اعلامیه جهانی حقوق بشر در بند (۲) ماده «۲۵» خود به صراحت بیان میکند که کودکان تحت هر شرایطی حق دارند که همه از یک نوع حمایت اجتماعی برخوردار باشند. ضرورت توجه به وضعیت و حقوق کودکان از آسیبپذیر بودن و بیپناه بودن این قشر نشأت میگیرد. کودکان از آنجا که نیاز به مراقبت دارند و در شرایط سوءاستفاده، یارای محافظت از خویش را ندارند، همواره به عنوان گروهی نیازمند کمک در نظر گرفته میشوند. در این میان شرایط زندگی برای کودکانی که به کار گمارده میشوند متفاوت و آسیبزننده است.
انقلاب صنعتی این قشر را در جایگاه نیروهای کار ارزان به کارخانهها کشاند و باعث شد تغییری بنیادین در زندگی آنها شکل بگیرد. صاحبان کارخانهها کودکان را به عنوان منبع جدید نیروی کار برای کار با ماشینهایشان در نظر گرفتند. کار با آن ماشینآلات نیازی به قدرت بزرگسالان نداشت و کودکان با دستمزد بسیار کمتری قادر به انجام آن بودند. نقطه تفاوت میان کار کودکان در دوران کشاورزی و برای خانواده با کار در کارخانه گرفتن دستمزد محسوب میشد. مشارکت در خانواده یک وظیفه همگانی و بدون حقوق بود و در واقع مسئله استثمار نیروی کار در میان نبود. اما زمانی که پای دستمزد به میان آمد، بهرهکشی نیز رخ نمود. کارخانهداران کودکان و زنان را با حقوق کمتر استخدام میکردند؛ چراکه آنها نانآور خانواده نبودند و بیشتر کمکخرج تلقی میشدند.
اسکلت تبعیض بین کودکان از همان زمان شکل گرفت و معضلی به نام کار کودک را به وجود آورد. بهطوری که بین سالهای ۱۷۸۰ تا ۱۸۴۰، افزایش شدیدی در استثمار کودکان مشاهده شد. در طول انقلاب صنعتی، بیش از ۶۰ درصد کارگران کارخانههای نساجی انگلستان و اسکاتلند را کودکان تشکیل میدادند. اواسط قرن نوزدهم کار کودکان تبدیل به یک معضل بزرگ اجتماعی شد. در این زمان قوانین زیادی جهت ریشهکن ساختن کودکان کار در کشورهای مختلف به تصویب رسید، اما اجرای این قوانین چندان موفق نبود.
به هر روی از همین دوران کمکم صدای اعتراضات درباره کار کودکان و ناعادلانه بودن آن شنیده و قوانینی در این مورد تصویب شد. تعیین سن برای کار افراد در جامعه از نخستین مواردی بود که به واسطه آن تلاش شد کار کودکان ممنوع شود. مثلاً در سال سال ۱۸۷۶ حزب کارگران در آمریکا پیشنهاد داد که کودکان زیر ۱۴ سال مجاز به کار در کارخانهها نیستند. همچنین کم شدن ساعت کاری کودکان از مواردی بود که بر سر آن مناقشات زیادی وجود داشت. اجرایی شدن قوانین مختلفی که برای کار کودکان در نظر گرفته میشد، امری صعب و سخت بود؛ چراکه استثمارگران و صاحبان کارخانهها از کودکان بهطور غیررسمی استفاده میکردند و اجازه نمیدادند بازرسان آنها را ببینند.
یکی از اتفاقات مرسوم در این زمینه مخفیکردن کودکان هنگام ورود بازرسان به محیط کار بود. صاحبان کار به بهانههای مختلف حضور کودکان را تکذیب میکردند و برای حفظ این نیروهای ارزان و قابلکنترل همه تلاش خود را به کار میبستند. انگلیس اولین کشوری بود که قوانینی درباره کار کودکان وضع کرد. بین سالهای ۱۸۰۲ تا ۱۸۷۸ مجموعه قوانینی وضع شد که به تدریج باعث کوتاهتر شدن ساعات کاری و بهبود وضعیت شغلی شد و حداقل سن برای کار کودکان را افزایش داد. بعد از آن، سایر کشورهای اروپایی نیز قوانین مشابهی را وضع کردند. اما همه اینها باعث نشد کار کودکان از بین برود و تا امروز نیز سراسر جهان جولانگاه این پدیده ویرانگر است.
