به گزارش آتیهآنلاین، بار دیگر روز کارگر، اول ماه مه فرا رسید. روزی برای پرداختن به طبقه کارگر، دشواریها و مشکلات آنها. در میانه بحران سلامت که سراسر جهان را فرا گرفته است، پرداختن به مصائب طبقه زحمتکش از اهمیت بسیار برخوردار است و باید رویکردی منسجم برای بهبود اوضاع نابسامان این قشر اندیشید.
پاندمی و مرارتهای آن
وضعیت کارگران در یک سال گذشته بسیار اسفناک بوده است. پاندمی کرونا باعث شد که بسیاری از مشاغل تعطیل شده و شمار زیادی کار خود را از دست بدهند. این را هم باید در نظر گرفت که پیش از این نیز شاهد نابرابریهای بسیاری در حوزههای کار و کارگری بودیم. این خود بدان معناست که وضعیتی که پیشتر برای کارگران نابرابر بود، در یک سالی که از شیوع پاندمی کرونا گذشته بسیار اسفناکتر شده است.
از یاد نباید برد که وضعیت اقتصادی جهان همچنان درگیر بحرانهای پس از فروپاشی مالی ۲۰۰۸ است. از سوی دیگر، تظاهرات جلیقهزردها در سراسر فرانسه، همچنین اعتراضها به افزایش نرخ سرویس خدمات عمومی در آمریکای لاتین خود نشان از آنتاگونیسمهای گوناگونی دارد که جهان طی یک دهه گذشته بیش از همیشه در آن غوطهور بوده است. حال در نظر بگیرید که با تمامی این ناملایمات، ویروس کرونا هم از راه رسیده و باعث شد که بسیاری به فقر و بیکاری گسترده دچار شوند. این امر البته برآمده از سیاست دولتهای حاکم است. برای مثال، در آمریکا و طی پاندمی کرونا شاهد رکورد بیکاری بودیم که این نشان میدهد وضعیت کارگران آمریکایی طی دوران ریاستجمهوری «دونالد ترامپ»، رئیس پیشین کاخ سفید، روندی قهقرایی به خود گرفته بود. البته پیش از دوران ترامپ نیز وضعیت کارگران در آمریکا چندان تعریفی نداشت، اما این رئیسجمهور جمهوریخواه توانست اوضاع را حتی از این هم بدتر کند.
زمانی که چنین بحرانی در سطح جهانی روی میدهد، بسیاری انتظار دارند که دولتها تمهیداتی برای حمایت از اقشار کمدرآمد ارائه دهند تا از فقر روزافزون و فزاینده جلوگیری شود. اما همچنان که در بحران مالی ۲۰۰۸ شاهد بودیم، دولتها تاکید اصلیشان را بر حمایت از ثروتمندان میگذارند تا مبادا انباشت سرمایهشان متزلزل نشود. این در حالی است که حتی رؤسای جمهور دموکرات نیز در این زمینه چندان هوشمندانه عمل نکردند. برای مثال، دولت «باراک اوباما»، رئیسجمهوری پیشین آمریکا بهراحتی در هنگام وقوع بحران مالی طرف بانکداران و رؤسای شرکتهای بزرگ را گرفت و اهمیتی به خیل مردم بیچارهای نداد که سرمایه خود را بهراحتی از دست دادند. این امر به ترس و احساس ناامنی دامن میزند.
در آمریکا و بسیاری از کشورهای سرمایهدار، نسلهای پیشین دارند به این نتیجه میرسند که چهبسا فرزندان و نوههایشان نتوانند آیندهای همچو خودشان داشته باشند. نسل جدید نیز این ناامنی را حس کرده است؛ چراکه میبینند رقابت در بازار کار مدام فشردهتر شده و هرچه بیشتر تلاش کنند کمتر پیشرفت میکنند. تا به اینجای کار، «جو بایدن»، رئیسجمهوری آمریکا روندی نسبتاً مثبت را پیش گرفته است و سازوکاری نسبتاً قابل قبول برای حمایت از اقشار آسیبدیده در پی گرفته است. اما نکته مهم در این زمینه، وقایع پس از پاندمی است. بسیاری از تحلیلگران اقتصادی نسبت به عواقب اسفبار اقتصادی پس از پایان یافتن این بیماری فراگیر هشدار دادهاند. اما آیا دولتمردان خود را برای چنین بحرانی آماده کردهاند؟
کمکهای مالی و بستههای حمایتی گرچه از اهمیت بسیاری برخوردار هستند، اما تنها مرهمیاند کوتاهمدت. نکته اصلی، بازیابی اقتصادی پس از بحران فعلی است. به نظر میرسد که در بسیاری از کشورها، آنچه اهمیت دارد حفظ سرمایه یک کسب وکار است و نه ادامه حیات کسانی که با کار خود این حیات را ممکن کردهاند. نابرابری طبقاتی در دوران پاندمی بیش از هر زمان دیگر عیان شد و این امر میتواند هشداری باشد برای بسیاری که همچنان تلاش دارند مردم را متقاعد کنند که وضعیت فعلی میتواند تا ابد ادامه داشته باشد.
