دکتر ایرج ایسوند در گفتوگو با آتیهآنلاین با بیان اینکه آدمی از طریق علوم اعصاب، رفتار خود را کنترل میکند، افزود: برای بررسی زوایا و مدیریت بهینه رفتار، میان رشتهای با عنوان «علوم اعصاب در رهبری» (مدیریت) به وجود آمده است که تلفیقی از علم پزشکی و علم مدیریت است. رشته مذکور، علم جدیدی است که نشان میدهد، فیزیولوژی و سیستمهای عصبی بدن با توجه به شرایط و محیطهای مختلف میتواند بر رفتار فرد تاثیر بگذارد.
وی ادامه داد: علوم اعصاب یا همان عصبشناسی، درک ما را در رابطه با چگونگی کارکرد مغز انسان و چگونگی عملکرد افراد در قبال انجام فعالیتها و رفتارها افزایش میدهد.
مسئول ممیزی مدیریت درمان تأمیناجتماعی استان خوزستان، گفت: یافتههای این علم نشان میدهد که تعامل افراد در حوزه کسبوکار، محیطهای اداری و سازمانها و مدیران، از طریق علوم اعصاب و علم پزشکی قابل بررسی است و «عصب شناختی» میتواند به کمک مدیریت بیاید.
ایسوند با بیان اینکه تحقیقات انجام شده در زمینه کاربرد علم اعصاب در سازمانها، به سالیان قبل باز میگردد، افزود: در سال ۲۰۰۴ «هیرش کوهن» تاثیرگذاری علم اعصاب را در مدیریت مورد بررسی قرار داد و به نتایجی رسید. پس از آن در سال ۲۰۰۹ اندیشمندان دیگری در این حوزه تحقیقات بیشتری را انجام دادند. اما روی هم رفته، علم اعصاب رشته نسبتا جدیدی است که قصد دارد فضای خالی و خلاء بین رفتار و علم پزشکی را پر کند.
او بیان کرد: یعنی میخواهد روشی را که مغز افراد را وا میدارد تا رفتاری از او سربزند، دریابد که در نتیجه آن بر ظرفیت ما برای تغییر مغزها و تطبیق خود با شرایط جدید، افزوده میشود.
این مترجم افزود: تا قبل از پیدایش این علم، در بسیاری از مواقع علل رفتارهای ما گنگ بود؛ اما با توجه به تحقیقات انجام شده، هرگونه واکنشهای عاطفی و رفتاری قابل شناسایی است؛ زیرا اکنون میدانیم که هورمونها و سیستم عصبی میتواند بر رفتار افراد تاثیر بگذارد.
ایسوند اعلام کرد: رفتار افراد درواقع یک نوع هنجار است که در بحث مدیریت، یک نوع عمل نامیده میشود که میتواند در جهت اهداف سازمانی مفید یا مخرب باشد و شناسایی این رفتارها برای پیشبرد اهداف کمک کننده است.
وی در شرح ویژگی کتاب «علوم اعصاب در رهبری» نوشته «تارا اسوارت، «کیتی چیس هولم» و «پل براون» که توسط او ترجمه شده است، گفت: کتاب «علوم اعصاب رهبری» به نکات بسیار ظریفی اشاره کرده است و میتواند به ما کمک کند تا دریابیم ارتباط مستقیمی بین مغز، ذهنیت، فکر و عمل افراد وجود دارد.
این پژوهشگر تاکید کرد: علوم اعصاب، حلقه مفقودهای در آموزش مدیریت است و نویسندگان این اثر دیدگاه بسیار ارزشمندی را ارائه میدهند. این کتابی است که همه مدیران، روسا و مسئولان سازمانها و مراکز باید آن را مطالعه کنند. نویسندگان این اثر، دنیای پیچیده عملکرد مغز و عواطف را درنظر میگیرند و آنها را به لحظات تصمیمهای حیاتی که از سوی مدیران اتخاذ میشود، ربط میدهند. به این ترتیب مشخص میشود عوامل درونی اگر مهمتر از عوامل بیرونی نباشد، به اندازه آنها در بروز رفتارها و کنشهای ما نقش دارند.
