در سالهای گذشته خودکشی دبیر اجتماعی یکی از روزنامههای سراسری و شناختهشده کشور نیز فقط در همان روزها، تلنگری به جامعه نخبگانی رسانه و سایر ارکان حوزه اجتماعی جامعه وارد کرد اما زود فراموش شد؛ هم در یادها و هم برنامهریزیها؛ زیرا علوم انسانی اولویت جامعه نیست؛ چه در نظام حکمرانی، چه در رسانه، هنر و ...، گویی نمیخواهیم باور کنیم اگر تقویت پی ساختمان جامعه که علوم اجتماعی است را به دست گرفتیم، مشکلات اقتصادی و بخشهای دیگر نیز راحتتر قابل حل است و برعکس؛ زیرا حتی اگر موفق به حل مشکلات اقتصادی هم شویم، با این وضعیت اجتماعی، راه به جایی نخواهیم برد.
بهواسطه مسئولیتی که چند سال در اداره کل پژوهش و بررسیهای خبری ایرنا داشتم، با مرحومه «منصوره قدیری جاوید» که قتل دردناک و مظلومانه وی روز بیستم آبان خبرساز شد، از نزدیک کار کردم. یکی از دلایلی که همه همکارانم در ایرنا و حتی رسانههای دیگر _ چه آنان که وی را از نزدیک میشناختند و چه آنان که دورادور و تنها در راهرو و آسانسور دیده بودند _ از این قتل به شدت متاثر شدند؛ جدا از شیوه قتل، روحیه، اخلاق و متانت مرحومه بود. زنی بسیار علاقهمند و آشنا به اصول علوم اجتماعی و در عین حال بسیار آرام و صبور که حتی همکاران نزدیکش که سالها با وی دوست بودند، گلایه و درد دل آنچنانی از مشکلاتش در خانه نشنیده بودند؛ فقط شمار اندکی شامل یکی دو همکار یا فقط خواهرش، آن هم به درصدی از عمق فاجعهای که وی در خانه با آن مواجه بوده، آگاه بودهاند؛ نکتهای که اکنون به نقد گذاشته شده است.
از این تجربهها درس نمیگیریم؟
خانم جاوید دیگر زنده نمیشود و به آغوش خانواده و دوستانش باز نمیگردد؛ اما تخمین زده میشود افراد زیادی وضعیتی همچون او را در خانه تجربه میکنند و میتوان و باید کاری کرد که آنها به سرنوشت تلخ قتل یا آسیبهای جسمی و روحی ناشی از خشونت خانگی دچار نشوند.
واقعیت این است که افراد زیادی در جامعه، استعداد ارتکاب جرم یا مقتول شدن را دارند و با این دید باید نگریست که چون بسیاری از ما در هر جایی، در برخی از این حوادث تلخ مقصریم، باید همه دست به کار شویم. شاید به صفر رساندن قتل و خشونت خانگی در دنیا امری نشدنی باشد؛ اما آیا نمیتوان آن را کاهش داد؟ آیا نمیتوان آگاهسازی در جامعه را بیشتر کرد تا افرادی مشابه خبرنگار ایرنا، بیشتر و بهتر لب به سخن بگشایند یا قدم به حرکت در مسیری بگذارند که انتهای آن، قتل نباشد؟ بهواقع میشود و دیگر جوامع نیز همین مسیر را یا رفتهاند یا در حال طی کردن هستند.
در این رهگذر، «آبروداری» کلیدواژهای است که بسیاری از ما با تاکید بر آن و برای حفظ حرمت خانوادگی یا شخصی خود در مقابل دیگران، سعی در سکوت یا پنهان کردن خشونت یا شرایطی میکنیم که یا علیه ما روا داشته میشود یا علیه کسی روا میداریم.
فرهنگسازی برای تغییر برخی الگوهای تهنشین شده در رفتار شهروندان که با تابوهایی مانند آبروداری یا حفظ حرمت، شهروندان را به سکوت و انفعال وا میدارد، از یک طرف و آموزش و هدایت جامعه به سمت ساختارهایی همچون «مرکز هدایت آسیبهای اجتماعی» که شهروندان را به تماس و حرف زدن در این زمینهها با مشاوران بکشاند، میتواند موثر باشد.
ایجاد مراکز مشاوره با رویکردهای بهرهمندی گروهی، یا استفاده از الگوهایی که افراد درگیر آسیبهای اجتماعی یا دیگر پدیدهها مانند افراد مطلقه، والدین منتظر تولد فرزند، افراد کمحرف و انزواطلب و ...، دور هم جمع شوند و در حضور یک کارشناس و مشاور قوی به صحبت بپردازند؛ مانند اقدامی که برای کاهش و مدیریت سوگ جمعی پیشنهاد میشود، یک نیاز اساسی است و باید در برنامهها گنجانده شود.
البته که این وضعیت پیشینه دیگری هم دارد؛ عنصر «ارتباط» که در جامعه به نازلترین سطح خود رسیده و برای مقوله ارتباطات با یکدیگر، به شکل علمی باید ورود علمی و عملیاتی کنیم؛ در این زمینه بهویژه در دوره دبستان و مدرسه باید سرفصلهای مهم مربوط به مهارتهای زندگی، چگونگی مدیریت ارتباط، با تمرکز بر تکنیکهای ارتباط با خویش، ارتباط بین فردی و جمعی به شکل خلاصه و متناسب با شرایط مخاطب، آموزش عملیاتی و مهارتی داده شود.
