نمایش تضاد زندگی شهری و روستایی در «آب در غربال»

آب در غربال نوشته کامالا مارکاندایا و به ترجمه فریدون مجلسی در شمارگان ۵۰۰ نسخه توسط نشر خوب چاپ و روانه بازار شده است.  

به گزارش آتیه آنلاین، «کامالا مارکاندایا» در رمان «آب در غربال» با قلمی جادویی تضاد میان زندگی شهری و روستایی را به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد انقلاب صنعتی با از بین بردن مرز میان این دو فضا چگونه تراژدی را به روستانشینان تحمیل کرد.

انسان در شهر از گذشت چیزی نمی‌فهمید مگر هنگام آشفتگی که با نگاه به ساعت از آن آگاه می‌شد اما درباره ما که در کشتزارهای سبزوآرام زندگی می‌کردیم، گرچه به طوری مخاطره آمیز به شهر نزدیک بودیم، هنوز طبیعت پیام بی صدای خود را نثار می کرد و گذشت هر روز و هر هفته و هر ماه نشانه صریح و خطا ناپذیرش را برجا می گذاشت. (ص. ۱۴۷)

این تصویری است که کامالا مارکاندایا، نویسنده سرشناس هندی، در رمان آب در غربال از تضاد میان فضای شهر و روستا ارائه می‌دهد.  مرزی که با گذشت زمان رنگ باخته و معادلات را به هم می‌ریزد. داستان این رمان که در سال ۱۹۵۴ منتشر شد، در روزگاری می‌گذرد که توسعه شهری در هند در اوج بود و ماجرا با ازدواج سنتی روکمانی ۱۲ ساله با مردی به نام ناتان آغاز می‌شود.

این زوج زندگی خود را با کار روی زمین می‌گذرانند تا این که تاسیس یک دباغ‌خانه در روستای مجاور بر جریان آرام این زندگی سایه می اندازد. با رونق گرفتن کار این کارخانه،  روکمانی و ناتان در سیر کردن شکم فرزندان و پرداخت کرایه زمینی که حیاتشان به آن کره خورده، با مشکل روبه‌رو می‌شوند. گرچه شرایط روزبه‌روز برای این خانواده سخت‌تر می‌شود آنها به امید آینده‌ای بهتر چشم روی همه سختی‌ها از سیل گرفته تا خشکسالی و حتی مرگ می‌بندند.

روایت آب در غربال درباره زنی است که سعی می‌کند در دوران سراسر تغییر و تحول هند خوشبختی را پیدا کند. این کتاب پرفروش داستان خوشی و تراژدی را از دید اول شخص روایت می‌کند.  

نگاهی به اشارات سیاسی، اجتماعی و مذهبی در رمان 

کامالا مارکاندایا در سال ۱۹۲۴ در میسور واقع در جنوب هند متولد شد. وی در دانشگاه مدرس هند در رشته تاریخ تحصیل کرد، در فاصله سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۷ به شغل روزنامه نگاری مشغول شد و چند داستان کوتاه در روزنامه های هند منتشر کرد. این نویسنده هندی در سال ۱۹۴۸ با یک مرد انگلیسی ازدواج و به این کشور مهاجرت کرد.

مارکاندایا در سال ۱۹۵۴ با آب در غربال پا به عرصه نویسندگی گذاشت و کارش با تحسین فراوان مواجه شد. با بررسی پیش زمینه مذهبی، سیاسی و اجتماعی جایی که او در آن زندگی و کار می کرد، می توان فضای این اثر موفق را بهتر درک کرد. مارکاندایا که در هند به عنوان یک هندو-برهمایی بزرگ شد، در رمان خود به یکی از سوالات بنیادی در آیین هندو می پردازد؛ این که انسان بودن به چه معناست. برای یک فرد هندو دارما (dharma) روشی اخلاقی برای زندگی است که از جمله مشخصه های آن می‌توان به تعلق خاطر به حقیقت، تمرین بخشایندگی، خلوص درونی و بیرونی، کنترل خشم، دوری از طمع و کاهش وابستگی به لذات دنیوی اشاره کرد. هندوها معتقدند رنج کشیدن راهی برای به خلوص رسیدن است. رمان آب در غربال مارکاندایا تجسمی از این باورهاست.

در جایی از این رمان می‌خوانیم: بیم شریک دائمی یک روستایی است. گرسنگی همیشه در دسترس است تا اگر فرصت یابد آغوش بگشاید. نومیدی آماده است تا به محض اینکه خطایی از او سر زند او را فراگیرد. بیم؛ بیم از آینده‌ی تاریک؛ بیم از لبه تیز گرسنگی؛ بیم از سیاهی مرگ. (ص. ۲-۱۰۱)

اما تمام این مشکلات و رنج‌ها در پایان چون باران بر تن شخصیت اصلی داستان باریده و او را از ناخالصی‌ها می‌شوید.

در رمان آب در غربال علاوه بر باورها و سنت های هندو، بازتاب صحنه سیاسی معاصر هند را نیز می توان دید. مارکاندایا در دورانی بزرگ شد و دانشگاه رفت که هند مستعمره بریتانیای کبیر بود. حکمرانی بریتانیا بر هند انقلاب صنعتی را به این کشور آورد و صحنه زندگی روستایی سنتی را متحول کرد؛ مردان جوان به جای کشت و زرع برای پول درآوردن به کار در کارخانه‌ها روی آوردند. ترکش‌های این تحول را در رمانی که مارکاندایا هفت سال پس از استقلال هند از بریتانیا نوشت می‌توان دید.   

