به گزارش آتیه آنلاین به نقل از مهر، دایره تأثیرگذاری برخی نامها گاهی از دوستان و آشنایان و یک قوم فراتر میرود و به عدد آدمهایی که مخاطبشان قرار میگیرند نفوذ میکنند. این نفوذ میتواند مثبت و ثمربخش باشد و برعکس میتواند صرفاً به دلیل شهرت و فراگیری یک نام مطرح بوده باشد. نفوذی که میتواند گاهی سرنوشت آدمها را تغییر دهد یا احوالات خوب و بدشان را عوض کند.
از دایره نفوذ بر یک ملت که حرف میزنیم، یعنی آنتن تلویزیون یعنی پتانسیلی به قدرت تک تک مردم جامعه که حتی ممکن است در یک لحظه از ۲۴ ساعت شبانه روز تلویزیون را روشن کند حرفی بشنود و تأثیری گرفته و براساس آن تصمیمی بگیرد. یا حتی کمتر فردی که ممکن است بر روند برنامهسازی و سیاست گذاریهای خروجی آنتن اثر بگذارد و یا بخشی از مدیران و مسئولان حاکم بر جامعه را ملزم به حرف شنوی از خود کند و در مقابل افکار عمومی قرار دهد که همه اینها باز هم به همان دایره تأثیرگذاری آنتن رسانه ملی باز میگردد.
به رسم هر ساله پنج چهره از میان همه نامهای تأثیرگذار و شاخص سال ۱۴۰۰ را انتخاب کردهایم تا با یادآوری آنچه کردهاند و یا تصویر و ذهنیتی که در مخاطبشان ساختهاند به مرور و واکاوی تحولات سیما در سالی که گذشت بپردازیم.
وحید جلیلی؛ منتقدی در میدان عمل
در حال حاضر یکی از کلیدیترین چهرههای این روزهای صداوسیماست، اگرچه که کمتر نامی و خبری از او شنیده میشود و آنچنان که انتظار میرفت در محافل خبری و رسمی صداوسیما حضور پر سر و صدایی نداشته است با این حال از زمان ورود پیمان جبلی به صداوسیما بیشترین نامی که همراه او شنیده میشد وحید جلیلی بود.
جبلی ۲۵ آذرماه سال ۱۴۰۰ وحید جلیلی را به عنوان قائم مقام خود در امور فرهنگی منصوب و سکان این حوزه را به فردی واگذار کرد که سالها در حوزه نقد مسائل هنر و فرهنگ قلم زده، فریاد اعتراض برآورده و مطالبهاش لزوم اصلاح رویکردها بوده است. جلیلی در روزنامهها و رسانههای مختلفی کار کرده و این سالها بسیاری او را به واسطه جشنواره فیلم عمار و داعیه این جشنواره در جریان اصلاح روند حرکت سینمای ایران شناختهاند. جشنوارهای که توانست جریانی از جوانان مستعد و دغدغه مند را به عرصه فرهنگ و هنر وارد کرده و هویتی برای خود ارائه کند.
وحید جلیلی حالا فرمان تحول رسانه ملی را در دست دارد، چهرهای برآمده از جبهه فرهنگی انقلاب که عهدهدار دبیری ستاد تحول در صداوسیما شده است.
جلیلی این سالها از منتقدان سرسخت جریان رایج سینمایی، هنری و رسانهای کشور و همچنین برخی از تولیدات تلویزیونی بوده است و نقدهای تند و تیزی را هم گاهی روانه برخی از این آثار کرده است. نامه نگاریهای مفصل او در دو سال پیش که بخش غالب آن شامل سرفصلهای مهم و انتقادی نسبت به عملکرد مدیران سابق تلویزیون میشد از همین نمونه است.
در این چند ماهی که او هدایت فرهنگی و همچنین مسئولیت ستاد تحول صداوسیما را به عهده گرفته است هنوز وارد فضای رسمی رسانهای نشده تا درباره آنچه اتفاق میافتد یا قرار است در افق دور و نزدیک صداوسیما رقم بخورد اطلاع رسانی کند، هیچ مصاحبه و گفتگویی در این باب نداشته است و حالا بسیاری منتظرند تا ببینند سال ۱۴۰۱ را این منتقد دیروز و مسئول امروز چگونه به سرانجام میرساند.
