گسترش کرونا  و عادی‌ شدن مرگ برای مردم

استاد دانشگاه و دکترای جامعه شناسی فرهنگی در پاسخ به چرایی عادی‌تر شدن مساله مرگ در ایران در ایام کرونا گفت: اصولاً دگرگون شدن خوانش مردم از پدیده های مختلف اجتماعی امری طبیعی است و مرگ نیز به عنوان پدیده ای زیستی – اجتماعی از این قاعده مستثنی نیست.

بهروز سپیدنامه در گفت‌وگو با آتیه‌آنلاین اظهار کرد: در عربی ضرب المثلی هست که می گوید: «الْبَلَیَّةُ إذا عَمَّتْ طابَتْ» یعنی بلا هنگامی که فراگیر شود قابل تحمل خواهد شد. در طول زندگی روزمره نیز انسان‌ها از این راهبرد – به صورت خوداگاه و ناخودآگاه – برای آرام کردن افراد مصیبت دیده استفاده می‌کنند در گزاره‌هایی نظیر: «این شتری است که در خونه هر کسی می‌خوابد» و نظایر آن. و یا مثلاً حافظ می‌فرماید: ای گل تو دوش داغ صبوحی چشیده‌ای/ ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم، یعنی ما نیز در این مسیر بلادیده‌تر و داغدیده‌تر از تو هستیم پس شکیبا باش و از سنت حیات تمکین کن که جز این راه گریز و گزیری وجود ندارد و این، امری عادی است. در چنین رهیافتی، مقام زیرکی آن است که بلا را جزء زندگی تلقی کرده و آن را تحمل کرد: ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال/مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش.

سپیدنامه با تاکید بر رابطه مستقیم  بین تکرار مرگ و عادتی شدن افزود: مرگ‌هایی که روزگاران گذشته بر اثر بیماری یا حوادث طبیعی به وقوع می پیوستند قابل تحمل تلقی شده و جزء روال زندگی به شمار می رفتند زیرا به زعم آنان، زندگی بالا و پایین دارد. اما مرگ جوانان، امری «نابهنگام» تلقی می شد چون «مرگ بهنگام» یعنی مردن بر اثر پیری و کهولت سن. اما امروزه حتی مرگ جوانان نیز امری عادی و عادتی به حساب می آید زیرا بسامد آن زیاد شده است.

این جامعه شناس نقش کرونا را در عادتی شدن مرگ موثر دانست و گفت: کرونا مثل بیماری های نظیر طاعون، وبا، سل و...، که در طول تاریخ، انسان را درگیر خود کرده‌اند بلایی فراگیر با دلالت‌های معنایی خاصی است که به عادتی شدن مرگ و عادی تلقی کردن آن کمک می کند. خصلت دموکراتیک ویروس کرونا سبب شده تا اقشار و طبقات اجتماعی را درنوردد و مرگ را از ساختار طبقاتی خارج کرده و «بار عام» اعلام کند. توده ای شدن دلالت معنایی مرگ نیز می تواند در عادتی شدن آن موثر باشد.

این استاد دانشگاه در بیان وجه تمایز بیماری کرونا با بیماری های فراگیر و خانمان برانداز اعصار گذشته اظهار کرد: تغییر و انتقال سریع کرونا در روزگار پیشرفت علم پزشکی و عصر بالا بودن سطح آگاهی مردم قابل تامل است. چنین خصلتی، تصویری مستأصل از علم پزشکی و عادت واره های جامعه ارایه داده که به نوعی فلسفۀ تسلیم در برابر قضا و قدر، ختم شده است. نظیر روزگاری که گروهی از مردم از مقابله با نیروهای متجاوز مغول احساس ناامیدی کردند و چاره را در رجوع به مشرب و مسلک صوفیه و عرفان های آن روزگار یافتند و نگاه خود را از زمین به سمت آسمان ها دوختند و غافل از این که خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمی دهد مگر آن که خرد جمعی چنین تغییری را اراده کند.

پررنگی «مرگ آگاهی»

این شاعر و محقق در پاسخ به چرایی دواطلبی ایرانی ها برای مرگ در شرایط کنونی تصریح کرد: اگرچه باید مستنداتی در خصوص این ادعا که ایرانیان بیش از سایر ملل پیشتاز مرگ هستند ارایه کرد اما صرف نظر از این ادعا به سویۀ دیگر پروسۀ پیشتازی مرگ می پردازم و آن پررنگ شدن «مرگ آگاهی» در جامعه است.

