به گزارش آتیه آنلاین، احمد مسجدجامعی در این یادداشت نوشت: «زمستان فصل دوست داشتنی همه ایرانیان است. وقتی پاییز با دریایی از رنگ به پایان میرسد، پیراهن رنگرزان با آغاز فصل سرما سفید میشود. این آغاز را نامهایی نهادهاند، «چله بزرگ» نامی است که بیشتر در میان روستاییان رایج است. یلدا همان مناسبت است و بیانگر تولدی جدید است. این مولود، کمکم رخ مینماید و هر چه میگذرد، خورشید درخشان تر و گرم تر میشود. به واقع تولد دوباره خورشید است. خورشید به جز وجه ظاهری، صورت باطنی هم دارد.
در تهرانگردیهای این ایام، سری به معابد مسیحیان میزدم و آنجا شاهد تندیسهایی بودم که گوشهای از تاریخ ایران را به تصویر میکشید. سه موبد که برای دریافت فضیلت زمان تولد عیسی مسیح از ایران به اورشلیم رفتهاند. به واقع در این بیان تولد این مولود نیز خود، خورشید دیگری است.یلدا، هرچند به اهمیت دو جشن بزرگ ایرانیان، یعنی نوروز و مهرگان نبوده و نیست، اما مقدمه نوروز است. نوروزی که در اول فروردین به بلوغ میرسد. در باور ایرانیان «چله بزرگ» با یلدا شروع میشود و پس از چهار دهه به آغاز «چله کوچک» میرسد. در این فاصله، صفای برف و سوز سرما مهمان ماست. با آغاز چله جدید، وضع تغییر میکند. از سوز سرما کاسته میشود. ریشه درختان قوت میگیرد. باران جایگزین برف و سرمای سوزان میشود. طبیعت حیات دوباره را تجربه میکند و پایان آن نیز اسفند است. اسفند، زمینهساز بهار است.
بهاری که در اول فروردین رخ مینماید. هرچند در همه جا چنین وضعی نیست. مناطق کوهستانی و کویری و کنارههای ساحل هر کدام به نوعی این تجربهها را پشت سر میگذارند.
«چله بزرگ» و «چله کوچک»، هر دو بهانهای برای کنار هم بودن خانوادههاست. خانوادهای که در نامگذاری سرما هم به جنسیتشان نگاه میشود. سیام آذرماه را در بسیاری از نقاط، «چله زری» گفتهاند. شب اول آن را هم «عمو چله» خواندهاند. در برخی نقاط گرمای کرسی، پایهگذار این صمیمیت است. شکل کرسی، فضای همگرایی را تقویت میکند و در این سو و آنسوی آن، همگی آرام میگیرند و از گرمای مشترک بهره میبرند.
تنقلات این شب، بیشتر میوههای خشک است و گاهی، آخرین باقیماندههای میوههای تابستانی را سر سفره میآورد. هندوانهای که به زحمت، لابهلای پوشالی از ساقههای گندم در جایی تاریک و نمور هر روز جابهجا میشود تا خراب نشود. انگورهایی که از سقف زیرزمینها میآویزند و آن را در کیسهای پارچهای نگهداری میکنند تا از هر آسیبی درامان باشد. یا زیر سبدی نگاه میدارند و روی سبد را با گل میپوشانند تا در شب چله، آخرین میوههای تابستانی را تازه مصرف کنند.
سایر تنقلات و شیرینیها نیز متناسب با شرایط اقلیم است. شیرینیهای محلی را با یکی از سه شیره انگور، توت یا خرما که به آن «سه شیره» میگویند، میپزند. در مناطق زاگرسنشین، گندم را در شیر میخوابانند و تفت میدهند و آن را با شاهدانه درمیآمیزند و به آن، گندم شاهدانه میگویند. در مناطق مرکزی، نوعی باسلوق به عمل میآورند که ترکیبی از نشاسته و یکی از شیرههای سهگانه است. جوزقند که ترکیبی است از هسته میوههایی همچون زردآلو و خاک قندی که آن را در داخل زردآلو و آلو قرار میدهند. از این نمونهها بسیار است.
تهران ایرانیان نیز چون مستورهای از همه نقاط ایران است، همه این آداب را کموبیش در خود دارد. این روزها، شب یلدا ویژه حافظ خوانی است. اما آن سالها، کتابهای دیگری هم خوانده میشد. برخی از این آثار مذهبی بود مثل کتاب «توفان البکاء» میرزا ابراهیم، مشهور به جوهری که مراثی شهدای کربلا بود. یا «روضه الشهدای» کاشفی سبزواری که نام «روضهخوانی» برگرفته از نام این کتاب است. یعنی روی منبر این اثر خوانده میشد و خواندن این آثار بهویژه اگر ایام سوگواری بود رونق داشت. قصههای عامیانه مثل «حسین کرد شبستری» که از دوره صفویه در ایران رونق داشت یا «امیر ارسلان نامدار» که به روایتی نوشته یکی از دختران ناصرالدین شاه است و به روایت دیگر، نوشته میرزا محمدعلی نقیبالممالک شیرازی که شبها برای قبله عالم میخواند تا خوش بخوابد. یا داستانهای عشقی مثل «بهرام و گلاندام»، یا داستانهای پهلوانی و عیاری مثل «سمک عیار»، یا «دارابنامه» طرطوسی که چاپهای سنگی داشت و شرح زندگی آدمها بود و کارهایی که نمیتوانست واقعی باشد. کتاب «موش و گربه» عبید زاکانی هم مشتری بسیاری داشت. خواندن داستانهای «شاهنامه» از دیگر برنامههای شبهای بلند سال بود.
یلدا، هرچند بلندترین شب سال است اما شبهای پیش و پس از آن هم خالی از دورهمی نبود. بهویژه در شرایطی که دسترسی به وسایل ارتباط جمعی وجود نداشت و حتی در بسیاری نقاط ایران دسترسی به برق و روشنایی ممکن نبود. زمستان هنوز هم فصل دوست داشتنی همه ایرانیان است. «یلدا مبارک باد»
احمد مسجدجامعی/همشهری-30 آذر99
نظر شما