دستیابی به شناخت کامل از روحیات و خلقیات فرد مقابل، تا چه اندازه بازدارنده اختلافات در زندگی است؟
واقعیت این است که با صحبت و چند نوبت قرار بیرونی، مشاورههای بسیار عمیق و دقیق و یا حتی تستهای ازدواج استاندارد نمیتوان به شناخت کاملی از روحیات و خلقیات طرف مقابل دست پیدا کرد. گاهی افرادی که با هم زندگی میکنند تا مدت زیادی در حال کسب اطلاعات و شناخت از همدیگر هستند. از سوی دیگر، قبل از اینکه افراد زیر یک سقف بروند و حس مالکیت پس از ازدواج اتفاق بیفتد، بسیاری مسائل عیان نمیشود. نهاینکه واقعاً طرفین بخواهند یکسری چیزها را پنهان کنند، بلکه برخی موارد تا زمانی که افراد با هم زندگی نکنند نمایان نمیشود؛ هرچند از پنهانکاریهای عدهای نیز نمیتوان گذشت.
حال اگر کسی بتواند شناخت کاملی از روحیات دیگری پیدا کند و آن دادهها در تصمیم فرد تأثیر داشته باشد، بسیار کمککننده است. در صورت رسیدن نامزدی به ازدواج این مسئله موجب کاهش اختلافات محتمل و جلوگیری از طلاقها در آینده خواهد بود. اطلاعات به دست آمده باید تأثیرگذار باشد؛ چراکه در بسیاری مواقع افراد تست و مشاوره قبل از ازدواج را انجام میدهند، اما در واقع تصمیم خود را قبلاً گرفتهاند و اطلاعات جدید را به دلایل مختلف دیگر کسب میکنند؛ بعضی درصدد این هستند که جوابی برای خانوادهها داشته باشند. دستهای با اتکا به نتایج تستها میخواهند با صراحت کامل به طرف مقابل جواب بدهند. نیت عدهای هم بهرهگیری از اطلاعات بهمنظور رفع مشکلات است. بنابراین حتماً اینطور نیست که افراد شناخت و اطلاع درباره طرف مقابل را در تصمیم خود دخیل کنند.
اگر مسئله را نسبی در نظر بگیریم، شناخت از طرف مقابل در انتخاب فرد و حل چالشهای بین آنها بسیار مؤثر است. همیشه در جلسات مشاوره به زوجها میگویم زندگی یک رابطه «برد-برد» به حساب میآید و «برد- باختی» در کار نیست. یعنی هر دو باید از انتخاب خود راضی باشند و حس کنند انتخاب خوبی داشتهاند. هر دو در رابطه باید نیازشان برآورده شود و احساس پشیمانی به سراغشان نیاید. اگر هریک از طرفین نسبت به انتخاب و یا زندگی رضایت نداشته باشد، به یقین طرف دیگر نیز ناراضی خواهد شد. وقتی یک فرد حال خوبی را تجربه نمیکند، نمیتواند دلیل حال خوب همسر خود باشد. همچنین تا زمانی که نیازهای خودش برآورده نشود نمیتواند نیازهای همسرش را برآورده کند.
احتمال دارد یکی از طرفین واقعیات زندگی، نکات منفی، انتظارت و مشکلات واقعی خود را بیان نکند و خودش را طور دیگری نشان دهد. در این حالت بعد از ازدواج مسائل پنهانی آشکار میشوند. اگر اطلاعات کامل، درست و صادقانهای از خود به طرف مقابل ارائه دهیم، یا نقص و مشکل ما را میپذیرد یا رد میکند. در صورت پذیرش آستانه تحمل، میزان سازگاری و اعتماد حفظ میشود و احساس فریبخوردگی به او دست نمیدهد. در غیر این صورت احساس نارضایتی آستانه تحمل او را پایین میآورد و تمایلی به کنارآمدن با مسئله نخواهد داشت. بنابراین افراد باید شناخت کامل و دقیقی از خود به فرد مورد نظرشان ارائه دهند. چنین روندی بهتر از آن است که بعد از ازدواج اتفاق تلختری رقم بخورد.
چطور میشود در جلسه اول ملاقات، خودِ واقعیمان باشیم؟
برای این کار بینش افراد نیاز به اصلاح دارد. باید شخصاً به این باور رسید که نمیتوان با فریب و ظاهرسازی وارد رابطه شد و با پنهانکاری در آن باقی ماند. مواجهه صادقانه با زندگی راهکار درست محسوب میشود. لازم است دو طرف رابطه بدانند که زندگی فرصت دستیابی به خواستههای طرفین است. اگر نگاه افراد به زندگی برد-برد باشد و تنها برد خود را در نظر نگیرند، با صداقت و خلوص به شناخت نسبتاً خوبی از همدیگر دست پیدا میکنند. در صورت انتخاب چنین رویکردی میتوان با خود واقعی افراد روبهرو شد؛ امری که لازمه تحقق آن بلوغ عاطفی است.
