جایگاه کودکان فقر، در ادبیات داستانی

در مجموعه «قصه‌های مجید» تیپ، شخصیت، حالات و روحیات «مجید» برگرفته از شخصیت نوجوانی خود «من» است. در اصل «مجید» خود «من» است؛ نوجوانی که پدر و مادر خود را در کودکی از دست داده و با مادربزرگ‌اش «بی‌بی» زندگی می‌کند.

​​​​​به گزارش آتیه آنلاین، در ادبیات داستان‌نویسی و داستان‌پردازی، خلق و پروراندن شخصیت‌های مختلف یک داستان یا رمان در ذهن نویسنده و به رشته تحریر درآوردن آن و از همه مهمتر، زنده کردن آن در ذهن خواننده، نیازمند ذهنی خلاق و قلمی گیراست. سوژه‌سازی و سوژه‌پردازی‌های مختلف و مجذوب ساختن خواننده و جذب و کشاندن و مشتاق ساختن او به ادامه داستان نشان از ذهنی خلاق در داستان‌نویسی دارد. به جرأت می‌توان گفت در کشور ما، همه ما؛ از پیر و جوان با سریال «قصه‌های مجید» آشنا هستیم. سریالی جذاب که در زمان نمایش آن، مخاطبان فراوانی را از هر گروه سنی، مجذوب خود ساخته بود و پای تلویزیون می‌کشاند؛ داستان نوجوانی که با مادربزرگ خود زندگی می‌کرد و با زبانی شیرین و ساده و گویشی اصفهانی، اتفاقاتی که در طول زندگی خود رخ می‌داد را به تصویر می‌کشید و در نهایت، لبخند بر چهره تماشاگر را به دنبال داشت. در این شماره از آتیه‌نو با هوشنگ مرادی‌کرمانی خالق اصلی «قصه‌های مجید» یعنی نویسنده این اثر و دیگر آثار سینمایی مانند «مهمان مامان» و «مربای شیرین» و... گفت‌وگویی ترتیب داده‌ایم تا درباره به کارگیری کودکان در داستان‌پردازی و همچنین قابلیت استفاده از کودکان کار در داستان‌پردازی و خلق آثار جدید در این سبک و سیاق برای‌مان بگوید. گفت‌وگوی ما را در ادامه بخوانید.

چه عواملی باعث می‌شود تا یک نویسنده‌ای مانند شما، کودکان را سوژه اصلی داستانی خود انتخاب کند؟

همان‌طور که در سایر هنرها، نه‌ فقط نویسندگی، دست هنرمند در خلق آثار و به کارگیری ابزار و نوع تنوع و انتخاب هر وسیله‌ای که در خلق اثر هنری خود آن را به کار می‌برد، آزاد است، در نویسندگی نیز این آزادی به نوعی وجود دارد و نویسنده در خلق شخصیت‌های خود، هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد؛ نه‌فقط از لحاظ سنی، بلکه نویسنده در شکل دادن و پرداختن و زنده کردن آن شخصیت در اثر هنری خود و خلق آن در ذهن خواننده‌اش از هر وسیله‌ای نیز استفاده می‌کند تا شخصیت داستانی خود را آنطور که در ذهن دارد و مطلوب اثرش است، برای خواننده اثرش بسازد. برای نویسنده، فقط زنده کردن شخصیت مطلوبی که در ذهن خود دارد و آن را در اثرش زنده کرده، مهم است؛ آن هم در ذهن مخاطب اثرش که در داستان او وجود دارد. برای نمونه می‌توان به نویسنده پرآوازه انگلیسی «چارلز دیکنز» اشاره کرد که در رمان معروف خود یعنی «اولیور توییست»، کودکی را در رمان‌اش زنده می‌کند که از نعمت داشتن والدین خود محروم است و به پرورشگاه کودکان بی‌سرپرست منتقل شده است. در حقیقت، محور اصلی خلق شخصیت «اولیور» از نظر «چارلز دیکنز» برای خواننده این اثر در این رمان فقط خود «اولیور» نیست بلکه رنج و مصایبی است که قرار است در این رمان بر «اولیور» کوچک بگذرد. «اولیور» فقط یک کودک است، اما برای دیکنز، چه اولیوری مناسب رمان‌اش است؟

 اولیوری که چهره‌ای معصوم و بیگناه و دوست‌داشتنی دارد و قرار است از بدو آغاز زندگی خود از نعمت پدر و مادر محروم باشد و برای ادامه زندگی به پرورشگاه سپرده شود و در ادامه رمان از آنجا نیز به دلیل بدرفتاری مسئول پرورشگاه، بگریزد و پای در شهری بزرگ بگذارد؛ مانند لندن که در آنجا نیز غریب است و هیچکس را ندارد تا از او حمایت کند و او را پناه دهد و در آخر ناخواسته این کودک معصوم و بیگناه وارد باند «فاگین» می‌شود که مجرمی باسابقه و بدنام است و از کودکان بی‌سرپرست برای اعمال مجرمانه خود سوءاستفاده می‌کند و ایضاً ادامه رمان تا آخر... بنابراین برای یک نویسنده فقط مقطع سنی ملاک اصلی شخصیت‌پردازی داستانی‌اش نیست بلکه نشان دادن حالات و روحیات و اتفاقاتی است که قرار است در یک داستان و یا رمان بلند بر شخصیت‌هایش اتفاق افتد که برای نویسنده از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.

