانونمند شود، منطق و جهت آن از همان قوانین پیروی می‌کند.

حتی یک ناظر ساده از دنیایی دیگر نیز نمی‌توانست برخی ویژگی‌های عجیب این مسابقه جهانی را نادیده بگیرد. به نظر می‌رسد مردم همیشه به شدت مشغول هستند – اما هدف و مقصد سفر مورد بحث قرار نمی‌گیرد. فرض رایج این است که بیشتر بهتر است. اما قطعا انتهای این بزرگراه به ناکجاآباد است.

در نهایت، ماهیت فقر را نمی‌توان به یک ارزش دلاری تقلیل داد. اگر به این سادگی بود، ریشه‌کنی فقر تنها یک مسئله ساده انتقال پول می‌بود. اما در واقعیت، فقر شبکه‌ای از محرومیت‌ها است که فراتر از حساب بانکی یک فرد گسترده می‌شود. به همین دلیل است که معیارهای دقیق‌تر، مانند شاخص توسعه انسانی سازمان ملل متحد، سعی می‌کنند ابعاد چندگانه فقر را با در نظر گرفتن عواملی مانند آموزش و بهداشت در کنار درآمد، اندازه‌گیری کنند. با این حال، حتی این معیارها نیز از انتقال کامل روش‌هایی که فقر، افراد و جوامع را از قدرت محروم می‌کند، فرصت‌ها را از آن‌ها می‌گیرد، عاملیت آن‌ها را سلب می‌کند و پتانسیل‌هایشان را خفه می‌کند، قاصر هستند.

فقر یک تجربه زیسته است. همان‌طور که سازمان ضد فقر Five Talents به دقت این پدیده را توصیف کرده است، فقر «یک نیاز برآورده نشده و یک آرزوی تحقق نیافته» است. فقر کمبود غذا، سرپناه و امنیت است. فقر بیمار بودن اما ناتوانی در مراجعه به پزشک یا از دست دادن فرزند به دلیل یک بیماری قابل پیشگیری است. فقر پوشیدن لباس‌هایی است که اندازه نیستند و نوشیدن آبی که سالم نیست. فقر آسیبی است که مردم را در برابر دروغ، طرح‌ها و بهره‌کشی آسیب‌پذیر می‌کند. فقر یک یخچال خالی، یک خانه بدون برق، یک توالت مشترک بین صد همسایه است. فقر استرس است؛ فقر شرم است؛ فقر درد است.

در هسته مرکزی این تعریف، به طور خلاصه، فقر ناشی از موانع سیستماتیک است: محرومیت از دسترسی به منابع و فرصت‌هایی که در جامعه انسانی و سیاره زمین به وفور وجود دارد. نابرابری در این بهره مندی ها توسط شکست سیاست ها یا– یا عدم تمایل – سیاست‌گذاران به اتخاذ اقداماتی که آن را کاهش داده و ناامنی را کم‌تر می‌کنند، تداوم می‌یابد.

فقر نه تنها به این دلیل توسعه می‌یابدکه مردم پول ندارند، بلکه به این دلیل است که موانع اصلی برای رفاه آن‌ها بدون اینکه مهار یا کنترل شوند باقی می‌ماند و مسیرهای پیشرفت مسدود شده‌اند. راه‌حل تنها در دادن پول به فقرا نیست، بلکه در پرداختن به ریشه‌های فقر و ناامنی و بی ثباتی است.

سومین افسانه درباره فقر این است که فقر خودتحمیل‌شده است. چنین عبارات آشنا حول ثروت و فقر فراگیر هستند. «مردم سزاوار ثروتمند بودن هستند» و «فقرا فقط باید سخت‌تر کار کنند» این جمله ها توسط شواهد علمی و عینی پشتیبانی نمی‌شوند و از منطق واقعی زندگی پیروی نمی‌کنند. واقعیت این است که مجموعه‌ای پیچیده از عوامل، از نابرابری‌های سیستماتیک تا ساختارهای اقتصادی، ثروت و فقر را شکل می‌دهند و همین عوامل هستند که اغلب تعیین می‌کنند که چه کسی ثروتمند و چه کسی فقیر است. برای تحلیل و تعریف فقر و ثروت استفاده از کلیشه‌های فردگرایانه به شدت ناکافی هستند.

