علی نوری، دکترای جامعهشناسی و پژوهشگر در گفتوگو با «آتیهآنلاین » اشاره میکند که در کشورهای در حال توسعه، اکثر کودکان به علت فقر خانوادههایشان ناچارند کار کنند. کودکان خانوادههای فقیر، برای جبران درآمد ناچیز والدین خود، آنها را یاری میدهند. این کودکان با کار خود هزینه خانواده را کاهش میدهند و یا برای بازپرداخت بدهیهای خانواده برای دیگران کار میکنند. بنابراین، تجربهای که آنها از دوران کودکی خود دارند بیگاری و کار اجباری است.
این پژوهشگر اجتماعی در بیان آمار جهانی کودکان کار در هر بخش گفت: «آمارها نشان میدهد که از هر شش کودک در جهان، یک نفر کار میکند. بیشترین حجم کار کودکان در بخش کشاورزی (شکار، ماهیگیری، جنگلداری) با سهمی معادل ۷۰درصد است. علاوه بر این گروهی از کودکان در دام بردهداری و قاچاق گرفتار (۴/۸ درصد) شده و تعدادی در خدمات شخصی و اجتماعی ایفای نقش میکنند یا به کارهای خانگی میپردازند (۷ درصد) و بالاخره حدود ۸ درصد در کارخانهها مشغول به کارند.»
او با اشاره به اینکه جامعهای که نیروی انسانی باکیفیت و افراد سالم و متخصص و ماهر داشته باشد در راه دستیابی به توسعه اقتصادی و اجتماعی، موفقیتهای چشمگیری را نصیب خود خواهد ساخت، گفت: «با توجه به نظریه سرمایه انسانی و دیدگاههای اندیشمندان این حوزه برای رسیدن به توسعه اقتصادی، به کیفیت نیروی کار و نیروی کار ماهر و متخصص نیاز است.»
نوری ادامه داد: «کشورهای توسعهیافته در برنامهریزیهای خود برای آینده به این موضوع توجه کردهاند و در این راستا به اهمیت دوران کودکی توجه ویژه مبذول داشتهاند. آنها از آغاز کودکانشان را برای تبدیل شدن به نیروی کار ماهر و متخصص آماده میکنند. برای رسیدن به این هدف، آموزش و پرورش در دوران کودکی بهعنوان شالوده تشکیل سرمایه انسانی و در نهایت توسعه اقتصادی اهمیت زیادی دارد؛ چراکه آموزش ثمرات باارزشی همچون افزایش قدرت نوآوری، سازگاری با نوآوریهای جدید، توسعه فناوریک و محصولات باکیفیت را برای آنها به ارمغان آورده است.»
این جامعهشناس افزود: «کشورهای توسعهیافته کودکان را بهعنوان سرمایه انسانی بالقوه هدف توسعه قرار دادهاند تا در آینده این بالقوهها با به فعلیت رسیدن، عامل و کارگزار توسعه شوند. اما در کشورهای در حال توسعه توجه چندانی به این نیروهای عظیم انسانی نمیشود. یکی از خصوصیات کشورهای در حال توسعه استفاده از نیروی کار کودکان است. بنابراین، کودکانی که باید برای آینده و ساختن سرمایه انسانی یک کشور آمادهشان کرد و آموزش داد، از همان دوران کودکی به کار گمارده میشوند.»
دستهبندی کودکان کار
او با تأکید بر اینکه عوامل بسیاری از جمله تنگدستی، بیسوادی، بدی تغذیه، نبود توان چانهزنی و... در سرنوشت کودکان جامعه نقش دارد، گفت: «چگونگی شکلگیری شخصیت بنیادین کودکان کار در کودکی، جامعهپذیری و فرهنگپذیری آنها در ساختار و آینده جامعه بسیار مؤثر است. شدت و ضعف عوامل اجتماعی و اقتصادی از جامعهای به جامعه دیگر متفاوت است. بیشتر کودکان کار دچار سوءتغذیه هستند و به جای تحصیل ساعتهای طولانی در مشاغل خطرناک مشغول کار هستند. کار در زمان کودکی آثار دائمی بر رشد و پیشرفت فرد در بزرگسالی دارد.»
این جامعهشناس در مرور دستهبندی کودکان کار گفت: «بخشی از کودکان کار، کودکان خانوادههای مناطق فقیرنشین شهری یا ساکن حاشیه شهرها هستند. این کودکان به دلیل فقر مالی خود و والدینشان و برای تأمین هزینههای زندگی غالباً سراغ مشاغل کاذب میروند و میتوان آنها را در یک دستهبندی کلی به چهار دسته زیر تقسیم کرد: دسته اول گروهی هستند که ساعتهای طولانی از شبانهروز را با نظارت و آگاهی والدین خود در خیابانها کار میکنند. کارهای آنان شامل فروش گل، روزنامه، کار در کارخانه، دزدی و گدایی است و در تماس مستقیم با خانواده خود هستند. از اینرو، احتمال بزهکاری آنان نسبت به گروههای دیگر کمتر است.»
این جامعهشناس افزود: «گروه دوم، کودکانی هستند که خانواده دارند، اما تماس آنان با خانواده کم شده و پیوندشان با خانواده در حال گسیختن است. آنها در مواقعی بدون آگاهی والدین، خانه را ترک کرده و از منزل فرار میکنند. در این صورت، برای تأمین نیازهای خود ممکن است مرتکب ناهنجاری و انحرافات اجتماعی شوند.»
