مهاجرستیزی؛ پدیده‌ای چندعلتی

ایران میزبان یکی از بزرگترین و طولانی مدت‌ترین جمعیت‌های پناهندگی در دنیاست. پناهندگان افغانستانی بیش از ۳۰ سال است در ایران به سر می‌برند وافزایش روزافزون این مهاجران نه تنها در عرصه‌های مختلف کشور را با چالش‌ها متعددی مواجه  ساخته بلکه از سوی دیگر، به نوعی جامعه ایرانی را تحت تأثیر قرار داده و می دهد.

بررسی هرم سنی جمعیت مهاجر افغانستانی کشوردر سال ۱۴۰۲ نشان می‌دهد سهم این جمعیت بیش از ۴۰ درصد جمعیت مهاجر است. براین اساس نمی‌توان از تبعات کلان اقتصادی و پیامدهای بی‌شمار اجتماعی پدیده مهاجران غیرقانونی بر کشور چشم‌پوشی کرد. از آنجا که جمعیت زیادی از مهاجران فاقد هویت رسمی در ایران هستند امکان پیگیری و رصد توسط سیستم امنیتی و قضایی کشور را نداشته و بنابراین این موضوع می‌تواند برای کشور بحران‌های بی‌شماری به دنبال داشته باشد، همچنین با توجه به اینکه سهم زیادی از جمعیت مهاجر ساکن در ایران سنی کمتر از ۹ سال دارند که گذر زمان این جمعیت به تعداد شاغلان بازار کار در ایران اضافه شده و می‌تواند مشکلات متعددی را در سال‌های پیش رو برای اقتصاد داشته باشد.

در این میان نه تنها مردم نسبت به افزایش روزافزون مهاجران افغانستانی در کشور اعلام نگرانی می‌کنند بلکه جامعه‌شناسان و پژوهشگران نیز با صحه گذاشتن بر دغدغه‌مندی و نگرانی‌های جامعه، در بررسی این مسأله با تأکید بر پیامدهای افزایش تعداد مهاجران بر کشور، از زاویه دیگر، پدیده مهاجرستیزی را ناشی از علل و عوامل متعددد از گذشته تا به امروز می‌دانند.

فاطمه موسوی ویایه، دکترای جامعه‌شناسی و پژوهشگر در بیان عوامل و زمینه‌های مهاجرستیزی در ایران در گفت وگو با آتیه آنلاین می‌گوید: مهاجرستیزی مانند سایر پدیده‌های اجتماعی چندعلتی و قوم‌مداری در تمام جوامع بشری رایج است. افراد احساس تعلق و تعهد گروهی دارند که به آنها هویت و احساس امنیت روانی می‌بخشد. قوم‌مداری به همبستگی و نظم اجتماعی کمک می‌کند و اندکی از آن برای ادامه وجود جامعه لازم است. با این حال تأکید بر وفاداری به یک گروه با قضاوت و طرد دیگرانِ متفاوت همراه است و این خطر وجود دارد که قوم‌مداری ستم بر اقلیت‌ها را توجیه و تشویق کند.

این جامعه‌شناس بااشاره به اینکه در جامعه ایران مانند هر جامعه سنتی دیگری قوم‌مداری و بی‌اعتمادی به بیگانگان وجود داشته، می‌افزاید: البته زمینه تاریخی مهم‌تری نیز وجود دارد؛ در عصر قاجار و پس از شکست ایران از روسیه و بعدتر امتیاز گرفتن خارجیان، نوعی احساس حقارت تاریخی شکل گرفت، احساس اینکه عقب افتاده‌ایم و باید متجدد شویم. دولت رضاشاه پاسخی به آرزوی مدرن شدن بود و با تأکید بر باستان‌گرایی و تفاخر به تمدن ایران پیش از اسلام و تحقیر اعراب و افغان‌ها، غرور ملی ایرانیان را بازسازی کرد.

وی با بیان اینکه احساس قوم‌مداری در ایرانیان بالاست، می‌گوید: افراد با پایگاه اقتصادی و سرمایه فرهنگی پایین‌تر قوم‌گراتر هستند زیرا با تحقیر دیگری که فرودست می‌دانند به خود عزت‌نفس می‌دهند. بهشتی و رستگار (۱۳۹۲)، مدارای اجتماعی در قومیت‌های مختلف شهر اصفهان را بررسی کردند، آن‌ها دریافتند قوم‌مداری در بین پاسخگویان آنان بالاتر از میزان میانگین است اینکه تعدادی از قومیت‌ها مدارای اجتماعی کمتری دارند، با بالا رفتن سرمایه فرهنگی و تحصیلات میزان مدارای اجتماعی (شامل مدارای سیاسی، مدارای دینی، مدارا با زنان و مدارای قومی و ...) افزایش می‌یابد.