به گفته او نویسندگان علوم اعصاب، شیمی مغز، روانشناسی و تجارت را با هم ترکیب میکنند تا آنچه که رهبران انجام میدهند، چرایی انجام آن و مهمتر، چگونگی تغییرات آنها را در جهت موثر بودن، شناسایی و درک کنند.
ایسوند افزود: همچنین این کتاب، ضمن اینکه حقایق جالبی را درباره مغز و مراحل عملی جهت ایجاد تغییرات رفتاری پایدار، ارائه میدهد، با پوشش موضوعهایی از هوش هیجانی گرفته تا تنظیم اهداف، ارزشها، اعتماد بهنفس و تهدیدهای انرژی فردی، اطلاعات جامعی را در اختیار خواننده قرار میدهد.
وی افزایش ظرفیت مدیریت را از دیگر مطالب این کتاب بیان کرد و گفت: کتاب مذکور، توضیح شفاف، ساده و آموزندهای را در حوزه علوم اعصاب ارائه میدهد. مهمتر اینکه نشان میدهد که چگونه میتوان فرآیندهای شیمیایی- عصبی را بهکار برد تا ظرفیت مدیریت افراد تا بالاترین حد ممکن توسعه یابد و آنها نیز بتوانند دیگران را برای داشتن نوآوری و رسیدن به اهداف سازمانی ترغیب کنند.
فصلهای کتاب علوم اعصاب
این پژوهشگر در ادامه به شرح ۱۲ فصل کتاب «علوم اعصاب رهبری» نوشته «تارا اسوارت، «کیتی چیس هولم» و «پل براون» پرداخت که توسط او (ایرج ایسوند) ترجمه و در سال ۱۴۰۱ با تیراژ ۱۰۰۰ جلد شامل ۳۳۴ صفحه با قطع وزیری توسط انتشارات نوروزی استان گلستان منتشر شده است.
ایسوند با اشاره به محتوای فصل اول کتاب با عنوان «علم شیمی و ماهیت درونی افراد» ادامه داد: در این فصل آمده است؛ مغز رفتار انسان را هدایت میکند و مغز انسان از مواد شیمیایی درون مغز تشکیل شده است. در جامعه ما جمله حکیمانهای وجود دارد که میگوید، اول علم شیمی وجود دارد و سپس ماهیت درونی افراد. سلولهای مغز انسان یک سری فرآیندهایی دارد که به سمت تفکر میرود و مغز آدمی از شیمی و مواد شیمیایی تشکیل شده است و بنابراین میتوانیم بگوییم علم شیمی میتواند بر رفتار افراد بهویژه علوم اعصاب تاثیرگذار باشد.
او در شرح مطالب فصل دوم این کتاب تحت عنوان «مغزها، بدنها و کسبوکار» گفت: ایده این رویکرد سیستمی در دانش کاربردی علوم اعصاب، زمانی مطرح شد که «تارا اسوارت» و دکتر «پیتر هرست»، سرپرست اجرایی «آموزش اجرایی» در دانشکده مدیریت «اسلون امآیتی» طی شرکت در جلسهای با حضور چهار پژوهشگر در این دانشکده، به این نتیجه رسیدند، آنچه دانشمندان علوم اعصاب به عنوان کارکردهای اجرایی از آن یاد میکنند و آنچه که افراد شاغل در کسبوکار و تجارت به عنوان وظایف یک مدیرعامل تصور میکنند، دو مقوله کاملا متفاوت از هم است.
مترجم کتاب «علوم اعصاب در رهبری» (مدیریت)، افزود: با توجه به اینکه علاقه فزایندهای به استفاده از «علوم اعصاب در گروه رهبری» وجود دارد و بسیاری از آزمایشگاهها نیز پژوهشهای جالبی در باره علم اعصاب منتشر میکنند، اما افراد، انجمنها یا محیطهای کافی فراهم نیست تا از طریق آن، اطلاعات مهم را بهطور عملی برای استفاده کاربردی در کسبوکار پیاده کرد. در نتیجه این کتاب جهت استفاده از دادههای علمی در برنامههای کاربردی کسبوکار تدوین شد.