جلیل سامان؛ ملودرام ساز دیروز و طنزپرداز امروز
تا همین چند سال پیش او را به سهگانه ملودرام، ملتهب و با فضاسازیهای جدیاش نسبت به گروهک تروریستی منافقین و تاریخ معاصر میشناختند و حالا یکی دو سالی است که درست معکوس آن مسیر گذشته را انتخاب کرده و دست به طنازی در روایت و تصویرگری بخشی از همین تاریخ معاصر از سالهای پایانی دهه ۵۰ تا انقلاب و جنگ زده است.
ریسک بزرگی که خودش به صراحت درباره آن اعلام کرده بود به خاطر مخاطبانش «زبان طنز» را انتخاب کرده است چون در زمانه کنونی دیگر مردم حال و حوصله شنیدن حرفهای جدی را ندارند. و حالا با این تجربههای جدید و طنز که خروجیاش به سریال «زیرخاکی» منتهی شد احتمالاً دیگر مخاطب رضا ندهد تا او این فضا را ترک کند.
او دو فصل از «زیر خاکی» را به آنتن رسانده است و این روزها همزمان با نوروز ۱۴۰۱ فصل تازه این سریال در حال پخش است و گویی حالا سهگانهای دیگر در کارنامه او ثبت شده است. سریالی که اگرچه این بار روایتش را در فضایی مفرح و طنازانه انتخاب کرده است و حتی نقش اولش هیچ دغدغهای نسبت به انقلاب و جنگ و اتفاقات مهم تاریخ ۴۰ ساله کشور ندارد با این حال ایدهها و سوژهها در ادامه همان دغدغههای سابق کارگردان قرار گرفته است.
خروجی سریالهایی چون «ارمغان تاریکی» و «پروانه» نشان داد سامان نه تنها در پی شعار دادن و کلیشه سازی نیست که برعکس او را میتوان بنیان گذار سریالهایی واقع گرا در ارائه تصویر سازمان مجاهدین و سمپات هایش برای مخاطب امروز نامید. سامان در مصاحبههایش هم به صراحت و با جدیت به ارائه تفکرش پرداخته است و از محافظه کاریهای برخی از سازندگان آثار این چنینی به دور بوده ست.
جلیل سامان این روزها از ساخت سومین فصل از «زیرخاکی» فراغ بال پیدا کرده است؛ داستانی که البته قرار بود ادامه آن به دهه ۹۰ برسد و گویای حال و روز مسئولان فعلی جامعه باشد و حال باید دید با توفیق این سریال در دو فصل اخیر و فصل سومی که این شبها در حال پخش است مجوز فصل بعدی و دهه ۹۰ صادر میشود یا خیر. به ویژه که خود این کارگردان دیگر احتمالاً رمق و انرژی همیشگی برای جنگیدن و پیش برد خواستههایش را ندارد و اخیراً هم چند باری با ممیزیها یا اتفاقاتی که برای «زیرخاکی» رخ داد نشان داد که هر لحظه آماده است تا عطای این سریال سازی را به لقایش ببخشد.
همانطور که در این سالها در کنار کارنامهای که داشته به قول خودش فهرستی از سریالهای ساخته نشده دارد از طرحها و فیلمنامههایی که تصویب نشدهاند تا آثاری که در مسیر تولید متوقف مانده و مجوز ادامه اش نرسیده است.
محمد دلاوری؛ یکه تاز اجرای مطالبه محور
اگر رضا رشیدپور، احسان علیخانی یا فرزاد حسنی را «برند» و مجری چالشی و گپ و گفت های اجتماعی و روتین بدانیم محمد دلاوری را میتوان «برند» تلویزیون در اجرای برنامههای مطالبه گر و چالشی با مسئولان سیاسی و ارگانی دانست. دلاوری که کارش را هم در عرصه خبر شروع کرد و پله پله فرایند روزنامهنگاری و رسانه را بالا آمده است با آیتم «صرفا جهت اطلاع» در «۲۰:۳۰» دیده شد و مورد توجه قرار گرفت.