ماهاتما گاندی، رهبر جنبش مقاومت بدون خشونت هند در دوران استعمار بریتانیا، معتقد بود ساختار جامعه شهری و صنعتی به خودی خود خشن و سرکوبگر است و روح انسان را خرد کرده و زیبایی طبیعت را نابود می‌کند.

مارکاندایا در جایی می‌نویسد:

نمی‌دانم چرا همیشه احساس می‌کردم کارخانه دباغی سرانجام زندگی ما را ویران خواهد کرد. این را از همان روز دانستم که آن گاری های انباشته از آجر با آن مردان خاک آلود و پرسروصدا آمدند و سبزه زارهای خوشرنگی را که زمانی روستای ما را رنگین می‌کرد لکه دار و آلوده کردند و سکوت ملایم آن را با هیاهوی خود در هم شکستند. از آن پس آن کارخانه چهره روستای ما را چنان تغییر داد که دیگر شناخته نمی‌شد و زندگی باشندگانش را به طوری غریب دگرگون کرد. برخی- چند نفری- ترقی کردند؛ بسیاری دیگر افول کردند و در چنگال های آن نابود شدند. (ص. ۱۷۰)

در بخش دیگری از رمان در این باره می‌خوانیم: 

گرچه در شهرها همه چیزهای طبیعی از مدت ها پیش قربانی شده بود، اما در حومه و پیرامون آن هنوز می شد گذر فصل ها را دید. زیرا در شهر جمعیت انبوده بودن و خیابان ها روی زمین رد کرده و کثافات مردمان بر آنها افروده شده بود و انسان ناچار بود با احتیاط راه برود تا مبادا قدم بر چیزهایی بگذارد که احتمالا زیرپای او باشد یا از پس یا پیش تهدیدش کند؛ و با این اشتغال ذهنی فراموش می کرد به خورشید یا ستارگان بنگرد یا حتی متوجه شود که موقعیت آنها رد آسمان تغییر کرده است. (ص. ۱۴۷)

مارکاندایا هنوز ۲۰ ساله نشده بود که قحطی سال ۱۹۴۳ در بنگال جان بیش از ۳ میلیون نفر را گرفت بنابراین تصویر واقع گرایانه و با جزئیاتی که وی در رمان خود از گرسنگی و قحطی به نمایش می‌گذارد از آن دوران تلخ نشات می گیرد. از دیگر معضلات اجتماعی که این رمان به آن پرداخته می توان به جایگاه زنان در جامعه آن دوران هند اشاره کرد. در آن دوران قدرت باروری آنقدر مهم بود که اگر یک عروس باردار نمی‌شد، شوهرش به این بهانه می‌توانست زن دیگری اختیار کند. به دنیا آوردن دختر عار بود و در مقابل تولد نوزاد پسر را جشن می‌گرفتند. زندگی زنان به وجود یک مرد گره خورده بود و زنی که توسط شوهرش رها می‌شد به سان فردی بود که «گویی شیرینی زندگی از قلب او رخت بربسته [است]» (ص. ۷۷).

مارکاندایا پس از آب در غربال ۹ رمان دیگر منتشر کرد که آن جمله می‌توان به خشم داخلی (۱۹۵۸)، یک مشت برنج (۱۹۶۶) و شانه عسل طلایی (۱۹۷۷) اشاره کرد. این نویسنده تاثیرگذار و سرشناس هندی در سال ۲۰۰۴ در لندن درگذشت.

فریدون مجلسی (متولد ۱۳۲۳) مان آب در غربال را ترجمه کرده که تاکنون بیش از پنجاه کتاب در حوزه‌های تاریخی، سیاسی، و ادبیات داستانی به ترجمه وی وارد بازار شده است.  مهم‌ترینشان آثاری است از: رابرت گریوز نویسنده بزرگ انگلیسی،  گور ویدال، ‌ هاوارد فاوست و فیلیپ راث هر سه از نویسندگان شاخص آمریکا و البته نیکلای گوگول نویسنده برجسته روس است.

مجلسی جز ترجمه به رمان‌نویسی نیز مشغول است. ترجمه‌ بسیار رمان‌های مهم تاریخی او را به نوشتن رمان‌های تاریخی ایرانی کشاند که حاصلش پنج رمان تاریخی شاپور اورمزد، چاترانگا [شطرنج]، ساعت طلا، زرینه و اسیر افتخار،  بوده است.  

مجلسی از جمله نویسندگان و مترجمانی است که از درس خواندن در دانشکده حقوق در کنار نام‌های دیگری چون محمدعلی اسلامی ندوشن، محمدعلی سپانلو و جواد مجابی و... به سمت ادبیات کشیده شد. او که زمانی دیپلمات بود، پیش از ورود به ادبیات، تحت‌تاثیر نویسنده‌های مهمی چون؛  مصطفی رحیمی، جعفر مدرس صادقی، فتانه سیدجوادی، محمدابراهیم باستانی‌پاریزی، محمدعلی اسلامی ندوشن، هوشنگ مرادی کرمانی و ایرج پزشکزاد قرار داشت و این راه را با نوشتن و ترجمه ادامه داد. 

کد خبر: 31581

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 3 + 3 =