ایسوند درباره فصل سوم این کتاب با موضوع «مدل جدید رهبری» (مدیریت) گفت: پیش از اینکه استراتژی شرکتها روی کاغذ بیاید، لازم است رهبر با ترکیبی از یک چشمانداز بلندپروازانه، با وضوحی بالا درباره آنچه برای مشتریان و ذینفعان مهم است، برنامهریزی کرده و نیز برای حمایت از افراد کارآمد و ارتقای روحیه آنها، طرحهای مختلفی را ارائه دهد تا بهطور چشمگیر عملکرد سازمان را بهبود بخشد. این فصل از کتاب، با نگاهی به شناخت، احساسات و رفتار انسان در مغز، بدن و محیط، چگونگی تغییر آنها را بیان میکند.
وی فصل چهارم این کتاب را با عنوان «تستوسترون، ریسک و مولفههای کارآفرینی» بیان کرد و افزود: تستوسترون یک هورمون استروئیدی آنابولیک مانند انسولین و هورمون رشد است. هورمونهای استروئیدی کتابولیک شامل کورتیزول و آدرنالین واسطههای استرس بلندمدت و کوتاهمدت، هستند. وقتی نسبت آنابولیک به کاتابولیک زیاد باشد، عملکرد بالایی ایجاد میکند و وقتی نسبت کاهش یابد، انعطاف پذیری ضعیفی بهوجود میآید. رهبران معمولا تستوسترون بیشتر و کورتیزول کمتری دارند و از اعتماد بهنفس بالاتری برخوردارند.
این مترجم محتوای فصل پنجم کتاب را با موضوع «چرا مسائل نرم و آسان، اینقدر سخت است»، چنین شرح داد: از یک دهه گذشته، اغلب گفته میشود برای رهبران، مسائل نرم، دشوارتر از مسائل سخت است. توافق کلی براین است که مسائل سخت شامل مواردی است که میتوان اندازهگیری کرد. اما تعاریف چیزهای نرم، طیف وسیعی را از طراحی برند تا هوش عاطفی تا توسعه استعداد، مشارکت، نوآوری و «مسائل مرتبط با افراد» دربر میگیرد.
ایسوند ادامه داد: بسیاری از مردم معتقدند، مسائل نرم قابل اندازهگیری نیست و برای موفقیت تجاری پایدار، رهبران به هر دو این ویژگی نیاز دارند. چنانچه از مدیران پرسیده شود که چه چیزی برای آنها سختتر است، پاسخ میدهند؛ ارتباط با افراد (ارتباطات). «داگلاس آر کونانت» مدیرعامل سابق «کمپبل سوپس» در کتاب استراتژی و تجارت مینویسد، چیزهای نرم را اینگونه تعریف میکنند: «مشکلات تصمیم، درک، ارتباط و اثربخشی بین فردی.» بنابراین این فصل عمدتا به مسائل نرم روابط انسانی میپردازد که رهبران باید با آن روبرو شوند.
او بیان کرد: فصل ششم درباره «چالش تصمیمات» صحبت میکند. مدیریت یعنی تصمیمگیری و تصمیمگیری نیز به معنی مدیریت است. «هربرت سایمون» گفته است اگر بخواهیم عملکرد مدیری را ارزیابی کنیم، میتوانیم به این مسئله که آیا تصمیمگیریهای او مناسب بوده است، توجه کنیم. همچنین در این فصل از کتاب درباره روند تصمیمگیری با مباحثی آشنا میشویم؛ از جمله اینکه اتخاذ تصمیم و نه مراحل تصمیمگیری، خستهکنندهترین بخش است و بیشترین انرژی را مصرف میکند. «گلدبرگ» معتقد است، اکثر تصمیمهای رهبری براساس اولویت یا ترجیح شکل میگیرند و در محیطهای مبهم اتخاذ میشوند. از اینرو ماهیت تطبیقی دارند. همچنین فرآیندهای ذهنی برای تصمیمهای واقعی و انطباقی متفاوت است. در آزمایشهای تصمیمگیری انطباقی، مردان بیشتر وابستگی به زمینه و زنان بیشتر مستقل از زمینه هستند.
