به گزارش آتیه آنلاین، در روز ۲۲ تیرماه سال ۱۲۸۸ خورشیدی، یعنی در روزی چون امروز در ۱۱۲ سال پیش، با ورود نیروهای مجاهدین بختیاری و گیلک، تهران در جریان انقلاب مشروطه فتح شد. بر اساس منابع تاریخی ابتدا نیروهای بختیاری و گیلک از سمت غرب به تهران وارد شدند و پس از چند درگیری در خیابان جمهوری امروز، به میدان بهارستان رسیدند و با فرار محمدعلی شاه قاجار به سفارت روسیه و اشغال کاخ شاه توسط مجاهدین، تهران فتح شد. فتح تهران مترادف با بازپسگیری حقوق ملت توسط مجاهدین در برابر کودتای قزاقها در مجلس بود. هدفهای مشروطه خواهان از فتح تهران شامل مواردی همچون برکناری محمدعلی شاه از سلطنت، بازگشایی مجلس شورای ملی (مجلس دوم) و برقراری قانون اساسی بود. فتح تهران سرآغازی بر شکوفایی دگر بار مبارزه های مردم ایران زمین در راه رسیدن به استقلال، آزادی و عدالت محسوب می شود که گشاینده فصلی نو در تاریخ این مرزوبوم است.
مشروط، جهان جدید، ادبیات تازه
از اواخر دهه سوم قرن پیش، مردم ایران بر اثر آشنایی با اروپا و کشورهای دیگر به عقب ماندگیهای خود در زمینه ساختارهای اقتصادی و سیاسی پی بردند. آنان مشکل اساسی را در نبود قانون و وجود حکومت استبدادی دریافتند و لذا برای حاکم شدن بر سرنوشت خود و ایجاد قانون و آزادی، خواستار «مشروطه» شدند. آنان این خواست خود را در بستر شعر، طنز، داستان، نمایشنامه و... گسترش دادند. از این رو ادبیات مشروطه، به ادبیات دورهای حد فاصل بین سالهای ۱۲۴۰ تا ۱۲۹۹ خورشیدی گفته میشود که در آن شاعران، نویسندگان و اصحاب هنر، از ادبیات برای بیان اهداف سیاسی و اجتماعی خود، از جمله روشنگری افکار مردم، آزادی و عدالت استفاده می کردند.
ادبیات عصر بیداری
مرحله تحولی که شعر و ادب عصربیداری پشت سر گذاشت، در همة دورههای تاریخ ادبیات فارسی بیسابقه بود. پیش از آن تغییراتی در همة شئون فرهنگی و اجتماعی روی داده بود. مردم به پارهای آزادیها دست یافته بودند، سواد و دانش اجتماعی عمومیت یافته و مردم حقوق سیاسی و اجتماعی خود را درک کرده بودند. این اصل هم برای اکثریت مردم و هم برای حاکمیت سیاسی جامعه پذیرفته شده بود که لازم است مردم بر سرنوشت خود حاکم باشند؛ از این پس همه چیز به نوعی با جامعه و مردم ارتباط پیدا میکرد. بنابراین ادبیات هم مثل دیگر مظاهر اندیشه و فرهنگ به مردم روی آورد و انعکاس ارزشهای اجتماعی را وجهة همت قرار داد. روی این اصل از شعر و ادب این دوره دیگر نه به عنوان پدیدهای تجملی و منحصر به گروههای بالای حاکم و افراد محدود، بلکه همچون امری مردمی و متعلق به گروههای وسیع جامعه باید سخن گفت که به جای ارتباط مستقیم با دربار و گروههای بالای اجتماع، از طریق مطبوعات متعدد و رنگارنگ با محتوای سیاسی و انقلابی مورد علاقة همگان، مخاطبان خود را در گوشه و کنار شهرستانها و حتی روستاهای کشور پیدا کرد.
نقد گذشته و طرح نوین
دو جنبۀ اساسی ادبیات مشروطه، نقد ادبیات گذشته و طرح ادبیات نو است. این نقد و طرح، در عرصۀ زبان، اسلوب، شیوه بیان و محتوا مطرح میشود. علت رویکرد ادبیان عصر مشروطه به نقد ادبیات گدشته و طرح ادبیات نو از آن رو بود که آنان دریافتند برای بیدار کردن مردم و آگاه کردن آنان نسبت به پیشرفت جامعه، باید با کهنهها جنگید و هر چه بیشتر راه را برای «نو» گشود.
برتری نثر بر شعر
بار اصلی انتقال مفاهیم در ادبیات ایرانیان طی هزار سال قبل از مشروطه بیشتر بر گرده شعر بوده تا نثر، اما در ادبیات مشروطه نثر هم مانند شعر و شاید بیشتر از آن اهمیت پیدا کرد. پیدا شدن انواع جدید نثر مثل متون ترجمه، داستان، ادبیات روزنامهای، رمانهای تاریخی و مانند اینها، اهمیت نثر را در این دوره بیشتر کرد. شیوهای که در نثر سنتی فارسی به قائممقام فراهانی ختم میشد، یعنی نثر منشیانه و ادبی تقریباً با «منشآت» قائممقام راه تازهای در پیش گرفت که بنای آن بر سادگی و پرهیز از پیرایههای ادبی بود. این خصلت با فن ترجمه و روزنامهنویسی سازگاری بیشتری داشت و به علت حجم بالای این آثار در دوره قاجاری، با سرعت رو به گسترش نهاد و در آثار کسانی مانند محمدتقی خان سپهر ملقب به «لسانالملک» و رضاقلیخان هدایت دنبال شد.
