چالش‌های آموزش و کودکانی که «ویژه» هستند

کودکان استثنایی از هر نوعی که باشند با چالش‌های فردی و اجتماعی متعددی در جامعه روبه‌رو هستند که دشواری‌ها و تفاوت‌های زیادی را در آنان و خانواده‌های‌شان به وجود می‌آورد.

به گزارش آتیه آنلاین، کودکان استثنایی یا کودکان دارای نیازهای ویژه، یکی از گروه‌هایی هستند که زیرمجموعه اقلیت‌های مدنی قرار گرفته و مانند بسیاری از اقشار به حاشیه رانده شده جامعه، همواره چالش‌ها و معضلاتی را در زیست روزمره خود تجربه می‌کنند. به طور کلی کودکان استثنایی از هر نوعی که باشند با چالش‌های فردی و اجتماعی متعددی در جامعه روبه‌رو هستند که دشواری‌ها و تفاوت‌های زیادی را در آنان و خانواده‌های‌شان به وجود می‌آورد. از جمله این چالش‌ها و مشکلات می‌توان به کمبود اعتمادبه‌نفس و احساس کهتری و حقارت، عدم مناسب‌سازی جامعه برای این قشر، عدم آگاهی کافی در مورد شیوه برخورد با آنها، پیش‌فرض‌های منفی جامعه و ضعف مهارت‌های اجتماعی در این کودکان اشاره کرد. اما شاید بارزترین و اصلی‌ترین معضلی که این گروه از کودکان با آن مواجه هستند، مسأله آموزش است. بدیهی است کودک استثنایی پیش از آنکه با ویژگی استثنایی و متفاوت خود شناخته شود، یک انسان با تمام خصوصیات و صفات انسانی است؛ لذا آنچه در اینجا با عنوان «کودک استثنایی» خوانده می‌شود به این معنا است که کودک از لحاظ هوشی، جسمی، روانی یا اجتماعی به میزان قابل توجهی نسبت به سایر همسالان خود تفاوت‌هایی دارد و بر همین اساس قادر نیست به نحوی مطلوب از برنامه‌ها و طرح‌های آموزش و پرورش اصطلاحاً عادی حداکثر استفاده را ببرد. آتیه‌نو در این شماره گفت‌وگویی‌ با فائزه علی‌اکبری، کارشناس ‌ارشد روانشناسی و آموزش افراد با نیازهای خاص ترتیب داده است که از نظرتان می‌گذرد.

در حوزه آموزش کودکان با نیازهای خاص، با در نظر گرفتن تفاوت‌های هر گروه، چه مشکلات و موانعی وجود دارد؟

 اگر بخواهیم راجع به آموزش رسمی عمومی صحبت کنیم، معمولاً در کشور ما این آموزش‌ها برای افراد «نرمال» طراحی و پیش‌بینی شده؛ یعنی اغلب طیف کودکان دارای نیازهای خاص یا همان کودکان استثنایی به عنوان مخاطب این نوع آموزش‌ها در نظر گرفته نمی‌شوند، به همین خاطر وقتی این بچه‌ها با آموزش‌های رسمی عمومی مواجه می‌شوند، بعضاً احساس می‌کنند که این آموزش‌ها برای آنها نیست؛ یعنی چنان نامناسب است و شامل حال این دست بچه‌ها نمی‌شود که به ناچار یکسری مباحث و فعالیت‌ها برای این گروه حذف شده و آنها از آن محروم می‌شوند؛ چراکه نه مناسب آنان است و نه قابلیت مناسب‌سازی دارد. در واقع، بخش آموزش عمومی یعنی اصطلاحاً مدارس و آموزش‌های عادی خیلی از مواقع آمادگی پذیرش دانش‌آموزان با شرایط خاص را ندارد. به عبارت دیگر، بستر آموزشی فقیر و معلول بوده و قابلیت این را ندارد که خود، مدرس و محتوای آموزشی را متناسب با شرایط آن یادگیرنده استثنایی انعطاف دهد.

در بسیاری از مواقع مدرسان یا دست‌اندرکاران آموزش‌هایی که قاعدتاً باید شامل همه افراد شود، آگاهی و آشنایی لازم با کودکان دارای نیازهای خاص و آموزش‌های ویژه آنان را ندارند؛ گویی محتوای آموزشی، شرایط، امکانات، آموزش‌دهنده‌ها و مدیران صرفاً برای افرادی که در نُرم نمودار جامعه قرار می‌گیرند، آماده شده‌اند.