واقعیت این است که یا از احوال همدیگر در جامعه حتی در بین قاطبه همسایگان بیاطلاعیم یا ترس از ورود به احوالات افرادی داریم که چه بسا در رویدادی جانشان را از دست میدهند یا جانشان در مخاطره است.
«به من چه!؟»، در فرآیند بهاصطلاح مدرنیته، در ما لانه کرده و خیلی هم که بیشتر خودمان را نخبه فرض کنیم، بهانه میآوریم و در واقع توجیه میکنیم که نباید به حریم خصوصی دیگران ورود کنیم؛ اما در واقع اینچنین خودمان را توجیه میکنیم تا برایمان دردسر نشود؛ دردسری که شاید برخی قوانین موجود یا هنجارهای تهنشین شده در جامعه تنها توجیهی است که خودمان را وارد خطر یا ریسکی که در لحظه دیگران را فراگرفته نکنیم.
ضعف قوانین
بیشک قوانین ما در موضوع خشونت خانگی یا دیگر آسیبهای اجتماعی نیز باید به روزرسانی و کارآمد شود تا وقوع دردسر برای افراد در این مواقع نیز کاهش یابد؛ اینکه قوانین کنونی در این زمینه چیست و افقهای آن متناسب با همین جامعه چه باید باشد، از جمله موارد مهمی است که ضرورت بهروز شدن قوانین را میطلبد.
در عین حال باید واکاوی علمی شود که چرا طیفی از جامعه به مرحلهای از بیتفاوتی نسبت به مفاهیم انسانی و مهم رسیدهاند که در انظار عمومی رخ میدهد و ضمن بررسی علل، راهکار عملیاتی نیز برای آن اتخاذ شود.
اما همزمان با حوزههای جرمانگاری و عوامل بازدارنده، در روی دیگر این سکه، نیازمند اصلاح برخی خرده فرهنگها، نگرشها و هنجارهای رسوب کرده در جامعه هستیم که به موازات قوانین بازدارنده، بتواند به کمک بیاید تا نشود که مثلا به بهانه آبروداری، یا انفعال یک همسایه که صدای خشونت را میشنود اما کاری نمیکند، جان یک یا چند نفر در جریان خشونت به راحتی از دست برود.
ضمن اینکه باید گفت در عرصه تولیدات فرهنگی و هنری به ویژه سینما نیز در این زمینه اگر کاری هم شده قائم به شخص و غیرهدفمند بوده است. باید پرسید کدام فیلم یا دیگر محصولات هنری مانند موسیقی و اثر تجسمی ما در این راستا هدایتگری و آگاهیبخشی کرده است؟ بیشک، نمیتوان مدعی شد هیچکاری نداشتهایم اما کارها سیستماتیک نبوده است.
کدام رسانه به شکل عملیاتی و علمی، در قالب برنامهای فرآیندمدار، به ریشهیابی، تبیین وضع موجود و ارائه راهکار پرداخته که در نتیجه آن، مخاطبان خاص(برنامهریزان) یا مخاطبان عام(شهروندان) متاثر و منتفع شوند؛ یعنی افزایش آگاهی صورت گیرد و توقع داشته باشیم تغییر رفتار هم بهدنبال آن رخ دهد؟
جای این مسائل مهم، در سیاستگذاری رسانهای ما کجاست؟ بیشتر درگیر روزمره هستیم تا تولید محتوای علمی و اثربخش؛ زیرا از ابتدا تعریف و هدفگذاری سوژه نیز ناقص است؛ در تحلیل سوژه هنوز به بلوغ نرسیدهایم تا هدفگذاری و برنامهریزی عملیاتی منطبق با شرایط موجود باشد و توقع داشته باشیم خروجی نیز به نتیجه مورد نظر برسد.
در این زمینه، تشکیل اتاق فکر واحد برای سیاستگذاری در مقولههای آسیبهای اجتماعی با هدف تبیین درست وضع موجود، واکاوی مناسب دلایل و احصای راهکارهای عملیاتی اولویت دارد. نظام حکمرانی در عرصههای اجتماعی، بهتر و بیشتر باید به سمت بهرهگیری از ظرفیت هنر و رسانه برود؛ ابتدا باید هنرمندان و اهالی رسانه را گرد خود جمع کند، به احترامشان برنامهریزی داشته باشد و ضمن حفظ حرمتها، مسیر مشترک تعامل برای موارد کلی جامعه که دغدغه هنرمندان و رسانهایهاست، تعریف کند؛ بهطوری که هنرمندان با بروز خلاقیتهای فردی و هنری بتوانند در این مسیر کمک کننده باشند؛ اما رسیدن به افق و نقطه مشترک در این مسیر، اهمیت زیادی دارد.
فراموش نکنیم، وقتی زنی مظلومانه و بیصدا، در خانهاش به قتل میرسد، تنها خود او نیست که در مورد خشونتهایی که تجربه کرده، سکوت میکند؛ این ما و جامعه نیز هستیم که کوتاهی کردهایم و برای جبران این مسیر، البته ماموریت و مسئولیت داریم.
منبع: ایرنا
نظر شما