قهرمانی که نیستیم!

کافیست نگاهی به صفحات برنامه‌های ارتباطی مجازی و حتی محیط‌های حقیقی اطراف خود بیندازیم تا با تعداد زیادی از آدم‌هایی مواجه شویم که خود فعلی‌شان را ناکافی می‌دانند و برای تغییر شرایط و رسیدن به یک ایده‌آل ذهنی موهوم تلاش می‌کنند.

نیلوفر امامی: جالب است نه؟!9/9/99 ؛ چهار رقمی که در هفته های گذشته به مفهومی حیاتی در زندگیمان تبدیل شده‌ و شروع تمام کارهای مهم خیلی از ما به این روز گره خورده بود، حتی تولد فرزندانمان. چرا؟ چون عددی خاص است و بهانه‌ایست برای خاص بودنمان، همین.میل به متفاوت و خاص‌بودن برای آدم‌ها، حتی با چنین بهانه‌های کوچکی، از آن جمله چالش‌های فراگیری است که بشر امروزی با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند. برای اثبات این ادعا نیازی به ارائه برهان خاصی نیست. کافیست نگاهی به صفحات برنامه‌های ارتباطی مجازی و حتی محیط‌های حقیقی اطراف خود بیندازیم تا با تعداد زیادی از آدم‌هایی مواجه شویم که خود فعلی‌شان را ناکافی می‌دانند و برای تغییر شرایط و رسیدن به یک ایده‌آل ذهنی موهوم تلاش می‌کنند. آدم‌هایی که می‌جنگند تا در این جهان شلوغ و سردرگم، دیده‌شوند و قهرمان دنیا باشند. اما انگار کام چاه ویل این نبرد، بی انتهاست و سقوط در آن باعث می‌شود که حتی نتوانند قهرمان زندگی خود باشند.

کجا ایستاده‌ایم؟

دکتر مجتبی شکوری کارشناس برنامه «کتاب‌باز» و مسئول بخش آموزش باغ کتاب تهران ریشه‌های میل به دیده شدن در افراد و احساس سرخوردگی ناشی از خاص‌نبودن را براساس کتاب «اضطراب موقعیت» نوشتۀ «آلن دوباتن» توضیح داده و می‌گوید: این کتاب درباره نوع ارتباط ما با جهان است. ارتباطی که به فراخور موقعیت ما در جهان هستی می‌تواند آسیب‌زننده باشد و باعث بازتولید اضطراب شود. شاید بتوان آدم‌ها را از این منظر به دو گروه تقسیم کرد. کسانی که برای خودشان کسی هستند و هر حرکتشان مهم است و هر لبخندشان تحلیل می‌شود و آنهایی که هیچکس نیستند، نامرئی‌اند، دیده نمی‌شوند و از جهان شکست عشقی می‌خورند.

شکوری می‌گوید: ما به شکی ذاتی در مورد خودمان مبتلاییم. در مورد اینکه چقدر خوبیم، باهوشیم، زیباییم و کجای دنیا ایستادیم، دچار شک هستیم واین جهان و دیگرانند که باید ما را از این تردید خارج کنند و هویت ما زندانی داوری دیگران است. در دنیا میلیاردها انسان عادی وجود دارد. کسانی که برچسب معمولی‌بودن می‌خورند، هیچ کسی نیستند، نامرئی اند و این بیشترین شکنجه است که کسی دیده و شنیده نشود و دنیا هیچ واکنشی به او نشان ندهد.

او در ادامه به گذشته نیز اشاره کرده و می‌گوید: اما در گذشته شرایط اینگونه نبوده و اضطراب موقعیت به این شکل برای آدم‌ها مسئله نبوده است. در گذشته ممکن بود آدم‌ها  فقیر باشند و از نظر موقعیت اجتماعی در طبقات پایین جامعه بگنجند، اما از این فقر شرمگین نبودند. اما امروز ما نظامی از شایسته سالاری ایجاد کرده‌ایم و معتقدیم اگر کسی در آن نگنجد مشکل از خودش است. احتمالا کندذهن، تنبل، مردد یا بی ایمان است. به او برچسب "شکست‌خورده" می‌زنیم. او باخته و علاوه بر فقر، شرم و اضطراب اینکه جهان چه پاسخی به شکست او خواهد داد، را هم تجربه می‌کند.

مجتبی شکوری به کتاب «دوباتن» گریزی زده و می‌گوید: در کتاب اضطراب موقعیت ادامه می‌دهد در گذشته هویت آدم‌ها با گزاره‌های دیگری تعریف شده و شکل می‌گرفت. یکی از آن گزارها این بود که فقرا مسئول شرایط خود نیستند. یک پدر فقیر احساس نمی‌کرد که «هیچ‌کس» است یا به آخر خط رسیده است و هنوز عشق را از منابع مختلف دنیا دریافت می‌کرد.  گزاره دیگر این بود که ثروتمندان گناهکار و فاسد اند. ثروت، معیار و ملاک اخلاقی برای سنجش و مقایسه آدم‌ها نیست و الوهیتی در بیرون از این دنیا و در جهانی دیگر وجود دارد که ارزش‌گذاری آدم‌ها در آن بر اساس معیارهای اخلاقی  است. این گزاره‌ها در گذشته می‌توانست انسان‌ها را تسکین دهد

شکوری همچنین می‌گوید: در اوایل قرن 18 اما  پزشکی آلمانی به نام برنارد ماندویل، در کتاب «افسانه زنبورها» بیان می‌کند که این ثروتمندانند که برای جامعه مفیدند و بدون ثروتمندان فقرا خیلی زود به گورهایشان سپرده می‌شدند. اگر تجمل و ولخرجی و غرور ثروتمندان نباشد  شغلی هم برای فقرا وجود ندارد.