اگر بخواهیم ریزبینانه به مشکلاتی که در مورد آموزش‌های خاص هر گروه استثنایی وجود دارد نگاه کنیم، نخستین مسأله از خانواده آغاز می‌شود؛ چراکه در بسیاری از مواقع خانواده دغدغه و پیگیری کافی برای اعمال تربیت و آموزش‌های ویژه به فرزند خود را ندارد. برخی خانواده‌ها در این رابطه یا احساس مسئولیت نمی‌کنند یا نمی‌دانند که چگونه باید کودک دارای شرایط استثنایی خود را پرورش داده و آموزش دهند. در مواردی نیز آن احساس نیاز اصلاً در خود فرد دارای شرایط استثنایی ایجاد نشده؛ یعنی یک کودک یا یک نوجوان دارای شرایط خاص آنقدر در پی آموزش دیدن متناسب با شرایط شخصی‌اش نیست و حتی اگر آموزش خوبی هم به او ارائه شود، چنانکه باید و شاید مشتاقانه از آن استقبال نمی‌کند که  این مسأله نیز یک نقص به شمار می‌رود. در مواقعی نیز آموزش‌های ویژه بهنگام ارائه نمی‌شود.

اگر از ابتدا به خانواده‌هایی که با شرایط خاص فرزندشان روبه‌رو می‌شوند آگاهی لازم در خصوص آموزش‌های ویژه، مراکز و منابع آموزشی، روش‌های تربیتی متناسب با شرایط کودک استثنایی به آنها داده نشود، خانواده زمانی به سمت آموزش به فرزند خود می‌رود که بخش زیادی از زمان طلایی را برای یاد گرفتن از دست داده است. بسیاری از خانواده‌ها هم زمانی به فکر ضرورت آموزش‌های ویژه به کودک خود می‌افتند که کودک می‌خواهد وارد مدرسه شود و آنان متوجه می‌شوند که او یکسری مهارت‌ها و آگاهی‌های اولیه متناسب با شرایط خاص خودش ندارد. در بعضی موارد امکانات و تجهیزات بروز و متناسب با هر گروه در دسترس همه افراد استثنایی وجود ندارد و علاوه بر این، نیروی متخصص و مدرس مناسب در واحدهای آموزشی افراد استثنایی به کار گرفته نمی‌شود. هر مدرسی که آموزش افراد استثنایی را عهده‌دار می‌شود باید سه فاکتور دانش، مهارت و عشق و انگیزه برای آموزش به این افراد را داشته باشد. اما با این حال برخی مدرسان این ویژگی‌ها را ندارند و بنا به شرایط متفرقه در سیستم آموزشی استثنایی قرار گرفته‌اند. این موانع نه‌فقط در نقاط دور از مرکز و مناطق محروم دیده می‌شود، بلکه در استان‌های بزرگ هم شهرها و مناطق دور از مرکز دسترسی خیلی کم و ضعیفی به آموزش‌های ویژه دارند که بسیار تأسف‌بار است.

به طور کلی اگر بخواهیم توضیح کوتاهی در رابطه با آموزش ویژه افراد دارای نیازهای خاص بدهیم، به جز مباحث و محتواهای عمومی (مانند خواندن، نوشتن و سرفصل‌های تئوری و عملی) این گروه از کودکان باید مهارت‌های روانشناختی و خودیاری متناسب با شرایط‌شان را یاد گرفته و آموزش‌های مرتبط با زندگی فردی و گذراندن امور شخصی خود و به طور کلی مجموعه آموزش‌هایی که یک کودک دارای نیازهای استثنایی را برای استقلال و انطباق سازنده با محیط آماده می‌کند را نیز به صورت جداگانه بیاموزند که مهارت‌های ارتباطی ویژه، خودمراقبتی، کمک طلبی و حرفه‌آموزی از جمله آنها است.

این کودکان از چه سنی باید تحت آموزش‌های ویژه قرار گیرند؟ اساساً شروع آموزش در سنین پایین کودکی چه اثراتی بر بهبود روابط فردی و اجتماعی این قشر دارد؟

هر چقدر زودتر آموزش ویژه برای کودکان شروع شود، بهتر است. منظور از آموزش ویژه این نیست که کودکان دارای شرایط خاص از سایر همسالان خود تفکیک شوند. آموزش ویژه در بسیاری مواقع مانند یک پک اضافی یا قطعه اکسترنال می‌تواند کنار زندگی آن کودک و آموزش‌هایی که داخل مدرسه و در میان کودکان غیرمعلول دریافت می‌کند، به او ارائه شود.

