به گزارش آتیهآنلاین، برخی مطالعات نشان داده اند که با کاهش فقر و محرومیت مطلق در جوامع مدرن، میزان سلامتی روانی زنان ارتباط گستردهای با نابرابریهای اجتماعی مرتبط با منزلت اجتماعی میان دو جنس از جمله در قدرت دارد. نتایج بررسی تجربی «منشا اجتماعی افسردگی در زنان» دکتر محسنی تبریزی استاد دانشگاه تهران نشان میدهد که آسیبهای روانی – اجتماعی زنان ایرانی بیش از آنکه ناشی از بالا رفتن آگاهی نسبت به تعارضات برآمده از دوگانگی حیات شخصی واجتماعیآنان باشد متاثر از عوامل ساختاری و نداشتن دسترسی به منابع عمومی و خصوصی است.
این استاد دانشگاه در نتایج این بررسی به این نکته اشاره کرده که چنین به نظر میرسد که هنوز بخش عظیمی از زنان به درجهای از رفاه اجتماعی – اقتصادی نرسیدهاند که از فقر و محرومیت مطلق رهایی پیدا کنند. همچنین بخش وسیعی از زنان که براساس نقشهای جنسیتی زنانه، اجتماعی میشوند و این نقشها و صفات را درونی میکنند آثار زیانبار درونیکردن این نقشها را در روان خود تجربه میکنند.
نتایج این تحقیق نشان میدهد که برخی ویژگیهای شناختی، زنان را مستعد ابتلاء به بیماری روانی افسردگی میکند که این ویژگیها در شمار بازتولید اجتماعی نقشهای جنسیتی زنانه است و تحت تاثیر ذهنیتهای کلان اجتماعی قرار دارد.
گاهی رفتار زنان با توجه به نقشهای اجتماعی تعریف میشود و این تعاریف افراد از خود چنان اهمیت دارد که در بهداشت روانی زنان به شدت تاثیر میگذارد. درونی کردن دیگری تعمیم یافته و حاصل هنجارهای مسلط اجتماعی باعث از بینرفتن امکان احترام به خود در زنان میشود و زنان خود را ناتوان، ناقص و نالایق مییابند یعنی خصایصی را به خود نسبت میدهند که در شمار نگرشهای منفی قرار دارد و با شدت علایم افسردگی ارتباط مستقیم دارد.
بعضا فشارهای روانی متاثر از کیفیت اجتماعی و تعاملات شخصی است. الگوبندی ساختار نابرابر جنسی در سطح کلاناجتماعی بافت پیچیدهای از کنشهای متقابل میان زنان و مردان به وجود آورده که به شدت آسیبزاست. این الگوها که بر تقسیم جنسیتی کار در خانواده تاثیر دارد مشخص میکند که در روابط قدرت در خانواده چه کسی تعیین کننده وچه کسی تبعیت کننده است وبدین ترتیب با متاثرکردن فراگردهای جزء این نقشها، روابط مختلف نقش را تعریف و برقرار میکند.
از سوی دیگر نابرابریهای طبقاتی از طریق ایجاد دستیابی محدود و نابرابر خانواده به منابع ارزشمند به ایجاد و گسترش فشار و بیماریهای روانی در زنان منجر میشود. در نهایت با توجه به پارادیم رفتار اجتماعی، آسیبهای روانی – اجتماعی زنان را باید پیامد کیفیت همزیستی آنان در زندگی اجتماعی دانست که در آن کنشهای انسان نتیجه رفتار نااندیشیدهای است که با نوعی برداشت بی رویه از نظام پاداش و تنبیه در قالب تقسیم جنسیتی کار و ساختار روابط قدرت در خانواده برانگیخته میشود. کنشهایی که از طریق ویژگیهای نقش آموخته شده و در زندگی روزمره به کار گرفته میشود.
منشاء روانی افسردگی در زنان
مهدی لشگری، دکترای روانشناسی و عضو هیاتعلمی دانشگاه در گفتوگو با آتیهآنلاین در بیان دلایل بالابودن آمار اضطراب و افسردگی در میان زنان گفت: ساختار هویت خانمها بیش از مردان مبتنی بر رابطه است و به همین نسبت هم آسیبپذیرتر هستند و همچنین تنظیم هیجان در زنان بیشتر مبتنی ابراز هیجان است به همین دلیل نمود اضطراب و افسردگی در آنها بیشتر است.
لشگری تاکید کرد: حمایت اجتماعی و خانوادگی برای جلوگیری از اضطراب و افسردگی بسیار مهم است. وقتی زن در جامعهای از این حمایتها محروم باشد بیشتر افسرده و مضطرب میشود.
وی افزود: زنان نسبت به مردان بیشتر به مشاوره و مراکز درمانی مراجعه میکنند و بنابراین آمار مبتلایان به اختلالات روانی در آنها بیشتر است.
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه همواره پیشگیری بهتر از درمان است، گفت: ارتقای سطح معیشت جامعه و ایجاد امید به آینده و چشمانداز مثبت به زندگی یکی از مهمترین راهکارها است. ارایه حمایتهای اجتماعی ویژه به زنان آسیبدیده و در معرض آسیب نیز بسیار لازم و ضروری است.
لشگری بااشاره به تاثیر ارتقای امید در جامعه بر کاهش اضطراب بیان کرد: افراد در جامعه امیدوار کمتر از جوامع درگیر مسایل یاسآور دچار افسردگی و اضطراب میشود اگر امید وجود داشته باشد افراد حتی در مواجهه با مشکلات و مسایل زندگی کمتر دچار تنش و استرس میشوند، در عین حال فراهمکردن دسترسی آسان و کمهزینه به خدمات روانشناختی برای عموم جامعه میتواند در درمان اختلالات اضطرابی و افسردگی بسیار موثر باشد.
نظر شما