همه چیز برای فروش!

این روزها کافی است با گوشی هوشمند خود در یکی از شبکه‌های مجازی چرخی بزنیم تا با هزاران کانال و پیج تبلیغاتی مواجه شویم؛ پیج‌هایی که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را با قیمت‌های مختلف و متفاوت، به فروش گذاشته‌اند و فروشندگانی که حاضرند در ازای خریداری شدن محصولات‌شان، آنها را با پست، پیک یا به هر صورت دیگری که مشتری بخواهد به ‌دست‌اش برسانند.

به گزارش آتیه آنلاین، مفهوم «مصرف‌گرایی» را نخستین‌ بار «وبلن» اقتصاددان و جامعه‌شناس آمریکایی در رساله مشهور خود «نظریه طبقه مرفه» به کار برد. وی در این نظریه به بررسی ابعاد «مصرف متظاهرانه» پرداخت. وقوع انقلاب صنعتی و در نتیجه آن، افزایش حجم تولید در کشورهایی که امروز توسعه‌یافته‌ خوانده می‌شوند، سبب شد تا این کشورها به فکر یافتن بازار مناسب برای عرضه کالاهای خود بیفتند؛ اما از آنجایی ‌که حجم کالاهای تولید شده نسبت به نیازها و احتیاجات مردم بسیار بیشتر بود، آنها با اشاعه مفهومی ‌که بعدها به «فرهنگ مصرف‌گرایی» شناخته شد، زمینه را برای فروش تولیدات خود به جوامع مختلف، فراهم کردند. امروزه مصرف‌گرایی و استفاده از کالاهای لوکس و غیرضروری در جوامع مختلف، یکی از نشانه‌های خاص بودن و تعلق داشتن به طبقات بالای اجتماعی و اقتصادی است. همین عامل سبب شده تا طبقات متوسط و ضعیف نیز برای کسب اعتبار و جایگاه در جامعه به استفاده از این نوع الگوی مصرف روی آورند. اما گسترش چنین فرهنگی چه پیامدهایی می‌تواند برای یک جامعه به‌ دنبال داشته باشد؟ آن دسته از اقشار جامعه که توان کافی برای کسب درآمد ندارند و از عهده بسیاری از نیازهای ضروری خود برنمی‌آیند، در این شرایط با چه آسیب‌هایی روبه‌رو می‌شوند و به طور کلی عواقب رواج چنین جریاناتی برای جامعه چیست؟ مرتضی قلیچ، جامعه‌شناس در گفت‌وگو با «آتیه‌نو» در این باره به سوالات ما پاسخ می‌دهد.

شکاف طبقاتی و توسعه اجتماعی

شکاف طبقاتی در هر جامعه‌ای منجر به پیامدهای روانشناختی و جامعه‌شناختی در سطح وسیع می‌شود. «بوروثستاین» کتابی دارد به نام «دام‌های اجتماعی و مسأله اعتماد». او در این کتاب مشخص می‌کند اعتماد اجتماعی در جوامع در میان مردم و نسبت به نهاده‌ای اجتماعی و در سطح بالاتر نسبت به دولت چگونه است.  یکی از اصلی‌ترین معیارهایی که برای جامعه مطلوب و جامعه‌ای که درون آن، اعتماد و سرمایه اجتماعی سرشاری وجود دارد، کم بودن شکاف بین طبقه بالا و طبقه پایین است؛ یعنی هر چقدر در این جامعه،  طبقه متوسط رشد کند، میل به توسعه اجتماعی، نرخ پیشرفت و مشارکت و اعتماد به یکدیگر بالاتر می‌رود. در مقابل جوامعی که نابرابری در آن وجود دارد، این نابرابری‌ها به شکل آسیب‌های اجتماعی خود را نشان می‌دهد.