آیتمی که در بخش خبری تلویزیون اتفاقی آوانگارد بود و طی دهه ۸۰ امثال کامران نجفزاده و محمد دلاوری را به برندهای تازهای در عرصه خبر تبدیل کرد. هرچند این تمایزها در بیان و لحن و اخباری که اطلاع رسانی میشد صرفاً در یک مقطع زمانی مورد توجه قرار گرفت و نه تنها ادامه پیدا نکرد که حتی حواشی و دردسرهای آن دامن این خبرنگار کارکشته را هم گرفت. او بعد از چند سالی که مشغول اجرای برنامههای سیاسی اجتماعی و مطالبه گرانه در تلویزیون شد طی گفتگویی اعلام کرد که به علاقه خود از حوزه «خبر» بیرون نیامده است بلکه او را اخراج کردهاند.
پشتوانه خبری او و نگارش در روزنامههای مختلف، گپ زدن با مسئولان و کار رسانهای باعث شد تجربهای برایش رقم بخورد که حالا بتوان او را جزو معدود مجریان مطالبه گر و چالشی تلویزیون نامید. حتی شاید گزاف نباشد که بگوییم تنها مجری این عرصه است که یکه و پیشتاز توانسته در حوزه پرسشگری در عرصه مطالبات عمومی کشور در حوزه شهری، معضلات اجتماعی، مسائل مرتبط با احتیاجات اولیه مردم و هر آنچه که مباحث روز اقتصاد و صنعت و… است ورود به حقی داشته باشد.
دلاوری طی دو سه سال گذشته اجرای برنامه «تهران ۲۰» را بر عهده داشته است که ویدئوهای مختلفی از این چالشها هم در فضای مجازی فراگیر شده است. ویدئوهایی که از تیکه اندازی و تمسخر کردنهای صرف گفتههای مسئولان که دستمایه شوخیهای مجریان روتین تلویزیون قرار میگیرد، فراتر رفته و نقطه زنیهای درست و بزنگاهی نسبت به آنها دارد و یک تنه بار چالشهای اجتماعی با مسئولان را به دوش میکشد.
یک ویژگی متمایز او هم این است که سعی دارد در دام حزببازیهای مرسوم نیفتد و مخاطبی که پای برنامه او نشسته است تبعیضی میان مسئولان جریانها و گروههای مختلف که طرف مصاحبه او در برنامه قرار گرفتهاند، ندارد. دلاوری البته در کنار تجربه اجرا، برنامه سازی، مستندسازی و تجربههای دیگری هم دارد که در هر یک از این مدیومها و فضاهای مختلف نیز سعی دارد امضای شخصی خود را حفظ کند و در قالب کلیشههای مرسوم راه نرود.
رامبد جوان؛ برند سرگرمیساز
در این سالها آنقدر «وجه» اجرا و برنامهسازیاش در تلویزیون پررنگ بوده است که کمتر او را با وجه بازیگریاش میشناسیم. هرچند که حتماً بازیگریاش هم به او کمک کرده، کارگردانی و نویسندگی و کار در حوزه تبلیغات و همه و همه تجربیاتی که داشته به او کمک میکند تا مجری مؤلف بهتری باشد. او این شبها «خندوانه» را دارد و شبهای بسیاری که تلویزیون هیچ سرگرمیای برای مخاطبش نداشت توانست مخاطب را با همین گپ و گفت ها و مسابقهها و بازیهای جمعی برنامه سرگرم کند.
رامبد جوان اگرچه هنوز هم جزو مجری بازیگرها محسوب میشود اما چون خودش سالهاست کارگردانی و برنامه سازی میکند و ایدههای مختلفی در برنامههایش خرج کرده است کمتر به عنوان مجری سلبریتی یا مجری بازیگر صرف شناخته میشود.
او حالا بیش از ۸۰۰ قسمت «خندوانه» ساخته است که با همه افت و خیزهایی که داشته توانسته است همچنان مخاطبش را حفظ کند و رکورد یکی از پربینندهترین برنامههای تلویزیون را در اختیار داشته باشد. اگرچه در این مسیر اشتباه کرده است تاوانش را هم به خود مردم پس داده است، حاشیه داشته و بی عیب نبوده است اما در همین یک سال گذشته بارها بار نبود سرگرمی در تلویزیون را او به دوش کشید. او به همراه شخصیتهایی که در کنار خود خلق کرد مثل جناب خان که یکی از کلیدیترین مکملهای او در همه فصلهای گذشته بوده است.