بخت‌آزمایی تولد

یک دختر هشت‌ساله را تصور کنید و بیایید سناریوهای مختلفی از تولد و زندگی او را بررسی کنیم. اگر در فنلاند به دنیا بیاید، احتمالاً والدینش او را در یک مدرسه‌ی خوب ثبت‌نام می‌کنند و او به خدمات بهداشتی عمومی دسترسی خواهد داشت. او در مقایسه با استانداردهای جهانی، در امنیت و رفاه فراوانی زندگی خواهد کرد، با چشم‌اندازی از فرصت‌های شغلی گسترده، سفرهای بین‌المللی و امید به زندگی تا اواسط ۸۰ سالگی. اما اگر در افغانستان به دنیا بیاید، احتمالاً از آموزش باکیفیت محروم خواهد شد، به‌ندرت به پزشکی ماهر و مجهز دسترسی خواهد داشت، روزهای خود را در میان مین‌های پنهان و خشونت نیروهای امنیتی سپری خواهد کرد، با چشم‌اندازی از وابستگی مطلق، فرصت‌های ناچیز برای رهایی، و امید به زندگی در حدود ۶۰ سال.

آنچه میان کشورها (فنلاند و افغانستان) صدق می‌کند، درون هر کشور نیز حقیقت دارد. موقعیت تصادف‌ در تولد، فرصت‌های زندگی افراد را به‌شکل اساسی تعیین می‌کنند.

در ایالات متحده، امکانات اجتماعی به‌طور چشمگیری بر اساس محل زندگی افراد متفاوت است. بیش از هر عامل دیگری، کدپستی یک فرد تعیین می‌کند که چه فرصت‌هایی خواهد داشت – کیفیت مدارس، امنیت محله‌ها، و در دسترس بودن مشاغل. بزرگ شدن در یک منطقه‌ی روستایی – با مدارس و مراکز درمانی ضعیف‌تر، برق نامنظم، جاده‌های بی کیفیت تر، و اینترنت ناپایدار – در بسیاری از کشورها در مقایسه با زندگی در پایتخت یک ضعف اساسی محسوب می‌شود.

اگر فقر تحمیل می‌شود، این جامعه است که آن را تحمیل می‌کند، نه فرد

هیچ‌کدام از این دختران هشت‌ساله، چه در فنلاند و چه در افغانستان، و نه دختری که در محله‌ی ثروتمندی در سان‌فرانسیسکو زندگی می‌کند و نه آنکه در محله ای فقیر در دیترویت است، مستحق چنین شرایطی نیستند. آن‌ها نه والدین خود را انتخاب کرده‌اند و نه شانس‌های زندگی خود را.

به‌طور کلی، افراد به ندرت به‌دلیل اشتباهات خود فقیر می‌شوند یا در فقر باقی می‌مانند. برعکس، فقر یک مسیر مشخص را دنبال می‌کند. ردیابی داستان زندگی کسانی که مجبور به زندگی در فقر هستند، آشکار می‌کند که حتی با وجود کار سخت و عدم انتظار برای کمک‌های رایگان، نیروهای قدرتمندی علیه آن‌ها قرار دارند و ناامنی تقریباً همیشه بر ویژگی‌های فردی غلبه می‌کند.

