از سابقه بیماریش که میپرسم بلافاصله گلویی صاف میکند و جواب میدهد: «بیماریم از سال ۱۳۹۷ که ۸ ساله بودم شروع شد. زمانی که برای چکاپ سالانه رفتم متوجه شدم که اوره و کارتینم بالاست. نتیجه سه بار تکرار آزمایش مشابه هم بود. بنابراین دکتر کلیه دیالیز تجویز کرد. یک سال دیالیز شدم تا زمانی که پیوند انجام شد.»
آرتین همانند بسیاری از نابینایان، از حافظه دستهبندی شده و بیان نافذی برخوردار است. واژهها یکیک در جای دست جملات قرار میگیرند و با بهترین شکل ممکن بر زبانش جاری میشوند. از لحظه شنیدن خبر پیداشدن کلیه که میپرسم، با مکث کوتاهی جواب میدهد: «برایم سه دفعه فرصت پیوند فراهم شد و دفعه سوم موفق به دریافت کلیه شدم. دو دفعه اول شاید نفرات دیگر نیاز بیشتری داشتند. بار سوم که فرصت پیوند پیش آمد خیلی حس خوب و خوشایندی بود و بسیار خوشحال شدم.»
از تصورش نسبت به اهداءکننده کلیه میپرسم. اینکه در خلوتش با او چه گفت وگویی دارد. آرتین انگار منتظر چنین سوالی است که به بهانه آن بخواهد از او یاد کند و مراتب سپاسگزاری را به جا آورد، جواب میدهد: «عزیزی که به من کلیهاش را اهداء کرد همسنم بود. او میتوانست باشد و در کنار خانوادهاش زندگی و بازی کند، در پشت میزهای مدارس درس بخواند. الان که کلیه او در بدنم هست سعی میکنم برای رسیدن به آرزوهای خودم و دوستم که همیشه همراهم هست تمام تلاشم را بکنم. یکسری هنرهایی را دنبال میکنم. پیانو میزنم. غزل حفظ میکنم.»
نظرش را که در مورد اهداء عضو و توصیهاش به مردم میپرسم، جواب میدهد که «اهداء عضو کار بسیار خوب و نیکویی است. به جامعه و تمام خانوادهها توصیه میکنم که این کار را گسترش دهند. فکر نکنند که مرگ به پایان رسیدن است چرا که مرگ میتواند یک زندگی دوباره برای انسانها باشد.»
برای چند ثانیهای سکوت کرده و بلافاصله لحنش آهنگین میشود و ادامه میدهد: «اهدای عضو زندگی دوباره است. بهاری دوباره در جسمهایی دیگر و سرزمینی دیگر.» نوع نگاه و رویکردش در خصوص نابینایی اش را که مورد سوال قرار می دهم که با نابینایی و نارسایی کلیه در نوع رابطه ات با خدا تأثیری داشته یا خیر؟ محکم جواب می دهد: «نابینایی هم محدودیت و هم فرصت است. نابینا قادر به انجام یکسری از کارها از جمله خلبانی نیست، اما ما میتوانیم به جای آن دنبال یکسری از کارها مثل موسیقی، ورزش، ورزش، گلبال و شنا صاحب مقام شویم. به خاطر شرایطم از خدا گلهای ندارم. فقط دعا و آرزو میکنم.»
او در ادامه غزل «نو بهار است در آن کوش که خوشدل باشی» را از حفظ میخواند و بلافاصله کتاب داستانی که همان حوالی است را بر میدارد و با چرخش سرانگشتانش بر صفحه آن جملاتی از آن را میخواند.
آرتین در آخر پشت سازش مینشیند و همزمان که قطعه «خوابهای طلایی» جواد معروفی را مینوازد بهتک واژههایی که میپرسم جواب میدهد: پیوند عضو: کار خوب و نیکو/ خدا: مهربان، بخشنده/ موسیقی: زیبا، دلپذیر/ نور: روشنایی
گفت وگو: مهین داوری
نظر شما