او گروه سوم را کودکان بیخانمان خواند و گفت: «این گروه فاقد خانه و خانواده بوده و یا ارتباط خود را با خانواده کاملاً قطع کردهاند. آنها برای مدتی نامعلوم در خیابان بهسر میبرند و خیابان محل زندگی و معاششان است. احتمال دارد این گروه در شبکهای از روابط گروههای همسالان خیابانی جذب باندهای بزهکاری شوند. در مواقعی هم مورد سوءاستفاده قرار میگیرند و از آنها در قاچاق و توزیع موادمخدر، دزدی و فعالیتهای غیرقانونی استفاده میشود.»
نوری در ادامه گروه چهارم را کودکانی معرفی کرد که که در مراکز حمایتی نظیر بهزیستی نگهداری میشوند، به مدت نامعلوم دور از خانواده به سر میبرند و در معرض خطر بازگشت به خیابان قرار دارند.
متغیرهای مؤثر در شکلگیری کودک کار
این پژوهشگر با بیان اینکه بین وضعیت اقتصادی خانواده و کار کودکان همبستگی معکوس وجود دارد، افزود: «هرچه درآمد و دارایی خانواده افزایش یابد، کار کودکان کاهش پیدا میکند و بالعکس. بین وضعیت جسمانی، حیات، سلامت و سن والدین با کار کودکان رابطه مثبت و مستقیم وجود دارد.»
این جامعهشناس اضافه کرد: «کودکانی که والدین سالمتر و جوانتری دارند، کمتر کار میکنند. زیرا والدین سالم و جوان با اشتغال خود از اشتغال کودکان میکاهند. از نظر فرهنگی و اجتماعی باید گفت بین کار کودکان و وضعیت فرهنگی خانواده همبستگی از نوع معکوس است.» او با بیان اینکه کودکان پدران و مادران باسواد، کمتر کار میکنند، گفت: «سواد سرپرست خانواده از طریق تأثیر بر نوع شغل و درآمد او بر کار کودک مؤثر است، بهگونهای که اکثر کودکانی که کار نمیکنند پدرشان علاوه بر کشاورزی یا باغداری به مشاغلی همچون رانندگی، مغازهداری، واسطه خرید و فروش و... میپردازند.
این پژوهشگر اجتماعی ادامه داد: «طرز نگرش و دیدگاه والدین به کار یا تحصیل کودکان بر کار کردن آنها مؤثر است. والدینی که معتقدند تحصیل علم هرچند منجر به کسب مشاغل دولتی نشود، آینده کودک را تأمین میکند و افراد باسواد در زندگی موفقترند، کودکانشان کمتر کار میکنند و از نظر تحصیلی در شرایط بهتری هستند.»
او تأکید کرد: «والدینی که با کار در کودکی موافقاند، کودکانشان بیشتر کار میکنند و از نظر تحصیلی ضعیف و ناموفقاند. از نظر بعد خانوار، اکثر کودکانی که کار میکنند متعلق به خانوادههای پرجمعیتاند و رابطه بین کار کودکان و بعد خانوار رابطهای مستقیم است. یعنی هرچه بعد خانوار افزایش یابد، میزان کار کودکان نیز بیشتر میشود.» این جامعهشناس بر سرمایه انسانی به معنای داشتن نیروی کار سالم، ماهر و متخصص اشاره کرد و افزود: «این مهم با سرمایهگذاری روی کودکان و آموزش آنها فراهم میشود. در جامعهای که والدین هنوز به کودکانشان بهعنوان کالای سرمایهای امروز چشم دوختهاند نمیتوان به مهارت و تخصص آنها در آینده نظر داشت.»
رویکردهای مداخلهای اثرگذار
او در بیان راهکارهای مؤثر در مواجهه با کار کودک گفت: «رویکردهای مداخلهای برای کودکان خیابانی را میتوان در دو گروه رویکردهای پیشگیرانه و رویکردهای ترمیمی و اصلاحی طبقهبندی کرد. رویکردهای پیشگیرانه دارای برنامههایی برای کودکان خیابانی نیستند، بلکه هدف آنها پیشگیری از تبدیل کودکان در معرض خطرخیابانی شدن به کودکان خیابانی است و جمعیت هدف آن عمدتاً کودکان فقیر و خانوادههایشان است.»
نوری با اشاره به اینکه برنامههای ترمیمی و اصلاحی مستقیماً کودکان خیابانی را هدف برنامهریزی خود قرار میدهد، افزود: «این روشها در دو طبقه مدلهای بسته و باز بر بهبود شرایط کودکان خیابانی و بازگشت آنان به خانواده و جامعه متمرکز هستند. مدلهای بسته کودکان را در مراکزی با حداقل تماس با دنیای بیرون محدود میکند. در حالیکه در روشهای باز، اگر اصولاً مرکزی در کار باشد، کودکان برای رفتوآمد به مرکز با میل خود آزادند.»
او گفت: «هرچند برنامههای مبتنی بر مراکز بسته هنوز در برخی کشورهای جهان اجرا میشوند، اما با گسترش روزافزون توجه و تأکید بر حقوق کودکان، تعداد مراکز بازی که به کار کودکان خیابانی میپردازند به نحو روزافزونی در حال افزایش است. انتظار میرود در برنامه هفتم توسعه در حوزه کودکان کار، برنامههایی برای رفع نیازهای کودکان تهیه شده و ارزیابی و سنجش دقیقی از وضع موجود انجام شود. در این راستا توجه به توانمندیهای سازمانهای مردم نهاد ضروری به نظر میرسد.»
گفت وگو : مهین داوری
نظر شما