در کلام امام معصوم(ع) آمده است: «برای دنیایت چنان باش که گویی جاویدان خواهی ماند و برای آخرتت چنان باش که گویی فردا خواهی مُر» د. این امر، مصداق دو روی یک سکه بودن مرگ و زندگی و خوانشی امیدوارانه از زندگی است، فرد در آن، با نشاط و تکاپو زندگی خود را ادامه داده، اما در این مسیر دچار غفلت از مبداء آفرینش نمی شود. در ماده لفظ «انسان» - علاوه بر معانی متعدد آن -  اظهار داشته اند که انسان، از ریشه نسیان به معنای فراموشی است (از غیاث اللغات) که مراد ما در اینجا، غفلت اگاهانه ای است که سبب استمرار زندگی می شود. زیرا اگر انسان همواره داغ عزیزان در دلش تازه بود و چتر مرگ را همیشه بر سر زندگی‌اش سایه گستر می دید، زندگی برایش بسیار سخت می شد و همواره منتظر مرگ و پیشتاز آن بود. شاید یکی از کارکردهای پذیرایی در خطوط هواپیمایی، علاوه بر سد جوع، آن است که برای لحظاتی ذهن انسان ها را از این استوانه فلزی که با هر نقصانی در فرایندهای مکانیکی، الکترونیکی و سوخت رسانی ممکن است زندگی را به وادی مرگ بکشاند به سمت و سویی دیگر معطوف کند. تلاش زاید الوصف افراد برای بازکردن سُس یک نفره، صرفنظر از نقصانی که در سیستم بسته بندی محصولات وجود دارد، خود فرصتی برای غفلت از هواپیما و ساختار آن و توجه به مسایل انحرافی دیگر است و این امر یعنی، توجه به سویۀ زندگی از دو سویۀ سکۀ حیات و ممات است.

وی اطلاعیه های ترحیم یا سنت نوپدید بنرهای بزرگ حلالیت طلبی را از نشانه های تشدید «مرگ آگاهی» در سطح جامعه امروزی خواند و افزود: امروزه به هر طرف که نگاه می کنی اطلاعیه مرگ کسی در قاب چشمانت قرار می گیرد. گویا شهر تربیونی شده تا مرگ را جار بزند. انس مردم با غم نیز بیشتر از شادی است. گویا خندیدن در برخی از فرهنگ ها تابو شده و اگر جمعی لحظاتی را به خنده بگذرانند بعد از آن اظهار می کنند که: «خدا ان شاءالله به خیر بگذرونه» گویا پادافره خندیدن، نزول بلاست. و جای بسی شگفتی که در کنار آموزه های دینی زندگی آفرین شاهد التفات پیشینیان به شادی به عنوان رکنی بنیادین از زندگی هستیم. داریوش اول در سنگ نوشتۀ نقش رستم فرموده: «سپاس اهورمزدا که این زمین را آفرید، آسمان را آفرید، مردم را آفرید و شادی مردم را آفرید». به راستی چه پیش آمده که ناخودآگاه مردم، این آموزه‌های زیبا را  به بخش خودآگاه فرانخوانده است؟

سپیدنامه با تاکید بر تاثیر مثبت «نشاط اجتماعی» در جامعه افزود: در جامعه ای که سطح «نشاط اجتماعی» (نشاط و شادکامی با خندیدن تفاوت دارد) پایین باشد، باید انتظار گسیل شدن مردم به سمت یأس و ناامیدی و مرگ را داشته باشیم. مرگ در این معنا، رهایی یافتن از مرگ های مکرری است که در شکل های مختلفی خود را بر ستمدیدگان عرضه می دارد. البته ذکر این نکته نیز ضروری است که اعلان مرگ و تشدید مرگ آگاهی از سوی مسئولان امری کارکردی تلقی شده که سبب می شود مردم نسبت به خطرات کرونا  با احتیاط عمل کنند و جوانب پیشگیرانه را رعایت نمایند. البته این ادعا نیز محل نزاع است. آیا در جوامع دیگر نیز با جنبۀ تحذیری، جامعه را به رعایت فرهنگ پیشگیری فراخوانده اند یا جنبه های تبشیری آن؟   آیا نمی توان با تبلیغ زندگی، به نجات زندگی پرداخت؟ آیا اعلام آمارهای مرگ و میر به عادی شدن این پدیده منجر نمی‌شود؟

سپیدنامه با اشاره به دو سویه توده ای و دولتی عادی انگاری مرگ تشریح کرد: سویه توده ای آن به عادت واره‌های مردم و نظام جامعه پذیری آنان بر می‌گردد که به شکل‌گیری نظام دلالت‌های معنایی آنان از مرگ و مسایل پیشگیرانه منجر شده است. در فرهنگی که مردم، مرگ را پدیده ای مختص «دیگری» دانسته و خود را از این پدیده مصون می دانند نباید توپ را فقط به میدان دولت انداخت. بنده منکر تعاطی نهادهای رسمی و غیر رسمی در تکوین فرایند جامعه پذیری نیستم اما در این تعاطی سهم تاثیرگذاری نهادها یکسان نیست.

سویه دولتی فرایند عادی و عادتی شدن مرگ به عملکرد رسانه ها و نهادهای تصمیم ساز و تصمیم گیرنده بر می گردد. ضعف نهادها در اجرای سیاست های پیشگیرانه، ضعف در مداخله و درمان، ضعف در سیاست های حمایت معیشتی و سایر موارد، سبب فروپاشی اعتماد اجتماعی و به تبع آن، فرسایش سرمایه اجتماعی در جامعه خواهد گشت و این امر باعث کاهش مرجعیت و مشروعیت نهادهای دولتی در جهت دهی به ترجیحات مردم و افزایش استیصال در بین آنان خواهد شد.