برای ورود به یک رابطه مداوم و زندگی مشترک رسیدن به بلوغ جسمانی، فکری، اجتماعی و عاطفی ضرورت دارد. بلوغ عاطفی یعنی بدون خودمحوری بتوان دیگران را درک کرد و به احساسات، خواستهها و نیازهای دیگران توجه داشت. صمیمیت و همدلی در رابطه به همراه توانایی ابراز وجود و برقراری رابطه گرم و سالم با طرف مقابل از پیامدهای بلوغ است. حال اگر کسی با این دید، نگرش و بینش به زندگی مشترک نگاه کند از ابتدا با خلوص، صداقت و خود واقعی وارد جلسه آشنایی میشود.
با پرسیدن چه سؤالاتی از طرف مقابل میتوان شناخت خوبی از او به دست آورد؟
یکسری سؤالات بسیار کلی در مورد هدف از زندگی، چرایی ازدواج کردن، وظایف و حقوق همسر، نگرش افراد به مفهوم زندگی و جایگاه همسر در زندگی مشترک، انتظارات از خانوادههای طرفین وجود دارد. به عقیده من لازم است در قالب پرسشهایی خطوط قرمز، زرد و سبز همسر را مورد سؤال قرار دهیم. باید اعتقادات مذهبی و سیاسی او را بشناسیم. برای آگاهی نسبت به میزان همخوانی بین طرفین، پرسش در مورد خواستهها، سبک و منش زندگی، مسائلاقتصادی، خانوادگی و فرهنگی و علمی خانوادهها باید مدنظر قرار گیرد. بعد از آن سؤالات ریزتری درخصوص خلقیات، روحیات، علایق، سرگرمیها، کتابهایی که میخوانند و فیلمهاییکه میبینند میتواند کمککننده باشد.
رفتار طرفین در جلسات اول آشنایی قبل از ازدواج به چه شکل باید باشد؟
رفتار باید بسیار مؤدبانه و رسمی باشد. حتی در جلسات بعدی نیز زوجها باید مراقب باشند که چارچوب و اصول رعایت شود. اگر پیش از دستیابی به شناخت از طرف مقابل وارد مباحث احساسی و صمیمانه شویم، در گفتوگوها ابراز محبت کنیم و کلمات احساسی ردوبدل شود بسیار خطرناک است. چون زودتر از اینکه عقل و منطق طرف مقابل را انتخاب کند احساسات کارگر میافتد. به این ترتیب حتی اگر دو طرف بعدها به این شناخت برسند که به درد هم نمیخورند، حق انتخاب منطقی از آنها گرفته میشود. بنابراین بهتر است گفتوگو در جلسات اول رسمی، مؤدبانه و در جهت کسب شناخت و معرفت باشد.
در قالب چه سؤالهایی باید فعالیتهای مورد علاقه طرف مقابل را مورد واکاوی قرار داد؟
اینکه چه کتابهایی میخوانید، تعطیلات به کجاها سفر میکنید، دوستان شما چه تیپ شخصیتی دارند، سفر با خانواده را میپسندید یا با دوستان، دوست دارید به چه شهرها و مکانهایی بروید، چه سرگرمیهایی دارید، چه فیلمهایی میبینید، چه نوع موسیقی گوش میدهید، به چه ورزشی علاقهمند هستید، به معاشرت با چه نوع آدمهایی تمایل دارید، روی چه مسائلی حساس هستید، در گذشته چه اتفاقاتی برای شما افتاده که در حال حاضر بر زندگی شما تأثیر میگذارد، ۱۰ سال دیگر خودتان را چطور میبینید، نظرتان درباره فرزندآوری چیست، چه سنی را برای فرزندآوری مناسب میدانید، میخواهید چند فرزند داشته باشید و با چه سبکی بزرگ شوند، طرفین باید چه مسئولیتهایی را در حوزه تربیت فرزند متقبل شوند، میزان و سطح ارتباط با خانوادهها چقدر باید باشد، چه انتظاراتی از همدیگر در رابطه با خانوادههایمان داریم و سؤالاتی از این دست برای ورود به عرصه شناخت طرف مقابل ضرورت دارند. من حدود ۹۰ سؤال جمعآوری کرده و به زوجها میدهم تا هرکسی بهطور شخصی جواب بدهد. هدف این است که زوجین نخست شناخت عمیقی نسبت به خود پیدا کنند و بعد جوابها را با هم به اشتراک بگذارند. همواره یک نکته مهم را به زوجها میگویم که وقتی با هم حرف میزنید حتماً مفاهیم و کلماتی را که به کار میبرید تعریف کنید. مثلاً ممکن است یکی از طرفین بپرسد خط قرمز شما چیست؟ طرف مقابل جواب دهد خیانت؛ سپس او بگوید خط قرمز من هم خیانت است و بهعنوان تفاهم از این کلمه یاد کنند. اما با این وجود بعد در زندگی مشکل پیدا کنند؛ چراکه تعریف یکی از خیانت با دیگری متفاوت بوده است.
به عنوان یک نمونه مرد درخصوص انتظارات سؤال میکند و زن جواب میدهد میخواهم برای من رفاه فراهم کنید. بعد که وارد زندگی میشوند میبینند رفاهی که مدنظر زن بوده با چیزی که طرف مقابل پذیرفته زمین تا آسمان فرق دارد. به این دلیل که تعاریف آنها از رفاه متفاوت بوده است. بنابراین تعریف درست مفاهیم یکی از نکات مهمی به شمار میرود که ضمن سؤال پرسیدن باید بهطور روشن و شفاف به آن پرداخته شود.
نظر شما