فاطمه موسوی ویائه در گفتوگو با آتیهآنلاین در حاشیه برگزاری نشست مجازی «زنان، بیمها و امیدها»، گفت: در این نشست بخشی از نتایج رساله دکترای خود درباره بازاندیشی زنان شاغل در نقشهای خانوادگی را ارائه کردم. پژوهشی کیفیکه با پانزده زن طبقه متوسط مصاحبه شد. مصاحبهشوندگان در گروه سنی میانسال و دارای تحصیلات دانشگاهی قرار داشتند، از مدت ازدواج آنها بیش از ۱۰ سال میگذشت و هیچ کدام فرزند کوچکتر از پنج سال نداشتند. حداقل پنج سال سابقه کاری داشتند و اشتغال آنها به دلیل نیاز مالی نبود.
این محقق توضیح داد: رویکرد زنان شاغل درباره هزینهکرد درآمدشان در خانواده بسته به انتظارات شوهر متفاوت بود و سه گروه متمایز وجود داشت: گروه اول زنانی که درآمدشان را پسانداز میکردند چون شوهر انتظار نداشت که درآمد زن برای خانواده هزینه شود. اما بعد از مدتی شوهر در توافقی ناگفته برای هزینههای شخصی زن مانند لباس و آرایشگاه پولی به حساب او واریز نمیکرد. در این گروه بیشتر مردان در کارهای خانه مشارکتی نداشتند گویا اشتغال زن تصمیم شخصی بود و به وظایف خانوادگی او ربطی نداشت.
وی افزود: در گروه دوم زنان شاغل تمامی درآمد خود را در اختیار مدیریت مالی شوهر قرار میدادند، البته شوهر به صراحت چنین درخواستی نداشت و تصمیم خود زنان بود، در این گروه شوهر در کارهای خانه یا فرزندپروری کمک میکرد اما میزان آن متفاوت و بسته به تمایل و مهارت شوهر بود. اما بیشتر شوهران با شراکت پنجاه/پنجاه در مالکیت خانه یا کمک به خرید ماشین همسر از او قدردانی کرده و سهم او را به رسمیت شناخته بودند اما این اتفاق بعد از بیان نارضایتی زن در نقاط عطفی مانند خرید خانه اتفاق افتاده بود و دو سه نفر از زنان که به چنین نقطه عطفی نرسیده و اعتراض خود را جدی بیان نکرده بودند همچنان به طور رسمی سهمی از ثروت خانواده نداشتند و نگران بودند.
موسوی ویائه ادامه داد: در گروه سوم که کوچکتر از دو گروه دیگر بود، مدیریت مالی خانواده به دست زن بود اما هزینههای اصلی با مشورت و چانهزنی بین هر دو نفر انجام میشد، شوهر در انجام کارهای خانه و نگهداری از فرزند نیز مشارکت کامل داشت و در زمره خانواده مدنی و برابر محسوب میشدند.
این جامعهشناس افزود: در هر سه گروه زنان درباره زمان فرزندآوری و تعداد فرزندان عاملیت داشتند، به درجات مختلف از پرداخت هزینههای شخصی تا گذاشتن همه حقوق در سبد خانواده، در تامین معاش خانواده مشارکت داشتند و مشارکت در تصمیمگیری مالی و مدیریت روابط اجتماعی خانواده را حق خود میدانستند. آنها خواهان احترام، صمیمیت و تعهد همسر خود بودند. تعارض میان زوجین با گفتگو و مصالحه حل میشد و هیچ موردی از خشونت فیزیکی و کلامی میان زوجین گزارش نشد. مصاحبه شوندگان گزارش کردند که انتظارات خود را به صراحت بیان میکردند ولی در موارد بسیاری اختلاف نظر باقی میماند و در این موارد با گذشت زمان، سازگاری و گاه کوتاه آمدن رخ میداد. گاه زنان برای اجتناب از بحث، از تکنیک پنهانکاری (مثلا گزارش قیمت کمتر خرید یک کالا یا هزینه ثبتنام در مدرسه فرزند) استفاده میکردند. زنان از نابرابری قدرت حقوقی خود آگاه بودند و موفقیت آنان در مشارکت در تصمیمگیری به سطح برابرپذیری شوهر و زمینه مدرن ازدواج (ازدواج عاشقانه) نیز بستگی داشت، هرچه مردان سنتیتر بودند کمتر در برابر انتظارات زنان نرمش میکردند.
این پژوهشگر حوزه جامعهشناسی زنان و خانواده تاکیدکرد: زنانی که با آنها مصاحبه کردیم، در برابر هویت سنتی مقاومت میکردند و مایل بودند در عین حفظ کیفیت زندگی خانوادگی، حضور اجتماعی داشته باشند و به منزلت اجتماعی و رشد فردی برسند. هیچکدام از مصاحبهشوندگان مردسالاری را به چالش نمیکشیدند و حتی به بخشی از کلیشههای آن مانند احساساتی بودن زنان یا بیارزش بودن کار خانگی باور داشتند. آنها ترجیح میدادند در زندگی فردی خود و پیگیری سیاست زندگی (سیاست مربوط به تصمیمگیریهای زندگی) موفق باشند. در عین حال به این معنا نیست که سردرگمی و چالشهای اندکی داشتند زنان ناچار بودند بارها و بارها بسنجند کجا بهتر است با ساختار مردسالارانه کنار بیایند و کجا میتوانند با تحمل مشکلات و پرداخت هزینه، علایق خود را درون این ساختار اقتدار مردانه پیگیری کنند. پیگیری سیاست زندگی توسط این زنان بیحاصل نیست، تلاش آنها برای عاملیت در زندگی شخصی و سبک فرزندپروری غیراستبدادی قدمهایی برای تحقق خانواده مدنی است.
نظر شما