تا آنجا که فقر تحمیل می‌شود، این جامعه است که آن را تحمیل می‌کند، نه فرد. سیستم‌ها و سیاست‌ها شرایطی را ایجاد و حفظ می‌کنند که مردم را در دام فقر نگه می‌دارد – سیستم‌هایی که خطرات را افزایش می‌دهند و در عین حال فرصت‌های کمی برای تحرک اجتماعی رو به بالا فراهم می‌کنند. این ساختارها آسیب‌پذیری‌ها را تولید و نابرابری را تداوم می‌بخشند، به‌گونه‌ای که فرار از فقر به‌طرز فوق‌العاده‌ای دشوار می‌شود.

پس فقر چیست؟ و چه باید کرد؟

اگر فقر یک پدیده‌ی طبیعی نیست و همیشه با ما نبوده است و به یک عدد یا ارزش پولی تقلیل نمی‌یابد، و خودخواسته نیست، پس چیست؟ چه چیزی باعث می‌شود کسی فقیر باشد یا نباشد؟ و ما چه باید بکنیم؟

پاسخ به این پرسش‌ها به طرز شگفت‌آوری دشوار است. فقر یک تجربه‌ی زیسته است که با واقعیت اجتماعی فلج‌کننده‌ی ناتوانی در تأمین نیازهای اساسی تعریف می‌شود. اما این یک وضعیت با مرزبندی‌های روشن نیست که بتوان افراد را به دو دسته‌ی فقیر و غیرفقیر تقسیم کرد. بلکه فقر را بهتر می‌توان در طیف‌هایی از موقعیت خاکستری تصور کرد.

برای درک درست شرایط فقر، به یک تصویر متحرک نیاز داریم، نه یک عکس ثابت. در حالی که صدها میلیون نفر در فقر شدید به‌سر می‌برند، ممکن است تعداد مشابهی در حال ورود و خروج از موقعیت فقر باشند، که این ورود و خروج هم اغلب به‌واسطه‌ی شرایطی خارج از کنترلشان رخ میدهد.

مصیبت فقر می‌تواند به اشکال گوناگونی ظاهر شود – بیماری فرزند و هزینه‌های درمان، بسته شدن ناگهانی محل کار، اخراج از خانه‌ی اجاره‌ای، مرگ یک عزیز، خشکسالی، سیل، سرقت یا یک پرونده‌ی قضایی. برای فقرا یا کسانی که نزدیک به فقر هستند، هر حادثه‌ای می‌تواند فاجعه‌بار باشد.

بسیاری دیگر مردم در وضعیتی بینابین زندگی می‌کنند:در حقیقت این طیف هرگز فاصله چندانی تا قرار گرفتن در موقعیت فقر ندارند، شاید بهتر باشد بگوییم ما همیشه شاهد یک طبقه‌ی وسیع «پیشا-فقیر» هستیم. بسیاری از کسانی که معمولاً «طبقه‌ی متوسط» نامیده می‌شوند، در سایه‌ی دائمی فقر زندگی می‌کنند – یک شغل، یک بیماری، و اغلب تنها یک اتفاق کافی است تا آن‌ها دیگر نتوانند نیازهای اساسی خود را تأمین کنند و دچار فقر شوند.

اقتصاددانان مدت‌هاست درک کرده‌اند که درآمد یا ثروت فردی معیار مناسبی برای سنجش کیفیت زندگی نیست. تقریباً تمام جنبه‌های ثروت فردی برای حفظ ارزش خود به یک کالای عمومی وسیع‌تر وابسته است. برای مثال، یک خودروی تسلا بدون جاده‌ای مناسب با آسفالت خوب، یا جاده‌ای بدون ترافیک شدید، یا بدون محافظت در برابر سارقان بی‌ارزش است.

