به گزارش آتیهآنلاین، اخباری که این روزها به نقل از اصحاب رسانه منتشر شده و همینطور به نقل از آقای ابوترابی، نماینده مردم نجفآباد در مجلس شورای اسلامی حاکی از یک حادثه هولناک خانوادگی مبنی بر اقدام به خودکشی همه اعضای خانواده بود که ظاهرا با رضایت خودشان براساس دستنوشتههایی که اعلام شد موجود است، صورت گرفته. مادر بازنشسته فرهنگی، دو دختر و پسر و نوه ۱۳ ساله خانواده با هم تصمیم میگیرند که خودکشی کنند.
این حادثه را بهانه میکنم که به چند نکته اشاره کنم: نکته اول موضوع سلامت روان مردم در جامعه است. آخرین گزارشی که تقریبا حدود کمتر از یکسال قبل از سوی مدیرکل سلامت روانی و اعتیاد وزارت بهداشت اعلام شد حاکی از آن است که افراد ۱۵ تا ۶۴ سال چیزی حدود ۳۰ درصد اختلالی که نیاز به بررسی و مداخله دارند را دارا هستند. این آمار متعلق به جمعیت عمومی کشور است که رسما توسط این مسئول دولتی اعلام شده است. خود همین یک پیام مشخص برای همه سیاستگذاران، مسئولان، مدیران و کارشناسان دارد و آن اینکه اگر موضوع سلامت روان جدی گرفته نشود، میتواند تبعات و عوارضی داشته باشد.
بررسی روند آماری تقریبا ۲ دهه گذشته تا به امروز بهگونهای است که میتوانیم بگوییم این شاخص دوبرابر شده است. ۲۰ سال قبل گفته میشد ۱۵ درصد و الان از ۳۰ درصد مردم سخن میگوییم که حداقل یک اختلال روانی را دارند. هرچند دلایل دیگری هم میتواند تاثیرگذار باشد و وضعیت خانواده باید مورد بررسی قرار گیرد. فقدان سرپرست، احتمالا عدم امکان هزینههای تامین زندگی نیز موضوع دیگری است که میتواند یک بحث باشد. البته در مورد امکان اقتصادی چون فاقد اطلاعات هستیم به صورت کلی به آن اشاره کردهام.
اما نکته مشخصی که در مورد این خانواده وجود دارد، وجود نشانههای افسردگی و انزوا در رفتار اعضای این خانواده با نزدیکان و فامیل است. از این رو به نظر میرسد چند سالی است که عملکرد حوزه مددکاری اجتماعی ضعیف شده و انتظار میرود توجه به این حوزه بیشتر شود. اگر در خانوادهای دو، سه نفر چنین وضعیتی را دارند، طبیعتا مددکاران اجتماعی با شناسایی بهموقع این شرایط و ارجاع به موقع به متخصصین مرتبط میتوانستند به درمان و کنترل وضعیتی که چنین خانوادهای داشتند، کمک کنند. ضمن اینکه وقتی خانواده جمعی تصمیم به این کار میگیرند، این تصمیم لحظهای نیست و نمیدانم آخرین باری که مددکاری اجتماعی با این خانواده ارتباط داشته چه زمانی بوده است. از آنطرف بحث دیگری که در مورد این خانواده مطرح است اینکه مادر بازنشسته بوده. حال سوال این است که سازمان بازنشستگی، کانون بازنشستگان چه برنامههایی برای ارتقای سلامت روانی، اجتماعی و نشاط بازنشستگان دارد؟ وقتی نگاه میکنیم، متوجه میشویم که خلأهای زیادی وجود دارد که اگر این خلأها پر میشد یا درست مدیریت میشد، شاهد چنین اتفاقی نبودیم. این اتفاق این هشدار را میدهد که سلامت روانی اجتماعی را باید جدی بگیریم. سازمانها به منظور ارتقای سلامت روانی اجتماعی کارکنان خود باید برای آنها برنامه داشته باشند. سازمانهایی که چنین خانوادههایی را تحت پوشش یا تحت حمایت دارند، چارهای ندارند جز اینکه امور اجتماعی و مددکاری اجتماعی خود را تقویت کنند، ارتباط بین این افراد و واحدهای مددکاری اجتماعی باید تقویت شود و استفاده از مددکاران اجتماعی خبره، کارآزموده و آموزش دیده و دارای تحصیلات مرتبط میتواند کمک کند تا به موقع برخی از مشکلات شناسایی شود و تبدیل به بحران در جامعه نشود.
نظر شما