نکته حائز اهمیت برنامههای رامبد هم این بوده است که اگرچه به دنبال برآوردن رسالت تلویزیون و ماهیت سرگرمی بوده است اما توانسته در همین سرگرمیها اخلاق، زندگی، امید بخشی، کتاب و… بسیاری از دغدغههای روزمره و اساسی زندگی را هم بگنجاند.
او توانسته مورد توجه قرار بگیرد و همین هم باعث شده گاه خطاهایش حتی با ضریب بیشتری به چشم بیاید و مخاطب انتظار بیشتری از او داشته باشد.
آزاده نامداری؛ شوک یک تصمیم
هفتم فروردین ماه سال ۱۴۰۰ بود که ناباورانه گمانهزنیهای مختلفی از مرگ آزاده نامداری یکی یکی در رسانهها منتشر شد. سکوت خانواده و منابع رسمی به شایعات و گمانهها شاخ و برگ بیشتری میداد و هر یک از شنیدهها و خبرهای غیررسمی تکههایی از پازلی بودند که به حتمیت یک اتفاق ناگوار قوت میبخشید.
پیکر آزاده نامداری مجری جوان، بی جان در منزلش پیدا شده بود. در کنار او ورقهایی از تعداد بالایی قرص بود و دستنوشته هایی برای دخترش کشف شده بوده است. هر یک از اینها بدون همان مصاحبهها و شفافسازیهای رسمی مهر تأییدی بود بر خودکشی آزاده نامداری که زمانی مجری نامدار و سرشناس تلویزیون بود.
میگوئیم زمانی، چون چند سالی بود که در تلویزیون و در مقابل تریبونهای رسمی و آنتنی که او را آزاده نامداری کرده بود دیگر حضور نداشت. نامداری اوایل دهه ۸۰ در یک آیتم حدوداً ۱۰ دقیقهای که به بخش «تازهها» معروف بود کارش را در تلویزیون شروع کرد. آیتمی که در آن به نوعی اتفاقات روز و خبری را برای مخاطب ارائه میکرد و تا چند سال این بخش ادامه یافت. بعد از آن وارد اجراهای رسمی و مستقل تلویزیونی شد و تا آنجا پیش رفت که به تنها مجری زن برند تلویزیون بدل شد. به ویژه در زمانهای که میدان بازی اجرا بیشتر در دست مردان بود و زنان کمتر حرفی برای گفتن داشتند. او در اجرا کلیشه شکن بود و سعی کرد در پوشش، لحن و نحوه اجرا نوآور و بدیع عمل کند که به انضمام تسلط و سوادش توانست ارزش افزودهای برای اجرایش باشد.
با این حال او در سالهای اخیر در تلویزیون ممنوعالتصویر بود. گفته بودند در این سالها دچار افسردگی شده بود قرص میخورد و حالا با همان قرصهایی که برای درمانش به آنها پناه برده بود به زندگی خود پایان داده بود.
خودکشی آزاده نامداری هیچ گاه باور نشد همانطور که درست یک سال بعد در آخرین روزهای اسفندماه این انتخاب لحظهای برای زنده یاد زهره فکور صبور هم باورپذیر نبود. دختری که او هم یک باره در تلویزیون به چهرهای مشهور بدل شد و پشت سر هم در سریالهای شبانه و خیابان خلوت کن تلویزیون به ایفای نقش پرداخت. زهره فکور ابتدا در «روزگار جوانی» مورد توجه قرار گرفت، در «مسافری از هند» چهره شد و بعد در سریالهای دیگری چون «نرگس» بازی کرد. این سالها اگرچه بازی کرد اما مثل خیلی از ستارههایی که دوره اوج شأن میگذرد کمتر در تلویزیون و سریالها مورد اقبال قرار گرفت.
حالا این دو چهره تلویزیون را بهانهای کردیم تا بیشتر به سرمایههایی که روی آنتن رسانه ملی جوانه میزنند، سبز میشوند و نهالهایی میشوند که شاید تا ابد نیازمند مراقبت هستند توجه کنیم. چهرههایی که با تریبون دادنها و قابهای رسانه ملی بزرگشان میکنیم و بعد با نبودشان روی آنتنی که صحنه هیاهو کشیدنهای مدام و دست زدنها و تمجیدهای بی تکرارشان بوده است کمتر پی میبریم که بر آنها چه گذشته است.
نظر شما