ریشههای مبارزه با یک معضل
خمیرمایه اعتراض به کار کودکان را میتوان تبعیض و محرومیت دانست. کودکان به خاطر کار کردن از تحصیل بازمیمانند. همچنین امکان بهره بردن از دوران رشدونمو کودکی را از دست میدهند. دورانی که به شکوفایی انسان میانجامد و او را برای ادامه زندگی در اجتماع آماده میکند. از طرفی مسائل زیادی همچون بیماری و بزهکاری دامن آنها را میگیرد. جمیع این مسائل کنشگران اجتماعی را برآن داشت تا بهعنوان وکیل مدافع کودکان از حقوق این قشر دفاع و از استثمار آنها جلوگیری کنند. کودکان کشاورز و دامپرور تحت حمایت خانواده بودند که مراقب بود بچهها به اندازه سن و نیروی بدنی کار کنند؛ اما کار در کارخانهها بسیار طاقتفرسا بود.
یک کودک کارگر ۶ روز هفته، ۱۲ تا ۱۸ ساعت در روز برای فقط یک دلار کار میکرد. بسیاری از کودکان قبل از ۷ سالگی وظیفه کار با ماشینآلات، تراش فلزات یا حمل بارهای سنگین را داشتند. محیط کارخانهها هم اغلب تاریک، نمور و کثیف بود. بعضی از آنها در زیرزمین و در معادن زغال سنگ به کار گرفته میشدند. این کودکان هیچ فرصتی برای بازی کردن یا مدرسه رفتن نداشتند، حتی وقت کمی برای استراحت داشتند و بیشترشان بیمار میشدند. سال ۱۸۱۰ حدود ۲ میلیون کودک در سن مدرسه، بین ۵۰ تا۷۰ ساعت را در هفته کار میکردند. حامیان حقوق کودکان بر این باورند که کودک به دلیل عدم تکامل جسمی و روحی نباید به کارهایی که مناسبتی با سن او ندارد وادار شود. توانایی جسمی و روحی کودک هنوز به حدی نیست که بتواند بدون آسیب دیدن از چنین شرایط سختی عبور کند.
آموزشهای ابتدایی
فراگیری علوم مختلف همواره برای انسان امری معنادار بوده و او را به سمت کشف رمزورازهای جهان کشانده است. حتی در جوامع غیرپیشرفته، کودکان تحت آموزشهای ابتدایی قرار میگرفتند تا ادب و رسم زندگی را بیاموزند. بعدها اما فراگیری علم در این زمینه پررنگ و مدون شد و آموزش به عنوان یک ضرورت برای کودکان به حساب آمد. کودکانی که مجبور به درآمدزایی بودند، امکان تحصیل و یادگیری را از دست میدادند؛ چراکه آنها باید بیشتر ساعتهای زندگی خود را به فعالیت شغلی اختصاص میدادند و دیگر فرصتی برای درس خواندن نداشتند.
این نقطه تبعیض مورد توجه گروههای فعال اجتماعی قرار گرفت و از همان زمان انقلاب صنعتی مبارزه برای کار کودکان را رسمیت بخشید. حق تحصیل بهعنوان یکی از بدیهیترین حقوق کودکان باید همهچیز ازجمله کارکردن آنها را تحتالشعاع قرار دهد، اما در عمل اینگونه نیست. در بسیاری موارد کودکان از این فرصت طلایی برای آموزش جا میمانند و بهترین سالهای عمر خود را در کارگاهها و کنار خیابانها سپری میکنند. عدم آموزش، پیشزمینه معضلات بسیاری در آینده این گروه خواهد بود. بدون تحصیل کودکان مهارتهای لازم برای یک شهروند عادی شدن را نمیآموزند، تخصصی را فرانمیگیرند و همواره در مشاغل کاذب و حاشیهای باقی میمانند.
تحت چنین بستری در اغلب موارد کارهای خلاف قانون و بزهکاری در زندگی آنها پدیدار شده و سختیهای بسیاری را به همراه میآورد. از اینرو کار کودکان به معنای خط بطلان کشیدن بر یک شهروندی معمولی است. برای از بین بردن چنین معضلی ضرورت مبارزه با کار کودکان و برگرداندن آنها پشت نیمکتهای مدرسه وجود دارد.
نظر شما