به گزارش آتیه آنلاین، جزیره امالرصاص یکی از جزایر اروندرود است که شاهد چند عملیات بزرگ در طول سالهای جنگ تحمیلی بوده است. این جزیره که به عنوان یکی از جزایر استراتژیک عراق، همواره جزو برخی محورهای عملیاتی رزمندگان دفاع مقدس قرار میگرفته، شاهد شهادت بسیاری رزمندگان بوده است. عملیات کربلای ۴، عملیات والفجر ۸ و تک ایذایی والفجر ۸ در منطقه امالرصاص به عنوان بخشی از عملیاتهای آبی ـ خاکی جنگ، مورد توجه بوده و امالرصاص را نیز درگیر کرده است.
طرح حمله امالرصاص به منظور فریب دشمن در آن منطقه ریخته شد و در ۱۵ بهمن سال ۱۳۶۴ این عملیات صورت گرفت. لشکر ویژه شهدا، تیپ ۲۱ امام رضا (ع) و لشکر ۴۳ قدر از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و لشکر ۷۷ خراسان از ارتش جمهوری اسلامی ایران خود را آماده حمله به منطقه عملیاتی امالرصاص کرده و به سمت مواضع دشمن در این منطقه یورش بردند. این عملیات نقش اساسی در پیروزی ایران در فتح فاو داشت و فقط در این عملیات حدود ۶۰ غواص به شهادت رسیدند.
سیدجعفر حسینی که خود از غواصان جانباز لشکر ۳۱ عاشوراست در مقدمه کتاب میهمانان ام الرصاص نوشت: مشغول زندگی ام بودم. سرم گرم کار و درس و دانشگاه بود. نه اینکه عافیت طلب شده باشم؛ نه! منظورم این است که همه چیز سرجایش بود و خط زندگی همین طور ممتد و مستقیم پیش میرفت تا خرداد ۱۳۹۴ که گفتند پیکر ۱۷۵ غواص دست بسته در راه است. اولش باور نکردم... گفتم شاید یک بنده خدایی یک جایی خبری شنیده و حالا دارد بزرگش میکند. این خبر چند روز دهان به دهان چرخید و کمکم جدی و جدی تر شد و شد آنچه شد.
وی در بخشی دیگر از مقدمه نوشت: لحظه لحظه داشتم به گذشته نزدیک تر می شدم. ستاره های کربلای ۴ و کربلای ۵ یکی یکی پیش چشمم چشمک می زدند و مرا به خود می خواندند. هر بار پردهای کنار میرفت و صحنهای میدیدم؛ نواهای عارفانه، قرارهای عاشقانه، حنابندان، یا "زهرا"های از نای وجود، منورهای بی گاه، گلوله های رسام، سینههای شکافته، پیکرهای رها در آب، نگاههای حسرت بار لحظههای وداع...
نویسنده افزود: آن ۱۷۵ گل پرپر، کار خودش را کرد. دیگر نمی توانستم به زمان حال برگردم. مدام به خود نهیب میزدم که آنچه دیدی بگو. یاد حرفهای چند سال پیش محمد سامع، همکارانم در دانشگاه صنعتی سهند افتادم که می گفت آقا سید خاطرات جنگی ات رو بنویس. این ها بخشی از تاریخ ماست. شماها باید بگید که چی بر فرزندان این ملت گذشته... اما مگر مشغله زندگی میگذاشت! درونم ولوله ای بود. هر روز می گفتم از همین فردا شروع می کنم؛ اما دریغ از این فرداها. نمی شد که نمی شد. انگار داشتم تاوان پس می دادم؛ تاوان دیر کردنم را.
وی در معرفی کتاب نوشت: آنچه می خوانید حاصل پنج ماه تلاش و کنکاش و نوشتن است. برای رسیدن به برخی اطلاعات و جزئیات خاطرات، راه سختی پیمودم. قریب ۳۰ سال از بسیاری وقایع گذشته بود و ذهنم یاری نمی کرد تا همه چیز را کامل به یاد بیاورم. از سوی دیگر به بسیاری از دوستانم دسترسی نداشتم. هر یک در شهر و استانی بودند. نه شمارهای در کار بود و نه آدرسی. اسم کوچک بعضیها در خاطرم بود و بعضی ها را هم به چهره میشناختم اما اسمشان یادم نبود. ساعتها به آلبوم عکس های یادگاری خودم و نعمت رضایی از همرزمانم در گردان غواصی ولی عصر (عج) خیره شدم. شاید عکس ها کمک کنند تا اسامی همرزمان و خاطراتی که با آنها داشتم یادم بیفتد. خیلی سماجت به خرج دادم. شاید روزی ۱۰ تا ۱۲ ساعت برای این کار وقت گذاشتم.
حسینی درباره کسب اطلاعات از همرزمان خود نوشت: برای شروع دنبال سه چهار نفر از همرزمان غواص تبریزی ام گشتم. وقتی سید محمد میرمهدی زاده، دوست هم محلی ام را پیدا کردم، با شماره تلفنی که در اختیارم گذاشت پایم به زنجان، شهر غواصان دریادل و خط شکن باز شد. با سفر به آنجا گروهی از همرزمان غواصم در گردان ولی عصر (عج) را پس از ۲۹ سال دیدم. در این سفر همچنین موفق شدم شماره تلفن بسیاری دیگر از دوستانم را به دست بیاورم و با تعدادی از آنها ارتباط برقرار کنم.
وی افزود: از دستاوردهای گرانبهای دیگر سفر به زنجان تهیه گنجینه ای از عکس های غواصان گردان حضرت ولی عصر (عج) در دوره آموزشی و عملیات های کربلای ۴ و ۵ بود. بعد از یافتن سرنخ هایی از دیگر همرزمان غواصم، چندین نوبت به شهرهای سلماس، ارومیه، ماکو، مرند، ایلخچی، مراغه، اهر، سراب، میانه، اردبیل، سرعین، قم و تهران سفر کردم و تعدادی از غواصان جان بر کف عملیات های کربلای ۴ و ۵ را در آن شهرها یافتم و خاطرات را با هم مرور کردیم.
نویسنده که کتاب خود را به غواصان دریادل و خط کشن کربلای چهار و پنج تقدیم کرده، در فصل های دوازدهگانه ضمن مروری بر زندگی خود، خاطرات دفاع مقدس را با عناوین پادگان الغدیر، عقبه خط دفاعی، خط مقدم فاو، موقعیت ریزه وندی، قدمگاه کارون، بزم خون در ام الرصاص، کربلای شلمچه، سال های دور از جبهه و کمینگاه جهنمی به رشته تحریر در آورده است.
کتاب میهمانان ام الرصاص خاطرات خودنوشت سیدجعفر حسینی ودیق در ۳۹۲ صفحه و در هزار و ۲۵۰ نسخه از سوی انتشارت سوره مهر منتشر شده است.
نظر شما