مواجهه با شکاف طبقاتی 

وجود چنین پدیده‌هایی در جامعه باعث کاهش اعتماد اجتماعی مردم می‌شود؛ یعنی احساس نابرابری و احساس اینکه چگونه یک عده یک‌شبه به چنین ثروت هنگفتی رسیده‌اند و اینکه چگونه برخی‌ها دارای این قدرت اقتصادی هستند که همه‌چیز برای‌شان مهیا شود و به ‌نوعی مصرف متظاهرانه خود نمایانه داشته باشند. این مسأله باعث ایجاد خشم، نفرت و کینه در میان عموم مردم بخصوص بین محرومان اجتماع می‌شود. شکل‌گیری چنین تضاد و تخاصمی ‌حاصل این شکاف و احساس محرومیت در یک جامعه طبیعی است. به عبارت کلی‌تر هرچه در یک جامعه احساس محرومیت بیشتر باشد، میل و همبستگی اجتماعی و یا چسب اجتماعی آن جامعه سست‌تر است و به ‌نوعی یک رابطه معکوس بین همبستگی اجتماعی و احساس محرومیت وجود دارد. هرچه افراد یک جامعه احساس محرومیت و عقب‌ماندگی اقتصادی بیشتری کنند میل به همبستگی نیز در آنها کمتر می‌شود. احساس نابرابری در یک کلانشهر میان قشر حاشیه‌نشین و پایین‌شهر و بالای شهر نیز صادق است. حتی می‌توانیم آن را میان برخی استان‌های محروم و استان‌های دیگر هم مشاهده کنیم. به این معنا که آنها احساس کنند برخی از استان‌ها در شرایط وقوع خطر، عزیزتر هستند و به‌ این‌ ترتیب میل به همبستگی در آنها کمتر می‌شود. به‌ نوعی جوامعی که قطبی شده‌اند، جوامعی هستند که شکافت اقتصادی و به دنبال آن شکاف در ارزش‌ها، هنجارها و باورهای‌شان به وجود آمده است.

توزیع ناعادلانه ثروت

کتاب «فقر احمق می‌کند» (نوشته الدار شفیر/‌ سندهیل مولاینیتن) ایده‌های جدیدی را در مورد نابرابری دارد و از منظر روانشناسی اجتماعی به موضوع فقر پرداخته است. فقر هر جا که باشد، سرقت، تمایل به تخریبگری، خشونت و کاهش سطح اجتماعی را نیز با خود به همراه می‌آورد. به‌ عبارت‌ دیگر، فقر باعث می‌شود بسیاری از استعدادهای انسان‌ها شکوفا نشود. روابط ناسالم اجتماعی و اقتصادی از جمله پیامدهای طبیعی توزیع ناعادلانه ثروت است و بخشی از این موضوع می‌تواند از طریق محاسبه ضریب «جینی» به دست آید. ضریب «جینی» برای همه اقتصاددانان و جامعه‌شناسان مهم است و در واقع این ضریب فاصله بین صفر و یک است. هر چقدر جامعه میل به صفر داشته باشد؛ یعنی آن جامعه نابرابری کمتری دارد و هر ‌چقدر شکاف جامعه بیشتر باشد، این رقم به سمت یک میل می‌کند.

سیاست‌ مبتنی بر عدالت و انصاف

هر نظام و حکومتی برای جلوگیری از پراکندگی اجتماعی یا کاهش همبستگی در جامعه باید تلاش کند از گسترش نابرابری‌ها جلوگیری کند و احساس تبعیض در میان شهروندان را کاهش دهد. زمانی که این نابرابری کاهش یابد، احساس تبعیض نیز در بین مردم کاهش پیدا می‌کند. فضای مجازی وجود کانال‌هایی همچون «بچه پولدارها» و غیره منجر به نمایش ثروت در جامعه و ایجاد احساس محرومیت در میان جوانان می‌شود. حال نهادهای تصمیم‌ساز چه‌ کاری می‌توانند انجام دهند؟   در ابتدا این نهادها باید الگوی سیاست‌هایی را اجرا و پیاده کنند که مبتنی بر عدالت و انصاف باشد تا در بین مردم این باور ایجاد شود که سیستم به‌ صورت عادلانه و برابر به همه شهروندان نگاه می‌کند. زمانی که یک سیستم به جامعه پالس‌هایی می‌فرستد که نهادهای موجود در جامعه به‌ صورت عادلانه به مردم نگاه می‌کند و فرصت‌ها را به‌ صورت عادلانه در جامعه توزیع و همین‌طور در مقابل فساد رانت و اختلاس‌ها به ‌صورت جدی برخورد می‌کند و آنها را پای میز محاکمه می‌کشاند و همه در پیشگاه قانون برابر هستند، در واقع به جامعه این سیگنال را می‌فرستد که چنین احساس محرومیتی کاذب است؛ اما اگر این قضیه برعکس باشد، یعنی مردم در برابر قانون برابر نباشند، قانون‌گریزی به‌ صورت علنی و آشکار در جامعه موجود و عده اندکی از فرصت‌های اقتصادی جامعه برخوردار باشند به طوری‌ که شکاف اقتصادی زیادی بین دهک بالا و دهک پایین به وجود آید؛ تولدها و جشن‌های لاکچری و... خود را به ‌صورت عریان نشان دهند و این نوکیسه‌ها و این تازه‌ به‌ دوران ‌رسیده‌ها بدون هیچ زحمت و دویدنی به این ثروت‌ها رسیده باشند و نظام حکمرانی نیز از این اقشار حمایت کند، چنین مواقعی احساس محرومیت پررنگ‌تر خواهد شد و نفرت و کینه نسبت به جامعه و نسبت به کسانی که از این فرصت‌ها برخوردار هستند، بیشتر خواهد شد. در پایان باید گفت، انسان‌ها ناگزیر به مقایسه هستند و مقایسه کردن‌ها، مقایسه در ثروت و پاداش هزینه‌های زندگی دیگران از ویژگی‌های همه آنهاست.

