اقتصاددانان در مورد تورم اشتباه می‌کردند

نظریه پولی را می‌توان یک از محبوب‌ترین تئوری‌های اقتصادی دانست. بر اساس این نظریه، مهم‌ترین ابزار کنترل تورم، نرخ بهره است. با این وجود نظریه دیگری بر سر اینکه بدهی دولت هسته اصلی افزایش قیمت‌ها است، نظریه پولی را به چالش کشیده است. آیا دوران نظریه پولی به پایان رسیده‌است و اقتصاددانان فهم اشتباهی از تورم داشتند؟

به گزارش آتیه آنلاین به نقل از پایگاه خبری توسعه تعاون؛ تصور کنید اواخر سال ۲۰۲۴ است؛ در کشورهای توسعه‌یافته، تورم از اوج خود کاهش یافته اما همچنان در سطوح بالایی قرار دارد. اگر تورم را حدود ۴ درصد فرض کنیم، بازهم بالاتر از سطحی است که اکثر بانک‌های مرکزی می‌خواهند. دولت‌ها که به دلیل بدهی‌های هنگفت تحت فشار قرار گرفته‌اند، باید از درآمدهای با ارزش و گرانبهایشان برای پرداخت سود بدهی استفاده کنند. بدهی‌هایی که به دلیل نرخ‌های بهره بالا در حال افزایش است.

حرکت به سمت انرژی‌های تجدیدپذیر و افزایش مخارج دولتی به دلیل پیری جمعیت، فشار مالی مضاعفی را به دولت‌ها وارد می‌کند. افزایش مالیات‌ها از نظر سیاسی پر تنش است، بنابراین پول بیشتری چاپ می‌شود. تورم بالا باقی می‌ماند و اعتبار دولت‌ها بدتر می‌شود. بانک‌های مرکزی متعجب هستند که چگونه سلاح قدرتمند آنها – نرخ بهره – تا این حد شکست خورده است.

یک نظریه عجیب و غریب با جزئیات بی‌نظیر در کتاب جدیدی توسط جان کوکرین از موسسه هوور دانشگاه استنفورد ارائه شده است که توضیح مناسبی ارائه می‌دهد.

ظهور نظریه مالی

«نظریه مالی سطح عمومی قیمت» تئوری جدیدی در خصوص شکل‌گیری تورم را به همان اندازه جاه‌طلبانه بیان می‌کند که «نظریه عمومی» توسط جان مینارد کینز یا «نظریه پولی» توسط میلتون فریدمن و آنا شوارتز پیشنهاد شده است.

کاکرین که مطالعاتش در مورد این موضوع به چهار دهه می‌رسد، نزدیک به ۶۰۰ صفحه را برای بررسی مجدد مدل‌های اقتصادی گذشته برای تشریح تئوری مالی صرف کرده‌است. او در عین حال درباره چگونگی دوره‌های تورمی گذشته بحث می‌کند.

کاکرین حدس می‌زند: «حتی میلتون فریدمن ممکن است، نظرش را با واقعیت‌ها و تجربه‌های جدید تغییر دهد».

نظریه مالی و تورم

در قلب نظریه آقای کاکرین این ایده وجود دارد که بدهی‌های دولت را می‌توان مانند حقوق صاحبان سهام یک شرکت، بر اساس بازدهی صاحبان سهام، ارزیابی کرد. بر اساس این دیدگاه سطح قیمت‌ها (تورم) به گونه‌ای تعدیل می‌شود که ارزش واقعی بدهی دولت (ارزش تعدیل شده نسبت به تورم) برابر با مجموع مازاد بودجه آینده دولت شود. بنابراین محرک واقعی تورم، بدهی دولت است نه سیاست‌های پولی.

بر اساس این نظریه، پول با ارزش است؛ زیرا می‌تواند برای پرداخت مالیات و پس‌انداز استفاده شود. این رویکرد با استاندارد طلا تفاوت زیادی ندارد، به جز اینکه به جای طلا، مالیات است که پشتوانه پول است.

کاکرین به این موضوع توجه می‌کند که تعدیل سطح قیمت‌ها، فوری اتفاق نمی‌افتد. وقتی صحبت از پرداخت بدهی‌ها به میان می‌آید، مردم در مورد اعتبارسنجی دولت‌ها پیش‌بینی دقیقی ندارند. همانند بازار سهام که قیمت‌ها می‌توانند از ارزش واقعی خود فاصله بگیرند. با این حال، در بلندمدت قیمت‌ها بر اساس ارزش واقعی تعدیل می‌شوند. دولتی که پول را بدون پشتوانه (مالیات‌های آینده) چاپ می‌کند، برای همیشه نمی‌تواند از تورم اجتناب کند. به نظر می‌رسد که داده‌های تاریخی نیز این دیدگاه را تایید می‌کنند.

دلیل تورم‌های دهه‌های گذشته بدهی دولت بود؟

برد دلانگ از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، از نظریه مالی در کتاب اخیر خود با عنوان “خم‌شدن به سوی اتوپیا” استفاده کرد تا تورم اروپای پس از جنگ جهانی اول را توضیح دهد.

در فرانسه پرداخت‌های سنگین بدهی و بهره به تورم سالانه ۲۰ درصدی در طول هفت سال منجر شد. در آلمان اوضاع بدتر بود. مردم اعتماد خود را به توانایی دولت برای پرداخت بدهی‌های خود بدون تورم را از دست دادند. و در این شرایط ابر تورم شروع شد.