این واقعیت به حوزه‌های فراتر از حمل‌ونقل نیز گسترش می‌یابد. رفاه شخصی به‌طور جدایی‌ناپذیری با رفاه اجتماعی مرتبط است از جمله دسترسی به فضاهای عمومی امن، مراقبت‌های بهداشتی مناسب، آب آشامیدنی سالم، مواد غذایی غیرآلوده، اقتصادی کارآمد، جامعه‌ای تحصیل‌کرده، محیطی حمایت‌کننده و به‌ویژه مواردی مانند صلح یا محیط زیستی مقاوم. بدون کالاهای عمومی، کالاهای خصوصی تا حد زیادی بی‌ارزش می‌شوند. بخش قابل توجهی از کاهش فقر وابسته به بهبود خدمات عمومی و نهادهای دولتی است.

اصلاح بخش غیررسمی اقتصاد، ضرورتی پیچیده

یکی از بزرگ‌ترین منابع بی‌ثباتی در زندگی فقرا، نحوه‌ی ادغام آن‌ها در اقتصاد جهانی است. به زبان ساده، بخش غیررسمی اقتصاد کارگاه شیطان است.

طبق گزارش سازمان بین‌المللی کار، بیش از دو سوم نیروی کار در جنوب صحرای آفریقا، جنوب و جنوب شرق آسیا، و بخش‌هایی از آمریکای مرکزی و جنوبی را کارگران غیررسمی تشکیل می‌دهند – افرادی که هیچ قرارداد کاری، امنیت شغلی، یا حمایت‌های قانونی ندارند و از بیمه‌ی درمانی یا مستمری بی‌بهره‌اند.

همچنین دو عامل دیگر نیز به شدت خطرات را افزایش داده و زندگی فقرا را بی‌ثبات می‌کند: مسکن غیررسمی (مناطق حاشیه‌نشین و زاغه‌ها) و نداشتن مدارک هویتی رسمی.

حل این مشکلات نیازمند گام‌هایی مانند اعطای مالکیت قانونی به خانه‌ها و زمین‌ها، تسهیل دسترسی به وام‌ها، خدمات شهری و شناسنامه‌های رسمی است. همچنین ارائه‌ی اسناد هویتی به افراد لازم است تا دسترسی به سیستم‌های بهداشت عمومی، آموزش و حمایت‌های قانونی داشته باشند. با تبدیل مشاغل و خانه‌های غیررسمی به منابع قابل‌اطمینان و با ثبات ، افرادی که در نزدیکی خط فقر زندگی می‌کنند، کمتر احتمال دارد که بیشتر در فقر فرو روند. کما اینکه با کاهش عدم قطعیت و ترس از دست دادن اندک دارایی‌هایشان، احتمال بیشتری دارد که این افراد در آموزش، مهارت‌ها و آینده‌ی خانواده‌هایشان سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت انجام دهند، که راه را برای تحرک اقتصادی و اجتماعی هموار می‌کند.

دوم، خطرات سلامت یکی دیگر از عواملی است که باعث می‌شود افراد، فارغ از اینکه در بخش رسمی یا غیررسمی کار کنند، در معرض خطر فقر قرار بگیرند. تیم ما با هزاران نفر در سراسر جهان مصاحبه کرده است که به‌طور مداوم دچار چیزی می‌شوند که پژوهشگران آن را "دام فقر پزشکی" می‌نامند. این مشکل به‌ویژه در کشورهایی شدید است که بخش عمده‌ای از جمعیت آن‌ها تحت پوشش مراقبت‌های بهداشتی عمومی یا بیمه‌ی سلامت عمومی/خصوصی قرار ندارند.

سهم هزینه‌های پزشکی که مستقیماً از جیب پرداخت می‌شود کمتر از ۵ درصد در بوتسوانا و حدود ۹ درصد در موزامبیک (مانند فرانسه) و تنها حدود ۱۰ درصد در تایلند (همچنین در کوبا و هلند) است. اما این رقم در هند و فیلیپین به حدود ۵۰ درصد و در جمهوری نفت‌خیز آذربایجان به ۶۵ درصد می‌رسد، درحالی‌که در نیجریه‌ی نفت‌خیز به رقم حیرت‌انگیز ۷۶ درصد افزایش می‌یابد. در تایلند، خانواده‌ها باید ۱۰ درصد از هزینه‌های درمان عزیزانشان را بپردازند، درحالی‌که در نیجریه این سهم به ۷۵ درصد می‌رسد - و این تفاوت در حقیقت می‌تواند تفاوت بین ادامه‌ی حیات و یا سقوط در دره فقر باشد. خانواده‌ها مجبور می‌شوند برای زنده ماندن قرض های سنگین بگیرند یا دارایی‌هایشان را بفروشند که همین امر باعث می‌شود با شدت بیشتری به زیر خط فقر سقوط کنند.