سادگی زبان و نزدیکی آن به گفتار، از طریق راهیابی اصطلاحات و واژگان گفتاری به نثر ـ که روزنامهنویسی و ترجمه مروج آن بودند ـ از ویژگیهای بارز این نثر به حساب آمده است. رواج مقاله و گزارشنویسی به شیوه فرنگی آن، بر این جریان تأثیر گذاشت و سادهنویسی را بیش از پیش ترویج کرد. به این ترتیب راه بر نثر ساده آثار و نوشتههایی از قبیل: «مسالک المحسنین» و «کتاب احمد طالبوف» یا «سیاحتنامه ابراهیمبیک» اثر حاج زینالعابدین مراغهای ـ که هر سه از کتابهای تأثیرگذار در اندیشه و زبان عصر مشروطه بودند ـ هموار شد؛ به ویژه که پیش از آن زبان نرم و داستانی فارسی در کتابهای دیگری از قبیل: «هزار و یک شب» عبداللطیف طسوجی و «امیر ارسلان نامدار» اثر نقیبالممالک نیز تجربه شده بود.
شوخی با اصحاب قدرت
تا قبل از مشروطه، طنزنویسی نوع خاص و جداگانهای در ادب فارسی به شمار نمیرفت و مطالب طنزآمیز در لابهلای متون دیگر میآمد اما پس از مشروطه، طنز فارسی به صورتی کاملاً آگاهانه دارای مقام و مرتبهای خاص شد. در این دوره، طنز گسترش قابل ملاحظهای پیدا کرد. نویسندگان و شاعرانی مثل بهار و عشقی و عارف و دهخدا و ایرج میرزا، با اشعار طنزآمیزشان به ستم حاکمان زمان و استبداد و قراردادهای آن چنانی میتازند. در واقع، از دوره مشروطه نوعی طنز آگاهانه شکل میگیرد و هزل و هجو کمتر میشود. طنز اجتماعی ـ سیاسی در ایران، از دوران مشروطه شکوفا شد و این به معنای حضور طنزسرایان با گرایشهای ایدئولوژیک ـ سیاسی و در واقع طبقاتی مختلف در عرصه ادبیات و مبارزه فرهنگی بر زمینه وقوع یک جنبش گسترده اجتماعی بود. از این دوره به بعد میتوان ردپای طرفداران رهایی زحمتکشان و مخالفان سرسخت تحمیق مذهبی و خرافه و سلطه ستم و استثمار را در طنزنویسی و طنزسرایی ایران پیدا کرد. یکی از مهمترین طنزپردازان این دوره، علیاکبر دهخدا بود. او پس از حدود شش ماه کار در اداره راه شوسه خراسان، با عنوان نویسنده و سردبیر، میرزا جهانگیرخان شیرازی با عنوان گرداننده امور و میرزاقاسمخان صوراسرافیل با عنوان صاحب سرمایه و مدیر به تأسیس روزنامهای به نام «صوراسرافیل» مبادرت ورزیدند. روزنامهای که در دوران انقلاب مشروطیت ایران مقامی پرارج داشت. این روزنامه بیشتر به نثر و مقالات روی میآورد و ستون مقالات «چرند و پرند» دهخدا از پرخوانندهترین بخشهای آن بود.
شعر میهنی جایگزین ادبیات تغزلی
بر خلاف اشعار دوره بازگشت، که غزل سبک عراقی را نهایت آیده ال خود در نظر گرفته بودند، شعر مشروطه، شعری است که ستایش از میهن و حمایت از ایران انقلابی، مبارزه با استبداد شاه و اطرافیان او، دفاع از آزادی و قانون و انتقادهای اجتماعی، درون مایه اصلی آن را تشکیل می دهد. در این ادبیات نویسنده و شاعر برای ترویج معنویت و فضیلتها، پیکار با مفاسد اخلاقی، ارشاد جامعه به سوی ترقی و تکامل، رشد فرهنگی و اجتماعی و سیاسی افراد جامعه، از نیروی قلم خود مدد می گیرد و نقطه ضعفهای جامعه و درمان و راه های چاره را نشان می دهد.
یکی از درخشان ترین آثار ادبی دوران مبارزه با ظلم مستبدانه محمدعلی شاه، پادشاه خودکامه قاجار، مستزاد معروف ملک الشعرای بهار است:
با شَه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست، کار ایران با خداست
مذهب شاهنشه ایران ز مذهبها جداست، کار ایران با خداست
شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست، مملکت رفته ز دست
هر دم از دستان مستان فتنه و غوغا به پاست، کار ایران با خداست
مملکت کشتی، حوادث بحر و استبداد خس، ناخدا عدل است و بس
کار پاس کشتی و کشتینشین با ناخداست، کار ایران با خداست
پادشه خود را مسلمان خواند و سازد تباه، خون جمعی بیگناه
ای مسلمانان! در اسلام این ستمها کی رواست؟ کار ایران با خداست
باش تا خود سوی ری تازد ز آذربایجان، حضرت ستار خان
آن که توپش قلعه کوب و خنجرش کشورگشاست، کار ایران با خداست
باش تا بیرون ز رشت آید سپهدار سترگ، فر دادار بزرگ
آن که گیلان ز اهتمامش رشک اقلیم بقاست، کار ایران با خداست
باش تا از اصفهان صمصام حق گردد پدید، نام حق گردد پدید
تا ببینیم آن که سر ز احکام حق پیچد کجاست، کار ایران با خداست
خاک ایران، بوم و برزن از تمدن خورد آب، جز خراسان خراب
هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست، کار ایران با خداست
نظر شما