این پژوهشگر تاکید کرد: همچنین باید درنظر داشت که تصمیمگیری، مانند قدرت اراده، انرژی مغز را کمتر میکند و افراد پس از تصمیمگیری، استقامت کمتری در کارهای دشوار دارند. مغز برای ایجاد انتقال دهندههای عصبی که پیامها را بین نورونها منتقل میکند، به گلوکز نیاز دارد. یک فنجان چای با شکر یا یک بیسکویت میتواند کمک کننده باشد؛ اما کربوهیدراتهای GI پایین، مانند جو، ممکن است برای سلامتی شما بهتر باشد.
ایسوند افزود: مشاهدات کار قضات نشان داد که آنها پس از ساعت طولانی حضور در کرسی قضاوت، تمایل کمتری به ارائه امتیازهایی مانند آزادی مشروط داشتند. اما در اوایل روز یا پس از یک جلسه میانوعده صبح و بلافاصله پس از ناهار، تمایل بیشتری برای اتخاذ تصمیمهای دشوارتر و مثبتتر مانند اجازه آزادی مشروط داشتند. بنابراین تصمیمگیریها که شاکله اصلی یک مدیر را تشکیل میدهد، میتواند با توجه به احساسات، شهود و عقلانیتی که از طریق علوم اعصاب بر این مولفهها میگذارد، مدیریت را تحت تاثیر خود قرار دهد.
وی با اشاره به مطالب فصل هفتم افزود: با عنوان «تغییر خودتان و تغییر دیگران» گفت: جمله حکیمانهای وجود دارد که میگوید، اگر میخواهیم محیط را تغییر دهیم، باید از خود شروع کنیم. بنابراین اگر مدیران و رهبران بتوانند بر رفتارها و هنجارها، احساسات درونی و عاطفی و بر ترسهای خود تسلط داشته باشند، میتوانند بر محیط خود غلبه کنند. باید توجه داشت؛ بخش عمدهای از وظیفه یک رهبر ایجاد تغییر در نگرشها، مهارتها، رفتارها و عملکردهای خود و دیگران است.
این مترجم، اعلام کرد: همانطور که در فصل دوم کتاب نیز به آن اشاره شد، مغز ما مدام درحال تغییر است. هر محرک یا تفکر جدید برخی اتصالات جدید را خلق یا آنها را تقویت میکند و هر فعالیت ذهنی و فیزیکی نتیجه بهکار انداختن شبکههای جدید یا موجود اتصالات بین نرونها است. منظور ما از اتصالات، تبادلات شیمیایی (انتقال دهندههای عصبی) و بارهای الکتریکی بین سیناپسها در انتهای آکسونها و دندریتها است. اینها کابل و برجستگیهای شاخه مانند از مجموعه اصلی نرونها هستند که بین آنها سیگنالها را حمل کرده و با غلافی از ملانین پوشیده شدهاند که محافظت و عایق پوشی را فراهم میکند و بر سرعت و دسترسی انتقالات سیگنال تاثیر میگذارد. انتقالات مکرر بین نرونها، انتقالات متعاقب را آسانتر میکند.
ایسوند افزود: با این حال، برای اینکه فردی رفتار ذهنی یا فیزیکی خود را بهصورت اساسی تغییر دهد، به عبارتی، رفتارهای عادتی یا پیش فرض جدید ایجاد کند، مغز آنها نیازمند خلق اتصالات جدید و قدرتمند بین نرونها است. ما همچنین میدانیم که مغز بزرگسالان در طول زندگی تغییر پذیر است و اتصالات آن با یادگیری و تمرین تغییر میکند. برای مثال، رانندگان تاکسی مشکی لندن نسبت به رانندگان معمولی، هیوکامپ خلفی میانی بزرگترین دارند.
او درباره فصل هشتم این کتاب با عنوان «عملکرد نخبگان، چابکی و مغز» گفت: همانطور که میدانیم، چالشهایی بین جسم و مغز ما وجود دارد و در دنیای کسبوکار بهطور فزایندهای بین مغز و چشم چالشی ایجاد میشود. ما با دنیای بیرون از طریق حواس پنجگانه چشایی، بویایی، لامسه، بینایی و شنوایی در تماس هستیم و از طریق این حواس تقویت این حواس میتوان در ایجاد ارتباط مغز و دنیای بیرون موثر است.