طبقه نوکیسه و عطش مصرف‌گرایی

نابرابری و محرومیت به طور کلی دو حالت دارد؛ واقعی و احساسی. انسان‌ها نابرابری واقعی را درک می‌کنند. این درک معمولاً از طریق میزان پس‌انداز مردم، تعداد اتومبیل‌های یک خانواده، متراژ خانه‌ها و... صورت می‌گیرد و همه این‌ها ویژگی‌های عینی نابرابری است که واقعی و قابل‌سنجش است؛ اما بُعدی که تأثیرات بسیار زیادی بر جامعه دارد و انسان‌ها را آزرده‌خاطر می‌کند، درک و احساس نابرابری است. احساس ذهنی و روانی نابرابری نسبت به نابرابری‌های دیگر بسیار مخرب‌تر است.   برای مثال، عطش مصرف‌گرایی، میل به نشان دادن ثروت در میان آن دسته از مردم ثروتمند که جز دهک بالا حساب می‌شوند و درآمد بسیار زیادتری دارند، زیاد است. در جامعه‌شناسی از آنها به‌ عنوان طبقه نوکیسه یا تازه به دوران رسیده یاد می‌شود؛ کسانی که دست‌شان به فرصت‌های اقتصادی بسیار زیادی رسیده است. این‌ قشر از جامعه تمایل دارند که ثروت خود را از نظر معماری خانه و یا اتومبیل و یا حضور در برخی از فروشگاه‌های خاص که کالاهای گران می‌فروشند به رخ بکشند و این مسأله، احساس نابرابری و محرومیت را در دیگر افراد جامعه پررنگ‌تر و برجسته‌تر می‌کند. این شرایط بعضاً باعث می‌شود ما در جامعه متوجه شویم برخی از گروه‌های طبقه متوسط و یقه‌سفید هم ممکن است دوست داشته باشند به این موقعیت برسند و دوستان و فرزندان‌شان را نیز به این موقعیت برسانند. اینجاست که می‌بینیم رانت‌ها، رشوه گرفتن‌ها و یا مفاهیمی ‌از این ‌دست در جامعه گسترده‌تر می‌شود.

مصرف‌گرایی و احساس محرومیت

مصرف‌گرایی و به میل به تجمل و قدرت و نیز نشان دادن آنها در جامعه باعث می‌شود احساس محرومیت پررنگ‌تر شود. به‌ عبارت‌ دیگر، احساس محرومیت و فاصله گرفتن از جامعه از جانب آن دسته از گروه‌ها و اقشاری به وجود می‌آید که ثروت خود را به نمایش می‌گذارند.   یکی از نزدیکان  اوباما پیش از این گفته بود ما در زمان تحریم همه کالاها را تحریم کرده بودیم به ‌جز کالاهای لوکس یعنی اتومبیل، گوشی‌ موبایل، تبلت، ساعت و کالاهای لوکس؛ به این دلیل که بتوانیم با وارد کردن آنها خشم مردم را نسبت به جامعه و نسبت به این نابرابری برانگیزانیم. اگر در جامعه‌ای این شکاف طبقاتی وجود داشته باشد و خود را به ‌صورت عریان نشان دهد به این معناست آن دسته اقلیتی که دارای ثروت و قدرت هستند آن را در جامعه نشان دهند و جامعه‌ نیز این نابرابری را درک و احساس کند؛ در نتیجه آن، همبستگی در جامعه کاهش پیدا می‌کند. هرچه در یک جامعه احساس محرومیت بیشتر باشد، میل و همبستگی اجتماعی و یا چسب اجتماعی آن جامعه سست‌تر است و به ‌نوعی یک رابطه معکوس بین همبستگی اجتماعی و احساس محرومیت وجود دارد

نیلوفر امامی

کد خبر: 4051

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 4 + 11 =