افزایش نابرابری
نفسِ اینکه بسیاری از کشورهای جهان هنوز نتوانستهاند همچو اندک کشورهای قدرتمند و پیشرفته به واکسن کرونا به صورت گسترده دسترسی پیدا کنند، خود نشان از آن دارد که آنچه به عنوان وضعیت عادی امور به ما نمایانده میشود تا چه اندازه اشتباه است. بنابراین، تاکید دولتها باید نه تنها بر بهبود امور، بلکه تغییر رویکردها به شیوهای باشد که سیاستهای کلانتری را در حمایت از نیروی کار و ایجاد شرایط برابر اقتصادی ایجاد کند.
اظهارات رهبران پوپولیست جهان امروز، نه تنها نمیتواند وضعیت کارگران را بهبود بخشد بلکه با سیاستهای غلط اوضاع را بدتر هم میکند. این درست همان چیزی است که طی دوران ریاستجمهوری ترامپ شاهدش بودیم. با این همه، تاریخ اثبات کرده که ناامیدی مردم میتواند پایگاه مناسبی برای رشد قدرتهای افراطی باشد. بنابراین باید امیدوار بود که این روند پس از پاندمی بار دیگر اوج نگیرد.
روز گذشته (شنبه) «برنی سندرز»، سناتور ایالت ورمونت در پیامی توئیتری بهخوبی این وضعیت را تشریح کرد. وی در این پیام گفت: «حقیقت ماجرا این است: در کشور ما جنگ طبقاتی دهههاست که ادامه دارد. پولدارها پولدارتر شدهاند و طبقه کارگر فقیرتر. خب، اگر بناست نبرد طبقاتی در این کشور شکل بگیرد، زمان آن رسیده که طبقه کارگر در این جنگ پیروز شود.»
در میانه این بحرانها، تمهدیاتی چون دستمزد پایه جهانی میتواند گرهگشا باشد. سیستم دستمزد پایه امری است اساسی و برآمده از دلایل اخلاقی، یعنی برای بهبود عدالت اجتماعی، بالا بردن آزادی و ایجاد امنیت پایه برای همه. بسیاری از تحلیلگران حوزه کار و رفاه اجتماعی از این مفهوم بهعنوان راهی برای رسیدن این بیثباتکاران به آزادی، امنیت و داشتن منابع کافی برای دست یافتن به اصول اولیه جامعهای مفید دفاع کردهاند. شکی نیست که اپیدمی کووید ۱۹ به بحرانی اقتصادی و رکودی چهبسا بیسابقه در تاریخ بشر میانجامد. در این راستا، سیستم دستمزد پایه از امری مطلوب، بدل به موضوعی اساسی و حیاتی شده است. به بیان صریحتر، کار روی دستمزد پایه مسئلهای است که چندین دهه روی آن کار شده و شیوع ویروس کرونا جان تازهای به احیای آن داده است. دستمزد پایه اکنون امری است حیاتی برای بیثباتکارها و همچنین برای جامعه. اگر رهبران سیاسی بتوانند دریابند که باید در این زمینه دست به اقدام بزنند، میشود امید داشت که اتحاد طبقاتی پیشرو و نوینی را شاهد خواهیم بود که میتواند به پیروزیهای انتخاباتی و تغییر و تحول جهانی بینجامد و این امر باید به همه انگیزه بدهد.
گزارش از: فرزاد سیف نیا
نظر شما