این پژوهشگر باتأکید بر اینکه «گذشته از بستر فرهنگی، علت‌های ساختاری نیز در این زمینه وجود دارد»، می‌افزاید: با گذشت بیش از چهار دهه از ورود مهاجران، دولت برنامه جامع مهاجرت را تدوین نکرده است، انتظار می‌رفت پناهندگان در مدت کوتاهی به کشورشان برگردند.

او ادامه می‌دهد: تا سال ۱۳۸۵ سیاست بازگشت مدنظر بود و تازه در این سال سیاست ساماندهی شروع شد اما سیاست ساماندهی در دولت احمدی‌نژاد با رویکرد توسعه منابع انسانی و استفاده از ظرفیت مهاجرین همراه نبود. اساساً هیچ‌گاه دولت‌ها به دنبال افزایش مدارای اجتماعی نبودند، دوره کوتاهی در دولت اصلاحات تقویت نهادهای مدنی مدنظر قرار گرفت اما در آن دوره نیز گفتمان تسامح و تساهل شامل افزایش مدارای اجتماعی با مهاجرین نبود و در دولت‌های بعدی بر نگاه محافظه‌کارانه و بیگانه‌هراسی که مقوم فاشیسم هستند، افزوده شد.

موسوی ویایه تصریح می‌کند: متأسفانه آکادمی علوم‌اجتماعی نیز درباره مسائل مهاجران افغانستانی حساس نبود. در دهه ۹۰ چند تحقیق در شهرهای مشهد، تهران، یزد و اصفهان انجام شد، یوسفی و همکاران (۱۳۹۲)درباره شبکه حمایت غیررسمی مهاجرین افغانستانی مشهد پیمایشی انجام دادند. آنها دریافتند ۴۲ درصد آنان در شهرک گلشهر ساکن شده‌اند و نوعی جداگزینی مکانی وجود دارد. در شبکه دوستان و آشنایان مهاجرین فقط ۱۹ درصد ایرانی بودند.

وی می افزاید: زاهدی و همکاران (۱۳۹۴) در بررسی مهاجران در اصفهان به نتایج مشابهی رسیدند؛ مهاجران دچار طرد اجتماعی هستند و به سکونت در مناطق محروم رانده می‌شوند. اخلاق و همکاران (۱۳۹۵) نداشتن احساس قدرت و منزلت و احساس عدم اطمینان و بدبینی بین مهاجران در شهر مشهد را نتیجه این طرد اجتماعی می‌بینند.

این جامعه‌شناس با اشاره به اینکه درباره عوامل مهاجرهراسی و مهاجرستیزی، تحقیقات میدانی اندک است، می‌گوید: تنها یک مورد تحقیق روحانی و انبارلو (۱۳۹۷) در تحقیق از مردم شیراز به این موضوع پرداخته است جوانان شیرازی مهاجران افغانستانی را مسئول بیکاری خود می‌دانند، وضعیت اقتصادی کشور و سرمایه فرهنگی پایین‌ آن‌ها باعث تقویت این باور شده و به سرخوردگی عاطفی آنان انجامیده با پیوستن به کمپین تلاش می‌کنند آنان را از محیط کار دور کنند. آنها احساسات منفی شهروندان شیرازی نسبت به افغانستانی‌ها را تحلیل کردند و دریافتند حتی فوبیای تجاوز و حمله از سوی افغانستانی‌ها در بین تعدادی از شهروندان وجود دارد.

موسوی‌ ویایه با تأکید بر اینکه مهاجرستیزی در ایران راه‌حل کوتاه‌مدتی ندارد، می‌افزاید: پس از به قدرت رسیدن مجدد طالبان و موج جدید مهاجران، تنگنای اقتصادی شدید بر تضاد منافع بین اقشار اقتصادی ضعیف‌تر که بر سر بازار کار و مسکن با مهاجران افغانستانی احساس رقابت دارند افزود، همچنین برساخت رسانه‌ای به احساس خشم و سرخوردگی عمومی دامن زد. تعدادی از سیاستمداران به دلایل مختلف با این جریان رسانه‌ای همراه شدند چرا که می‌توانستند با فرافکنی مشکلات به حضور مهاجران، ناکارآمدی دولت را کم‌تر نشان دهند. اما در مجموع باید تأکید کرد در بلندمدت با تغییر شرایط سیاسی اقتصادی، تقویت فرهنگ دموکراتیک و مدارای اجتماعی و کاهش نابرابری می‌توان از شدت مهاجرستیزی کاست.

کد خبر: 76574

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 9 + 7 =