میزان هزینه‌های پزشکی که از مستقیم از جیب افراد پرداخت می‌شود به‌جای اینکه بازتابی از ثروت ملی باشد، نتیجه‌ی انتخاب‌های سیاست‌گذار و سیاست‌گذاری‌های دولت‌ها است. کشورهایی مانند کاستاریکا، دانمارک و تونس، مراقبت‌های بهداشتی مقرون‌به‌صرفه را در اولویت قرار داده‌اند تا از شهروندان خود حمایت کنند، درحالی‌که کشورهایی مانند ایالات متحده، استرالیا، نیجریه و پاکستان این کار را نکرده‌اند. در ایالات متحده، جایی که سیستم مراقبت‌های بهداشتی همچنان غیر منسجم و برای بسیاری پرهزینه است، میانگین نرخ فقر کودکان بین سال‌های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۱ برابر با ۲۶.۲ درصد بود که بیش از ۶ درصد بالاتر از سال‌های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ و قابل مقایسه با یونان یا شیلی است. همین واقعیت ها نشان می‌دهد که در اولویت قرار دادن دسترسی عادلانه به مراقبت‌های بهداشتی برای کاهش خطرات فقر یک ضرورت است.

سوم، آسیب‌پذیری‌های دوران کودکی و سالمندی می‌توانند بهترین برنامه‌های خانواده‌ها و جوامع فقیر را از بین ببرند

زندگی در شرایط پرمخاطره معمولاً در مراحل ابتدایی و پایانی زندگی فردی بیشترین آسیب را دارد. برنامه‌های بازنشستگی و مداخلات زودهنگام در دوران کودکی ابزارهای بسیار مؤثری برای مقابله با عواملی هستند که افراد را در فقر پایدار نگه می‌دارند.

در اولویت قرار دادن کاهش خطرات اجتماعی و آسیب‌پذیری‌ها با ایجاد نوعی رقابت متفاوت میان کشورها تسهیل خواهد شد. در واقع باید دولت ها در مبارزه با فقر با یکدیگر رقابت کنند. مقایسه‌ی نرخ سقوط افراد به زیر خط فقر - و نه فقط تعداد کل افراد فقیر - راه بهتری برای ارزیابی اثربخشی سیاست‌های حمایتی کشورها در برابر فقر است. دولت‌ها باید به همان اندازه که به تولید ناخالص داخلی (GDP) بالا اهمیت می‌دهند، برای پایین نگه داشتن نرخ سقوط افراد در دره فقر (ترجیحاً صفر درصد) تلاش کنند. این یک دستاورد جمعی قابل تحسین خواهد بود - و می‌توان آن را در مدت زمان نسبتاً کوتاهی، حدود ۸ تا ۱۰ سال، محقق کرد.

گام تحول‌آفرین بعدی، ارتقای تحرک اجتماعی و اقتصادی در یک بازه‌ی ۱۰ تا ۲۰ ساله است

استعداد - چه آن را توانایی بنامیم، چه خلاقیت - به‌صورت تصادفی در بدو تولد توزیع می‌شود. با این حال، افراد زیادی شانس "اشتباه" در قرعه‌کشی تولد را دارند، یا با موانع متعددی روبه‌رو می‌شوند و نمی‌توانند از استعدادهای خود بهره ببرند.