این پژوهشگر در شرح محتوای فصل نهم کتاب با عنوان «استرس، تابآوری و اعتماد بهنفس» بیان کرد: استرس زمانی رخ میدهد که افراد احساس خطر داشته باشند و این حالت زمانی رخ میدهد که فرد هراسناک، فاقد عزت نفس و اطلاعات کمی داشته باشد. درواقع هنگام استرس، سیستم اعصاب داخلی بر مغز و هورمونها تاثیر میگذارد و هورمونها نیز میتواند بر رفتار آدمی تاثیرگذار باشد.
ایسوند ادامه داد: هورمون استروئیدی کورتیزول، یک بخش کلیدی از واکنش ما به استرس است و به این ترتیب، انرژی را سازماندهی میکند، سیستم ایمنی را تحت تاثیر قرار میدهد و اساسا به مغز امکان میدهد که با محرک بهوجود آورنده استرس، بهتر مقابله کند. میدانیم سطحی از چالش میتواند سودمند باشد و توانایی ما را برای واکنش به عوامل استرسزایی مانند عاشق شدن یا عوامل تهدید آمیز تقویت کند. استرس مزمن، مداوم و غیرقابل اجتناب که باعث برانگیختن حجم بالایی از کورتیزول میشود، آسیبرسان است و میتواند منجر به مرگ سلولی در مغز شود و حتی در موقعیتهای شدیدتر منتهی به مرگ شود.
وی تاکید کرد: درواقع استرس مزمن، علائمی بسیار شبیه به سالخوردگی در مغز دارد و کورتیزول بیش از حد باعث آسیب قابل ملاحظه به هیوکامپ (قسمتی از دستگاه کنارهای یا سیستم لیمبیک مغز که مرکز یادگیری و حافظه است) که برای حفظ خاطرات حیاتی است، میشود. شواهد قابل ملاحظهای وجود دارد مبنی براینکه استرس مزمن و طولانی، سبب تغییرات آسیبرسان در سیستم ایمنی میشود. این وضعیت در افراد مسن و آنهایی که سیستم ایمنی ضعیفی دارند، شدیدتر است.
مترجم کتاب «علوم اعصاب در رهبری» (مدیریت)، افزود: فصل دهم درباره «ایجاد جرقه، روشن کردن آتش» صحبت میکند. در اصطلاح گفته میشود، ذهن انسان مانند آتشی است که دوست دارد، شعلهور کند که نشان از جاهطلبی انسانها دارد. این اعتقاد وجود دارد که مغز هر انسان دارای پتانسیل وسیعی است که هنوز بهطور کامل کشف نشده است. دریافتهایم که افراد موفق و سختکوش مسیرهای مختلفی را برای موفقیت انتخاب کردهاند و داستان هرکدام از آنها منحصر بهفرد است. بارها متوجه شدهایم که باهوشترین افراد با بالاترین ضریب هوشی نیستند که بیشترین ارزش را برای سازمانها و جوامع خود ایجاد کردهاند؛ بلکه آنهایی هستند که پشتکار، انعطافپذیری، تحمل شکست و ریسک و مهمتر از همه خودمدیریتی و قدرت اراده بالایی دارند که همه اینها ویژگی مدلهای رهبری است.
ایسوند فصل یازدهم این کتاب را با عنوان «تمایز، تنوع و جنسیت» چنین شرح داد: افراد با هم متمایز هستند؛ زیرا آیکییو (هوش ذاتی) و ایکییو (هوش هیجانی) متفاوتی دارند. دو دسته عوامل در ایجاد هوش موثر است؛ یک دسته عوامل ذاتی است که به نوعی مربوط به فیزیولوژی بدن است و یک دسته نیز اکتسابی است. معمولا اندیشمندان نظر میدهند که عوامل ذاتی تاثیرگذارتر از عوامل اکتسابی است و از طرفی نیمکره چپ مغز فعالتر از نیمکره راست است و در نتیجه رشتههای عصبی که به نیمکره چپ اتصال دارند، میتوانند تاثیر بیشتری بر رفتار افراد بگذارند و این میتواند گویای ارتباط بین سیستم عصبی و مدیریت باشد.