داغ ننگ مرگ کرونایی

وی یادآور شد: ذکر این نکته ضروری است که مرگ در اثر کرونا هنوز به عنوان امری طبیعی تلقی نشده و توأم با «داغ ننگ» (Stigma) است. از نظر گافمن، داغ ننگ، احساس نقصانی است که سبب لکه دار شدن هویت اجتماعی افراد می شود و افراد برای رهایی از آن تلاش زیادی می کنند. این رهایی از داغ ننگ را می توان در اظهارات افراد در مرگ عزیزانشان دید که بی آن که کسی از آنان بپرسد که علت مرگ فلانی چه بوده؟ می گویند فلانی بر اثر ایست قلبی یا سایر بیماری ها فوت کرده  است و گاه این مورد را در اطلاعیه های ترحیم هم ذکر می کنند. البته ممکن است فرد واقعاً بر اثر بیماری یا تصادف، جان به جان آفرین تسلیم کرده باشد، باز هم ذکر علت مرگ، کنشی برای دوری از برچسب خوردن و داغ ننگ است. نظیر چنین مواردی را قبلاً در مرگ بر اثر بیماری ایدز دیده ایم با این تفاوت که بیماری ایدز دلالت های انحراف جنسی را در پی دارد اما بیماری کرونا چنین نیست ولی با وجود این، هنوز هم جامعه در انتساب خود به آن، اظهار تبری می کند. این تبری جستن به معنی عادی نبودن مرگ بر اثر بیماری کروناست.  

نقد بر سیاست تعطیلی کسب و کارها

این استاد دانشگاه در بیان اقدامات ضروری مردم، حاکمیت و دولت در جهت  مقابله با عادی شدن مساله مرگ گفت: ضمن اذعان به روابط اندام وارۀ بخش های مختلف نظام اجتماعی، بنده اعتقاد دارم که ریشۀ بسیاری از مشکلات جامعه در نظام ترجیحات افراد است و نظام ترجیحات نیز با ایستارهای فرهنگی  و نظام ارزش‌ها مرتبط است و این امر مسئولیت نهادهایی که متولی سیاست گذاری فرهنگی‌اند  را بسیار سنگین کرده است. نظام ترجیحات یعنی: چرا یک فردی با وجود این که می داند نشستن در خانه نسبت به گشت و گذار در دشت و دمن با افراد فامیل برای او ایمن تر است اما باز گزینه پر ریسک گشت و گذار را انتخاب می کند؟ چرا فرد در ترجیح و انتخاب خود دچار تردید نشده و در این انتخاب، با قاطعیت عمل می کند؟ تعریف ناقص یا نادرست نهادهای فرهنگی از سیاست گذاری فرهنگی باعث شده که این حوزه در بلاتکلیفی به سر ببرد. خوانش معیوب مسئولان از سیاست گذاری فرهنگی و تقلیل آن به چند برنامه روزمره باعث ناکارآمدی این حوزه در تدبیر امور شده است و این امر ضرورت بازخوانی مجدد فرهنگ و سیاست گذاری فرهنگی را می طلبد.

وی تاکید کرد: دولت باید ضمن توجه به حوزه فرهنگ و تخصیص اعتبارات لازم برای دستگاه های فرهنگی و نظارت دقیق و مطالبه ای بر عملکرد اجرایی آن ها و نیز توجه ویژه به سازمان های مردم نهاد و بهره گیری از سرمایه های اجتماعی درون گروهی اجتماعات محلی می تواند در راستای درونی کردن ارزش های مبتنی بر پیشگیری قبل از ابتلا، گام های مؤثری بردارد. وقتی که پیشگیری صورت پذیرد بسامد بالای مرگی وجود نخواهد داشت که در خصوص عادی بودن یا نبودن آن بحث شود.

این جامعه شناس خاطرنشان کرد: باید امور در حوزۀ خود تعریف شوند و از تبدیل و تحویل آن ها به حوزه های دیگر پرهیز شود. نظیر تحویل امر زیستی به امر سیاسی و اتخاذ مشی سیاسی کاری به جای ارایۀ بسته های سیاستی. باید اندیشه «به مرگ خویش راضی بودن» را کم رنگ کرد. سیاست یک بام دو هوای دولت در راستای تعطیل کردن کسب و کار مردم، بدون ارایه سیاست های تامین اجتماعی، قابل نقد است. قرنطینه زمانی معنا دارد که دولت، معاش صاحبان کسب و کاری که قرنطینه باعث فروپاشی زندگی آنان می شود را تامین کند. تا هر کدام از مشکلات پیش آمده در قالب مردن تدریجی، خود را بر قشرهای آسیب پذیر نمایان نسازد و غمگنانه نسرایند: زندگی کردن من مردن تدریجی بود / آن چه جان کند تنم عمر حسابش کردم.

کد خبر: 31236

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 4 + 11 =