وقتی ما متوجه می‌شویم یک نوزاد شرایط استثنایی مانند تیزهوشی، مشکلات گفتار و زبان یا مشکلات هیجانی رفتاری دارد باید حتی در بازی‌هایی که با او انجام می‌دهیم هم شرایط ویژه‌اش را در نظر بگیریم و بازی‌ها را طوری متناسب با وضعیت کودک انتخاب کرده و به کار گیریم که مهارت‌ها یا محتوایی که کودک نیاز دارد از همان نوزادی به او ارائه شود. برای مثال، والد نوزاد شش ماهه‌ای که مشکل ناشنوایی دارد طبیعتاً باید تمرکز بیشتری روی این بگذارد که بچه را از نظر چشمی و بصری تحریک کند و به او این مهارت را بی‌آموزد که با دیدن چهره و حرکات صورت و بدن افراد، هیجانات و منظورشان را تشخیص دهد. یا فرض کنید یک نوزاد شش ماهه تیزهوش باید محیط‌اش غنی‌تر از شش ماهگی باشد؛ چراکه این بچه قابلیت و نیاز این را دارد که آموزش‌هایی با سرعت و غنای بیشتر به او ارائه شود. در سنین پایین‌تر نه‌تنها کودک فرصت بیشتری برای یادگیری دارد، بلکه انرژی و انعطاف ذهن و بدن‌اش نیز بیشتر است و وقتی که ما در سنین کم، آموزش‌های لازم و بهنگام به کودکان ارائه دهیم، اثر پایدارتری در آنها دارد و باعث می‌شود تا آنان بهتر بتوانند موقعیت محیطی‌شان را متناسب با شرایط فیزیکی یا ذهنی خاصی که دارند پذیرفته یا تغییر دهند. این ماهر بودن سبب می‌شود تا میزان شکست‌ها، سرخوردگی‌ها، احساس خجالت و حقارت آنان کمتر شود و مجموعاً با نگاه مثبت‌تری نسبت به خود و شرایط خاص‌شان بزرگ شوند.

به نظر شما آموزش و پرورش استثنایی چه نقشی در تسهیل روند آموزش برای این کودکان برعهده دارد؟

 نقش آموزش و پرورش استثنایی قاعدتاً در این رابطه باید پررنگ باشد. آموزش و پرورش عمومی - که منظور همان آموزش و پرورش اصطلاحاً عادی یا غیراستثنایی است - باید نسبت به وجود طیف گسترده‌ای از کودکان و یادگیرنده‌ها با شرایط متنوع و خاص آگاه‌تر شود. طراحان محتوای آموزشی، مدرسان، مدیران آموزشی و حتی قانونگذاران آموزشی همه باید آگاه شوند و این آگاهی غالباً به عهده آموزش و پرورش استثنایی است که می‌تواند اهرمی تعدیل‌گر باشد و سوءتفاهم‌ها و ناآگاهی‌ها را نسبت به یادگیرنده‌های دارای شرایط خاص اصلاح کند؛ علاوه بر این نیز شرایط و محتوای آموزشی ناهمگون هر گروه را به شکلی بتواند برایش مناسب‌سازی کند که در عین حال آن یادگیرنده هم به قدر ظرفیت و توانش از محتوای آموزشی بهره‌مند شود. آموزش و پرورش استثنایی می‌تواند کودکان تحت پوشش خود را آماده کرده، مهارت‌های پایه‌ای را در آنها ایجاد کرده و آنان را به سمت آموزش فراگیر و عمومی هدایت نماید.

وقتی کودکان دارای نیازهای خاص در کنار سایر کودکان زندگی کرده و آموزش می‌بینند همچنان به یک نیروی رابط و حامی نیاز دارند که این نیرو بهتر است که از جانب آموزش و پرورش استثنایی باشد. فارغ از این، گاهی کودکان دارای شرایط خاص نقاط قوت و توانمندی‌های درون گروهی و ویژه‌ای دارند که آموزش و پرورش استثنایی می‌تواند آنها را شناسایی کرده و پرورش دهد؛ توانایی‌ها و درخشش‌هایی که در گروه کودکان غیراستثنایی و در آموزش فراگیر ممکن است اصلاً موضوعیت نداشته باشد و به چشم نیاید.