کاکرین همچنین تورم آمریکا در دهه ۸۰-۱۹۷۰ را بر اساس تئوری مالی تفسیر می‌کند. در اواسط دهه ۱۹۷۰ تورم از ۱۲ درصد فراتر رفت. فدرال رزرو نرخ بهره را بالا برد. تورم تا سال ۱۹۷۷ به ۵ درصد کاهش یافت. با این حال کاکرین اشاره می‌کند که دوباره تورم تا سال ۱۹۸۰ به بیش از ۱۴ درصد رسید. بخشی از آن به این دلیل بود که آمریکا نتوانست به بودجه خود سر و سامان دهد.

در نهایت اصلاحات مالی و نظارتی که انتظارات در خصوص افزایش درآمدهای دولت را بهبود داد، همراه با اجرای سیاست‌های پولی منجر به تعدیل تورم شد.

طرفداران نظریه پولی اشتباه کردند

برای یک دهه پس از بحران مالی جهانی ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹، به‌رغم عرضه شدید پول و نرخ‌های بهره که در بسیاری از کشورهای توسعه یافته در سطح صفر یا زیر صفر قرار داشت، سطح قیمت‌ها پایین ماندند.

طرفداران سرسخت نظریه پولی یک موج تورمی را پیش‌بینی کرده بودند که محقق نشد. دیگر مدل‌های اصلاح‌شده «کینزین‌های جدید» نیز مفید نبودند. زمانی که دولت‌ها در طول همه‌گیری کووید-۱۹ هزینه‌های بسیاری کردند، بسیاری از اقتصاددانان، با استدلال از تجارب گذشته، احتمال تورم را مطرح کرده بودند.

نظریه مالی امروز چگونه است؟

کاکرین استدلال می‌کند که نظریه مالی می‌تواند هم دوره تورم پایین دهه گذشته (با وجود عرضه پول بالا و نرخ بهره پایین) را تشریح کند و هم افزایش شدید قیمت‌ها را پس از همه‌گیری توضیح دهد.

تورم در دهه ۲۰۱۰، علیرغم افزایش بدهی‌های دولت، ناچیز بود؛ زیرا سیاستمداران قول داده بودند که بودجه دولت را سر و سامان دهند. از سوی دیگر، نرخ‌های بهره پایین نیز امکان صبر کردن را برای مصرف‌کنندگان و دارندگان اوراق قرضه فراهم کرده بود.

با این حال، در طول همه‌گیری، دولت‌ها رویکرد متفاوتی را در پیش گرفتند؛ آنها چک‌های هنگفتی را به جیب مصرف‌کنندگان ریختند. فدرال رزرو بلافاصله پس از انتشار، اوراق دولتی را خریداری کرد. از سوی دیگر، همانند گذشته شرایط اقتصادی پایدار به نظر نمی‌رسید. (یعنی دولت امکان افزایش نرخ مالیات را به دلیل شرایط رکودی ندارد).

کاکرین استدلال می‌کند که ماهیت این افزایش عرضه پول این ایده را در میان افراد ایجاد کرد که پول‌های اضافی با مالیات‌های آینده جمع نمی‌شود. در این شرایط تمایل به خرج کردن در میان افراد افزایش پیدا کرد.

این داستان شاید خیلی راحت باشد. در واقع، کاکرین اعتراف می‌کند که نقص نظریه مالی، این است که راهی برای توضیح تقریباً هر مجموعه‌ای از رویدادهای تاریخی را به شیوه‌ای غیرقابل ابطال پیشنهاد می‌دهد.

بله، سایر نظریه‌های تورم نیز مشکل دارند. اما اگر اثبات اشتباه تئوری مالی بسیار سخت است، آیا آنها واقعاً در یک مبارزه منصفانه هستند؟

فهمیدن داستان کاکرین در مورد چگونگی پایان تورم در دهه ۱۹۸۰ با این واقعیت که آمریکا در واقع مالیات‌ها را کاهش داد، سخت است و نشان می‌دهد که سیاستمداران آنقدرها نگران بودجه‌های متعادل نیستند.

اگرچه مقررات‌زدایی ممکن است رشد را تقویت کرده باشد ولی بسیاری از اقتصاددانان فکر می‌کنند که مازاد بودجه در دهه ۱۹۹۰ عمدتاً ناشی از جهانی شدن و رونق آن بود که مصرف کنندگان کمی در دهه ۱‌۹۸۰ شاهد آمدن آن بودند.

تئوری مالی همچنین راهنمایی‌های محدودی را فراتر از آنچه قبلاً شناخته شده است، به سیاست گذاران ارائه می‌دهد. تحت رویکرد آن، سیاست پولی همچنان مهم باقی مانده است: نرخ‌های بهره می‌توانند افزایش سطح قیمت را در یک دوره زمانی معین گسترش دهند. علاوه بر این، این تئوری پیشنهاد می‌دهد که دولت‌ها باید اعتبار خود را در هنگام پرداخت بدهی‌های خود حفظ کنند – که یک ایده رادیکال است.

یک بار دیگر تا اواخر سال ۲۰۲۴ پیش بروید. تصور کنید این بار تورم به ۲ درصد کاهش یافته است. نرخ بهره کم کم پایین می‌آید. بانک‌های مرکزی دور پیروزی می‌زنند. تئوری مالی چطور؟ حامیان آن نیز ممکن است یک دور پیروزی را درست همانطور که اگر تورم بالا باقی می‌ماند طی می‌کردند، طی کنند!

کد خبر: 57494

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 8 + 2 =