شما در مراسم «تجلیل از کتابداران و ترویج فرهنگ کتابخوانی» گفتید شخصیت اصلی «مجید» بر مبنای واقعیت از زندگی خود شما ساخته شده است. چقدر شخصیت کودکی مجید را به خود نزدیک می‌بینید؟

بله درست است. در مجموعه «قصه‌های مجید» تیپ، شخصیت، حالات و روحیات «مجید» برگرفته از شخصیت نوجوانی خود «من» است. در اصل «مجید» خود «من» است؛ نوجوانی که پدر و مادر خود را در کودکی از دست داده و با مادربزرگ‌اش «بی‌بی» زندگی می‌کند. «مجید» نوجوانی است که در همان سن کم کتاب زیاد می‌خواند، انشاء خوبی دارد، عاشق فیلم، سینما و بازیگری است و در آخر و از همه مهمتر، آرزوی «نویسنده» شدن را در ذهن خود می‌پروراند که در آخر نیز به آرزوی دیرینه خود می‌رسد.

شخصیت‌های اصلی داستان‌های شما غالباً افراد فرودست جامعه هستند؛ افرادی که در مسیر و روند زندگی عادی و معمول خود به علت فقر و نداری که اقشار مرفه جامعه با آن مواجه نیستند، همیشه درگیر مسائل خود هستند. آیا دلیل خاصی در این انتخاب وجود دارد که مورد نظر شماست؟

ببینید من به عنوان یک نویسنده جامعه‌گرا، نه سوررئالیست، شخصیت‌های اصلی داستان‌های خود را همیشه از بین طبقه پایین و کم‌برخوردار جامعه انتخاب می‌کنم؛ به این دلیل که این طبقه، حرف برای گفتن بسیار دارد و به این مسأله نیز همواره اعتقاد دارم. همچنین فضا و بستر و از همه مهمتر، دست نویسنده نیز برای انتخاب شخصیت‌ها و نوع سوژه‌های‌اش در این طبقه بسیار باز است.  

فاصله طبقاتی ایجاد شده ناشی از مشکلات اقتصادی جوامع پیشرفته و عدم تخصیص منابع به صورت یکسان و مساوی بین افراد جامعه، ایجاد فاصله بین غنی و فقیر و نوع نگاه اغنیاء از بالا به پایین به اقشار فرودست جامعه و... همه این عوامل، بستر و اتمسفر را نه‌فقط برای یک نویسنده جامعه‌گرا بلکه سایر رشته‌های هنری بازمی‌گذارد و هنرمند می‌تواند سوژه‌های متنوع و بسیار مناسبی را در آثارش بیافریند و خلق کند و مشکلات و طبقه‌اش را به خواننده‌اش بفهماند و بشناساند و روی شخصیت‌اش مانور دهد و خواننده را با خود همراه سازد. شما ببینید که بعد از ظهور انقلاب صنعتی در اروپا و صنعتی شدن جوامع و در کنار آن، فاصله شدید ایجاد شده بین فقی و غنی، بسیاری از هنرمندان، نویسندگان، ادبا و متفکران را به سمت خود سوق داد و هنرمندان این بستر را فضای مناسبی جهت خلق آثار هنری خود دیدند و به نوعی با زبان هنر، اعتراض خود را نسبت به فضای ایجاد شده در آثار هنری‌شان به نمایش گذاشتند. در حقیقت، رشد این جوامع و به وجود آمدن این فاصله ناشی از صنعتی شدن، سبب ایجاد بستری جدید و نو و ورود هنرمندان؛ چه نویسندگان، نقاشان، سینماگران و... به این فضا و خلق آثار هنری آن هم با سبکی نو و جدید شد. در قبل از انقلاب صنعتی؛ یعنی جوامع فئودالیته نیز ما شاهد خلق آثاری توسط هنرمندان از دل و بطن طبقه فرودست جامعه هستیم که در قالب آثار هنری، خشم و انزجار و به نوعی اعتراض خود را نسبت به شرایط زمان خود نشان می‌دادند. به هر حال همانطور که اشاره کردم، فاصله و تضاد طبقاتی ناشی از جوامع جدید و پیشرفته همواره دستمایه خلق آثار جدید و متنوع توسط هنرمندان در همه جوامع بوده و کماکان نیز هست که مورد استفاده قرار می‌گیرد. اکنون نیز بسیاری از نویسندگان در دنیا، روی به این سبک آورده‌اند و فیلمنامه‌نویسان نیز آن آثار را دستمایه فیلم‌ها و سریال‌های خود قرار می‌دهند. در مجموعه «قصه‌های مجید»، مجید، نوجوانی است فعال و پرجنب‌وجوش. او تشنه یادگیری و آموختن است، اما متأسفانه بستر و فضا برای او آنچنان که خود مجید می‌خواهد و انتظار دارد، مهیا نیست. از طرفی مجید با «بی‌بی» خود زندگی می‌کند؛ شخصیتی که مجید با او دو نسل اختلاف دارد و مجید را با آن شور و نشاطی که دارد آنچنان که باید، درک نمی‌کند. این مشکل را نیز مجید با بی‌بی خود دارد. هم مجید و هم بی‌بی در حال تفهیم موضوعات مختلف در یک فضای شیرین به یکدیگر هستند؛ منتها بی‌بی از منظر فردی باتجربه و فردی که کوله‌باری از تجربه با خود به همراه دارد و در حال انتقال آن به مجید است، منظور خود را به مجید می‌رساند و از طرف دیگر مجید نیز دائم در حال تفهیم موضوعات و چالش‌های به وجود آمده خود به بی‌بی است. این دو در کنار هم، یک اتمسفر و فضایی از نوعی زندگی شیرین و جالب را به بیننده القا می‌کنند که در عاقبت و پایان کار باعث جلب و جذب مخاطب می‌شود.  