بسیاری از سیاست‌های سنتی مقابله با فقر تنها بر بالا بردن افراد از "خط فقر" تمرکز داشته‌اند و پتانسیل عظیم میلیون‌ها نفر را نادیده گرفته‌اند. وقت آن رسیده است که رویکردی جدید اتخاذ کنیم - رویکردی که "نردبان‌های فرصت" ایجاد کند تا استعدادهای افراد شکوفا شوند و مسیرهای واقعی برای پیشرفت در اختیار آن‌ها قرار دهد.

می‌توان نردبان‌های جدید فرصت را در همه جا ساخت و پتانسیل انسانی را آزاد کرد

این داستان‌های موفقیت در سراسر جهان دارای ویژگی‌های مشترکی هستند، مانند دسترسی آزاد با استانداردهای شفاف به امکانات، مشارکت داوطلبانه و جامعه‌ی مدنی، وجود الگوها و مربیان، و ایجاد مسیرهای جایگزین برای افرادی که به قله‌ی موفقیت نمی‌رسند.

ما باید بهداشت، آموزش، مسکن و غذا را به‌عنوان حقوق انسانی در نظر بگیریم، نه کالاهایی که باید خرید و فروش شوند

پایه‌ی اخلاقی این موضوع ساده است: هر فردی حق اساسی دسترسی به نیازهای اولیه‌ی زندگی را دارد. آن را "کرامت برای همه" بنامید. ما می‌توانیم این هدف را از طریق خارج کردن نیازهای اساسی از سیطره‌ی بازار محقق کنیم.

از صندوق‌های زمین شهری وین گرفته تا خدمات عمومی مالکیت عمومی در ایالات متحده، از مراقبت‌های جهانی از کودکان در سوئد تا شهرهای پیاده‌محور مانند کپنهاگ، و از حمل‌ونقل عمومی رایگان تا خدمات عمومی قوی، با الگوگیری از این اقدامات در فضایی وسیع‌تر و جهانی می‌توان جوامعی ساخت که در آن همه افراد، فارغ از وضعیت مالی‌شان، به امکانات لازم برای رشد و پیشرفت دسترسی داشته باشند.

بازارها ممکن است برای تولید و توزیع کالاهای مصرفی غیرضروری مناسب باشند، اما اساساً برای تضمین دسترسی عادلانه به منابع حیاتی مناسب نیستند. در سیستم‌های بازار، کالاها و خدمات بر اساس توانایی پرداخت تخصیص داده می‌شوند، نه بر اساس نیاز، که به‌طور ذاتی افراد فقیر را از دستیابی به نیازهای اساسی محروم می‌کند.

برای ایجاد جامعه‌ای عادلانه‌تر، باید تأمین نیازهای اساسی را از وابستگی به بازارهای مالی خارج کنیم. این یعنی قطع ارتباط کالاها و خدمات ضروری از اقتصاد بازار و به رسمیت شناختن اینکه رفاه مردم برای خیر عمومی ضروری است.

چقدر دیگر باید به افسانه‌ی اجتناب‌ناپذیر بودن فقر برای بسیاری از کودکان این جهان چنگ بزنیم؟ اجزای یک برنامه‌ی مؤثر برای از بین بردن فقر روشن‌اند: در کوتاه‌مدت، کاهش خطرات فقر شدید و کاهش عدم قطعیت در زندگی روزمره؛ در میان‌مدت، توسعه‌ی زیرساخت‌های مربوط به فرصت‌سازی؛ و در بلندمدت، تحقق چشم‌اندازی غنی‌تر از یک زندگی خوب.

آیا زمان آن نرسیده است که مسیر خود را تغییر دهیم؟

* این یادداشت حاصل تلاش انیرود کریشنا/ درک فیلیپسن است که در فوریه 2025 در نشریه اینترنتی aeon منتشر شده است.

کد خبر: 78279

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 2 + 0 =