 بعد از پروتستانیسم نیز گزاره «تو می‌توانی با شرایط بسازی» تبدیل به این گزاره شد که «اگر کسی در این دنیا زندگی خوبی ندارد در آن دنیا هم زندگی خوبی نخواهد داشت». ما به عنوان یک انسان ملزم شدیم تا جایی که می‌توانیم دستاورد ایجاد کنیم و آنهایی که به هر دلیلی از این بازی دور می‌ماندند، با این حس بازی را ترک می‌کردند که حتما ایرادی دارند و خودشان علت باختشان هستند.

 ما ناکافی هستیم‌؟

او ادامه می‌دهد: همه ما به دفعات این جملات مخرب را در روان‌شناسی مثبت‌اندیشی شنیده‌ایم که اگر کسی فقیر به دنیا بیاید تقصیر خودش نیست. اما اگر فقیر از دنیا برود خودش مقصر است. در حالیکه عوامل بسیار زیادی غیر از تلاش‌های شخصی در موفقیت افراد، موثرند. به نظر من شایسته‌سالاری در هیچ لحظه‌ای از تاریخ در جوامع ایجاد نشده است. ژن خوب قرن‌هاست در همه جای این سیاره به آدم‌ها کمک کرده تا در کارهایشان موفق شوند. بسیاری از آدم‌ها تجربه شرکت در مصاحبه کاری را دارند که در آن عالی بوده‌اند اما پذیرفته نشده‌اند و این با آن شایسته سالاری ایده‌ئالی که ما تصور می‌کردیم محقق شده، در تضاد است. فکر می‌کردیم موقعیت های طبقاتی در دنیا نرم شده است و آدم‌ها می‌توانند به راحتی طبقه خود را عوض کنند. واقعیت آن است که میلیون‌ها نفر این کار را کردند، اما میلیاردها نفر هم نتوانسته‌اند طبقه خود را تغییر دهند و به موفقیت برسند. آن‌ها این فرصت را نداشته‌اند و حالا با احساسی از شرم  نسبت به وضعیت خود زندگی می‌کنند و خود را «ناکافی» می‌دانند.

 وابستگی به استعدادهای ناپایدار است

مجتبی شکوری به استعدادهای ماپایدار اشاره کرده و می‌گوید: دلیل دیگر این وضعیت از نظر «دوباتن» وابستگی به استعدادهای ناپایدار است. در واقع ما همیشه نمیتوانیم بهترین خودمان باشیم و استعدادهای ما در معرض تغییر است. یونانیان 9 اسطوره دارند. و معتقدند این اسطوره‌ها استعدادهایی را به‌عنوان هدیه به آدم‌ها می‌دهند و ممکن است به راحتی آن را پس بگیرند.

شانس را به عنوان یک واقعیت بپذیریم!

شکوری ادامه می‌دهد: عامل دیگر در موفقیت یا عدم موفقیت، شانس است. واقعیت این است که ممکن است این شانس  برای کسی، هیچ وقت رخ ندهد. ما باید این فرض پذیرفته شده که «هر کس تلاش کند، حتما به نتیجه می‌رسد» را به دیده ابهام بنگریم .این موضوع تلخی است اما اگر آن را به عنوان یک واقعیت بپذیریم از اندوهمان نسبت به این شرایط کم می‌شود و از آن احساس شرم کاذب در امان می‌مانیم.

 مسئول بخش آموزش باغ کتاب تهران در پایان صحبت‌های خود 2 راه را به‌عنوان اقدامات تسکین‌بخش و موثر در کاهش این سرخوردگی بیان می‌کند و می‌گوید: یکی از راه حل‌هایی که «دوباتن» پیشنهاد می‌دهد، هنر است. هنر نوعی پادزهر است. هنر زندگی را شایسته نقد می‌داند.  بسیاری از شخصیت‌های داستان‌های مشهور در دنیای واقعی مجالی برای اهمیت یافتن و دیده‌شدن نداشته‌اند اما هر کدام از آنها در کتاب خود، قهرمان داستان‌هایشان هستند. هنر این امکان را به آدم‌ها می‌دهد که داستان‌های شنیده‌نشده و آدم‌های دیده‌نشده را ببینند و صدای مردمان بی‌صدا باشد.

راه دوم احیای «تراژدی» است. تراژدی، سبکی نوشتاری در یونان باستان است که امکان همدلی نسبت به افرادی که به موفقیت نرسیده‌اند را فراهم می‌کند و این نگاه را به ما می‌دهد که شاید برای ما هم چنین اتفاقی بیفتد.

قرنطینه، فرصتی برای مرور خود

 شاید در این روزهایی که با اجباری خود خواسته در خانه مانده‌ایم و جهان حقیقی پیرامونمان را به یک چهاردیواری محدود کرده‌ایم، فرصت مناسبی باشد تا خودمان را مرور کنیم و جایگاهمان در جهان هستی را بررسی کرده و حقیقت آن را بپذیریم.

کد خبر: 3128

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 8 + 9 =