او در بیان مباحث فصل دوازدهم با عنوان «فرد کامل، سازمان پرجنبوجوش» گفت: با ماهیت و ذات علوم کاربردی مغز، این فصل به گونهای طراحی شده است که فرصتهای جدیدی را در اختیار شما قرار میدهد و شروع به مشاهده گزینههایی میکند که مبنایی برای پاسخهای جدید و قاطعانه است. اجازه دهید با این واقعیت آغاز کنیم که همانند رهبران، مغز نیز به طور مداوم با اطلاعات بمباران میشود؛ پنج حواس روزانه برای مغز میلیونها بیت اطلاعات را در خود میریزند و حتی زمانی که ما در خواب هستیم مراقب خود باقی میمانند.
این پژوهشگر، اشاره کرد: یکی از اندیشمندان میگوید: «پایان من؛ آغاز من است». یعنی وقتی فردی به تکامل روانی و جسمانی رسیده است و برخود تسلط کامل رفتاری دارد، بهنوعی سرآغاز شروع زندگی اوست و میتواند الگوهای رفتاری جدید و بدیع از خود بهظهور برساند. به عبارت دیگر او فرد کاملی شده است. اعتماد بهنفس بیشتری دارد و کمتر دچار عواطف و احساسات میشود و عقلایی و منطقی فکر میکند. در این صورت است که میتواند بر دیگران تاثیرگذار باشد.
نتیجهگیری مباحث کتاب
ایسوند در بیان نتیجهگیری از مباحث کتاب «علوم اعصاب در رهبری» (مدیریت)، گفت: با یادگیری علوم اعصاب و نقش آن در مدیریت و رهبری میتوانیم حرکت روبه جلویی داشته باشیم. زیرا هرچقدر دانش، شیوهها و ابزارهای جدید مدیریت را بدانیم و ظرفیت علوم اعصاب را بهتر بشناسیم، بهطور مناسب میتوانیم افراد، مدیران و محیط را به نوعی تحت تاثیر قرار دهیم. همچنین میتوان گفت، فیزیولوژی و سیستم اعصاب افراد میتواند بر دیگران و اطرافیان تاثیرگذار باشد.
وی تاکید کرد: بنابراین باید از مدیرانی در سازمانها استفاده کنیم که خودکنترل، خودآگاه و خود مدیریتی داشته باشند و این از مولفههای کنترل هورمونی افراد ناشی میشود. این مولفهها نیز تحت تاثیر سیستمهای پاداشدهی، تغذیهای، ورزشی، ارگونومی قرار دارد و هرچه محیطها شادابتر باشد، افراد و مدیران فعالیت سودمندتری برای سازمانها خواهند داشت.
بیوگرافی مترجم
دکتر ایرج ایسوند، مسئول ممیزی مدیریت درمان تأمیناجتماعی استان خوزستان با ۲۵ سال سابقه فعالیت، دارای مدرک تحصیلی کارشناسی و کارشناسی ارشد مدیریت دولتی و دکترای مدیریت دولتی با گرایش «رفتار سازمان» از دانشگاه تهران است.
او از سال ۱۳۹۱ به فعالیتهای آموزشی و پژوهشی مشغول است و در دانشگاههای پیام نور، علمی کاربردی و دانشگاه آزاد اسلامی اهواز در مقطع کاردانی و کارشناسی دروس تخصصی، پایه و عمومی مدیریت را تدریس میکند. تدریس دورههای آموزشی ضمن خدمت کارکنان سازمانهای دولتی در «مرکز آموزش و پژوهشهای توسعه و آیندهنگری» استان خوزستان از دیگر سوابق حرفهای او را تشکیل میدهد.
این پژوهشگر همچنین پنج کتاب با عناوین «حسابداری منابع انسانی و تصمیم گیری» (یک و دو)، «اخلاق حرفهای در سازمان و مدیریت»، «خلاقیت و نوآوری، تصمیم گیری» و «راهنما و بانک سوالات امتحانی مهارتهای مسئلهیابی و تصمیمگیری» را تالیف کرده است.
ایسوند پیش از این نیز ترجمه کتاب «علوم اعصاب رفتار سازمان» را در کارنامه حرفهای خود به ثبت رسانده و در سال ۱۴۰۰ به عنوان پژوهشگر برتر از سوی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان خوزستان معرفی شده است.
نظر شما