چرا «قصه‌های مجید» که در متن اصلی نوشته شما در فضا و بستر شهر کرمان اتفاق افتاده، ناگهان سر از اصفهان درآورد؟ آیا این موضوع، نظر و یا انتخاب شما بود؟

خیر. همان‌طور که خود شما اشاره کردید در مجموعه تألیفی این اثر، شخصیت «مجید» اصالتاً کرمانی است، اما این پیشنهاد آقای پوراحمد بود که من نیز مخالفتی با آن از خود نشان ندادم و موافقت کردم و شما در سریال «قصه‌های مجید» می‌بینید که همه شخصیت‌های این داستان، اصفهانی هستند و با لهجه شیرین اصفهانی صحبت می‌کنند. شاید دلیل اصلی انتخاب اصفهان در خلق این مجموعه نیز همین لهجه شیرین اصفهانی باشد. البته ناگفته نماند خود آقای پوراحمد متولد نجف‌آباد اصفهان هستند و شاید به این دلیل اصفهان را مناسب حال ساخت این مجموعه دیدند. به هر حال، این کار مجموعه خوبی از کار درآمد و من خوشحالم از این موضوع که این اثر خواسته همه بینندگان را نیز برآورده ساخته است. من در مراسم تجلیل از کتابداران و ترویج گفتمان کتاب و کتابخوانی در رشت نیز گفتم که مردم کرمان هنوز از ساخت فیلم قصه‌های مجید به لهجه اصفهانی دلخور هستند، اما کرمانی‌های عزیز نیز باید بدانند که فیلم‌ها، ثمره و میوه کتاب‌ها هستند و مهم، خلق بنمایه اصلی که اصالتاً کرمانی است.

در داستان‌های شما، شخصیت‌های داستانی را افرادی تشکیل می‌دهند که پولدار و از جایگاه رفیع اجتماعی بالایی برخوردار نیستند، اما در عوض عزت نفس بالایی دارند. آیا این موضوع دلیل خاصی دارد؟

بله موضوعی که مطرح کردید تا حدودی، درست است. ببینید من در آثارم با این شخصیت‌ها؛ یعنی افرادی که به قول شما ثروتمند نیستند، اما در عوض، عزت نفس بالایی دارند، بیان و منظور خود را به خواننده آثارم، بهتر می‌رسانم و همان‌طور که قبلاً اشاره کردم، این فضا را بستر مناسبی جهت سوژه‌یابی و همچنین سوژه‌سازی خود می‌بینم. به طور مثال، در کتاب «مهمان مامان» شما زنی را می‌بینید که به طور ناگهانی خواهرزاده‌اش که تازه داماد است به همراه عروس‌اش به طور اتفاقی و ناگهانی برای دیدن‌اش پای در منزل او می‌گذارند؛ منزلی که افراد مختلفی در یک خانه در کنار هم مستأجر هستند و از شرایط اقتصادی از رفاه بسیار پایینی برخوردارند، اما هر یک به طریقی به او کمک می‌کنند تا او از میهمانان‌اش آبرومندانه پذیرایی کند و بقیه ماجرا. من همیشه سعی کردم تا در آثارم در کنار نوع نگاه تلخ و فاصله‌های طبقاتی ایجاد شده بین طبقات مختلف جامعه با زبانی آمیخته با طنز، داستان خود را جلو ببرم و خوشحالم از اینکه این فضا و نوع پردازش داستانی آن در آثارم مورد توجه خوانندگان واقع شده است.  

نویسنده : اعظم زنگی روزنامه‌نگار

کد خبر: 34550

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 3 + 13 =