به گزارش آتیه آنلاین از ایرنا کتاب سایهات را دنبال میکنم نوشتۀ نسرین سالاری دربر دارنده داستانها یا به عبارتی خردهروایتهایی است که به یکدیگر متصلاند.
هر یک از این خردهروایتها بخشی از داستان زندگی خانوادهای است که همچنان درگیر گذشتۀ خویش و اتفاقاتیاند که سالها پیش برایشان افتاده است. راوی برخی از آنها خود اعضای این خانواده هستند؛ داستانها روایتگر درد و رنج برآمده از خاطرات گذشته شخصیتها و زندگی کنونیشان است.
داستان با روایت روزمرگی مادری شروع می شود که اگرچه در نظر دیگران یک زندگی نباتی دارد، روی تخت است و توان حرکت ندارد و بچه هایش به کمک پرستار در خانه از او مراقبت می کنند اما او راوی قصه اول است؛ داستان مادری که شرح دردهای جسمی امروزش با خاطرات گذشته اش در هم گره خورده اند و در این روایت با شرح جزئیات مخاطب را به همراه خود می کشاند.
مادری که همه چیز را می شنود، همه چیز را می فهمد اما جز پلک زدن توان دیگری ندارد و اگرچه با مخاطب به سادگی حرف می زند اما قادر به بیان احساسات و خواسته هایش به فرزندانش نیست.
در جاهایی به نظر می رسد که این صرف یک داستان است وگرنه آدمی با چنین شرایطی کجا می تواند روایتگر قصه ای باشد اما تشریح احساسات و حالات یک مادر سالخورده که البته روزگاری جوان بوده و مراقب فرزندانش، به قدری با احساس و دقیق است که نمی توان در صحت آن شک کرد؛ مانند صحنه ای که مادر یاد کودکی سایه و بیماری یک ماهاش در نوزادی و بستری بودن در بیمارستان می افتد و اوضاع یک مادر شیرده را به سادگی و زیبایی توصیف می کند.
روایتگر بعدی داستان، سایه است؛ همان دختری که در زمان حال تیماردار مادر است و مادر وضعیت خودش را از لابلای گفته های او با دیگران درک می کند. نکته جالب این است که اگرچه قصه سایه دقیقا دنباله قصه مادر نیست اما از آن هم جدا نیست و خرده جزئیات دیگری از موضوعات مطرح شده در قصه قبلی را باز می گشاید.
روایت ها همچنان ادامه می یابند و اگرچه راویان و داستان فرق دارند اما خطوط مشترکی در همه قصه ها دنبال میشود و شاید یکی از برجسته ترین آنها مرور غم های گذشته و خاطرات است که تا به امروز ادامه یافته اند و به شکلی موضوعات و مسائل حاضر را مختل کرده اند که نیاز به مراجعه به روانشناس را ضروری می سازند.
در بخشی از این کتاب آمده است:
همراه با صدای جاروبرقی شعر می خوانم. چون غیر از من و مادرم کسی این جا نیست. خانم احتشامی هم که چیزی نمی فهمد. اگر هم بفهمد، نمی تواند چیزی بگوید. جارو را می کشم توی اتاق پذیرایی. ساک سایه خانم را می بینم. با جارو نزدیکش می شوم. قفلش نکرده. جارو را خاموش می کنم و در اتاق را می بندم. قلبم تند تند می زند. زیپ ساک را یواش باز می کنم. دامن گلدارش را روی بقیه لباس هایش گذاشته. برش می دارم. دور و برم را نگاه می کنم. حس می کنم دارد مرا می بیند. تند می پوشمش. شلواری که خودش برایم آورده از پایم درمی آورم. دامن می کشم تا بالای دلم. می خواهم زانوهایم پیدا بشوند. می چرخم. چین دامن باز می شود و پاهایم خنک می شوند. به زانوهایم نگاه می کنم. اصلا شبیه زانوهای او نیستند، سیاه و زشتند.
دامن را می کشم پایین تر. روی میز شیشه عطر و کیف آرایشش را می بینم. درِ طلایی عطر را باز می کنم و مثل خودش به پشت گوش و روی مچهای دستم می زنم. کمی می پاشم به بلوزم. درست بوی او را می دهم. کش موهایم را باز می کنم و سرم را می اندازم عقب و کش را می بندم. موهام به صافی موهای دلنواز نیست اما مدلش مثل او دم اسبی است. دوباره می چرخم گلی های دامن هم دور من می چرخند. این دفعه پشت گردنم هم خنک می شود (ص.۵۰ و ۵۱).
در حقیقت در داستان سایهات را دنبال میکنم نسرین سالاری با قلمی شیوا و سرشار از عاطفه و با توصیفاتی دقیق، در کنار نگاه روایتگرانهاش به مسائل، موقعیتها و پدیدهها ما را با داستانی خواندنی و تأثیرگذار رو به رو میکند.
کتاب سایه ات را دنبال می کنم نوشته نسرین سالاری که به تازگی از سوی انتشارات هیلا منتشر شده در شمارگان ۵۵۰ نسخه و ۱۰۴ صفحه در اختیار علاقمندان به ادبیات داستانی قرار گرفته است.
نظر شما