کتاب‌های آموزشی و داستانی تا چه میزان برای کودکان نابینا و کم‌بینا در دسترس است؟

اگر منظور از کتب آموزشی، کتب درسی است، این کتاب‌ها به موقع و طبق آخرین ویرایش‌ها به دست این کودکان نمی‌رسد و معمولاً با تأخیر و به کندی تأمین می‌شود. در مورد کتاب‌های داستانی، ادبیات و این قبیل موارد شرایط به مراتب بهتر است.

کتاب‌ها برای افراد آسیب‌دیده بینایی در چهار نوع بریل، صوتی، درشت‌خط و دیجیتال ارائه می‌شوند. کتب درشت خط و بریل محدودیت‌های زیادی دارند که یکی از دلایل مهم آن کمبود کاغذ است. کتاب‌های صوتی وضعیت بهتری دارند و ما مخازن غنی به شکل صوتی از کتاب‌های مربوط به ادبیات را داریم. در سال‌های اخیر نیز که کتاب صوتی و دیجیتال در بین افراد بینا نیز جا باز کرده، این غنا بیشتر شده است.

می‌توان گفت کتاب‌های داستانی نسبت به کتاب‌های آموزشی و درسی وضعیت مطلوب‌تری دارند. اگر در این راستا به انتشاراتی‌ها آگاهی داده شود و دولت نیز امتیازاتی برای انتشاراتی‌ها در نظر گیرد که کتاب‌های تازه تألیف را با روش‌های مختلف موجود در اختیار این گروه از مخاطبان قرار دهند، دسترسی قشر نابینا و کم‌بینا به کتاب‌های جدید و به روز بهتر خواهد شد.

لطفاً کمی هم درباره خانواده‌هایی که فرزندانی با این ویژگی دارند، توضیح دهید. این خانواده‌ها چقدر با این مسأله کنار آمده و از فرزند خود حمایت می‌کنند؟

لازم است این نکته را یادآور شوم که والدین و خانواده‌های کودکان دارای نیازهای خاص نسبت به والدین دیگر از همان ابتدا تحت فشار عاطفی، اجتماعی و حتی اقتصادی مضاعفی قرار می‌گیرند، خصوصاً اگر شرایط خاص فرزندشان همراه با یک نقص، معلولیت یا ناتوانی باشد؛ به همین خاطر به آموزش‌های ویژه و حمایت بیشتری نیاز دارند. در این مورد می‌توان گفت آموزش‌هایی که به زنان باردار و همسران‌شان داده می‌شود با این پیش‌فرض همراه است که آنها یک بچه نرمال به دنیا خواهند آورد، بنابراین خانواده‌ها از نظر عاطفی، فکری و تجهیزات طبیعتاً برای به دنیا آوردن یک کودک با شرایط خاص - حتی شرایط تیزهوشی - آماده نمی‌شوند و وقتی که فرزندی را با شرایط استثنایی به دنیا می‌آورند معمولاً دچار شوک و سردرگمی می‌شوند. به همین خاطر شاید نتوان از والدین انتظار داشت که آنقدر راحت و سریع با وضعیت متفاوت فرزندشان کنار آمده و مدیریت شرایط را یاد بگیرند؛ بنابراین آماده‌سازی والدین کودکانی که شرایط استثنایی دارند اغلب بر عهده دولت و تیمی متشکل از پزشک، روانشناس، مربی و حقوقدان است که اگر از همان ابتدا در کنار چنین خانواده‌هایی قرار گیرد طبیعتاً در طی کردن فرایند پذیرش به آنان کمک خواهند کرد.

در مجموع، خانواده و والدین در این زمینه نیاز به راهنمایی و آموزش دارند تا بتوانند شرایط فرزند خود را درک کرده و بپذیرند و محیطی غنی متناسب با وضعیت خاص فرزند خود فراهم کنند. همچنین آنها باید بیاموزند چگونه می‌توانند کودک را با وجود شرایط خاص‌اش تربیت کرده و پرورش دهند.

نویسنده: ایرن واعظ‌زاده، روزنامه‌نگار

کد خبر: 36698

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 2 + 0 =