به گزارش آتیه آنلاین از ایرنا، پذیرش مرگ و بیماری از مهمترین بن مایههای کتاب مرگ ایوان ایلیچ است که تولستوی توانسته آن را به خوبی نشان دهد.
هنگامی که ما با بیماریهای دشوار و پیچیده مواجه میشویم، چطور میتوانیم آن را هضم کنیم؟ آیا در ابتدا دیگران را مسبب این اتفاق میدانیم؟ یا به سرزنش خود میپردازیم؟ اینها سوالات مهمی است که در اثر تولستوی به آن پرداخته شده است. ایوان ایلیچ، مرد مشهور و معتبری است که در بستر بیماری افتاده و مسیر طولانی و عجیبی را برای پذیرش بیماری طی میکند. او حتی میان خود و خدایش قرارومدارهایی میگذارد تا اگر از بیماری خلاصی یافت، به آنها پایبند شود. شاید خیلی از ما نیز در مواجهه با بیماری خود یا اطرافیانمان چنین مسیرهایی را طی کرده باشیم و در نهایت به پذیرش بیماری و کنار آمدن با آن رسیده باشیم.
تولستوی در این اثر توانسته دنیای بیمار محتضری را نشان دهد که برای پذیرش مساله خود تلاش میکند. او در این مسیر به اشتباهات زندگی خودش نیز پی میبرد.
مرگ ایوان ایلیچ نوشته لئو تولستوی با ترجمه یوسف قنبر از انتشارات قطره، با صدای مهیار ستاری از گویندگان باسابقه رادیو و هنر دوبله، روایت شده که رامین وطننیا، آهنگساز و نوازنده، انتخاب موسیقی آن را بر عهده داشته است. این اثر در ۲ ساعت و ۵۹ دقیقه در موسسه نوین کتاب گویا منتشر شده است.
این کتاب در پلتفرمهای داخلی هم عرضه شده است.
کتاب مرگ ایوان ایلیچ برای نخستین بار در سال ۱۸۸۶منتشر شد. این کتاب حجم کمی دارد و به عنوان داستان بلند شناخته میشود. همانطور که از نام این کتاب مشخص است، تولستوی در این کتاب داستان مرگ ایوان ایلیج را شرح میدهد. توصیفات او در این کتاب آنقدر زیبا هستند که امروزه این کتاب را به عنوان یکی از شاهکارهای ادبیات جهان تدریس میکنند. کتاب مرگ ایوان ایلیچ شرح یک سفر است، سفری به سوی مرگ. تولستوی هم مانند دیگر نویسندگان روسی همیشه دغدغه آموزش در نوشتههایش را داشته است.
خلاصه داستان مرگ ایوان ایلیچ
ایوان ایلیچ قاضی مشهور و خوشنام شهر است که زندگی خوب و موفقی دارد اما او درگیر بیماری سختی میشود که برای مقابله با آن روزهای سخت و دشواری را تجربه خواهد کرد. ایوان ایلیچ که خود به عنوان یک قاضی برای مجرمان حکم مرگ صادر میکرد حالا از طریق پزشک زمان مرگ خود را میفهمد و از رویارویی با آن به هراسی بزرگ میرسد و کمکم در مواجه با مرگ به تفکری دیگر از زندگی دست پیدا میکند. ..
لئو تولستوی یکی از نویسندگان بزرگ روسی است که از نظر بسیاری از بزگان عرصه ادبیات با هومر، دانته، شکسپیر و گوته همتراز بوده است. او در سال ۱۸۲۸ در جنوب مسکو و در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمد. تولستوی در زمان کودکی پدر و مادرش را از دست داد و از آن پس سرپرستیاش به نزدیکان او سپرده شد.
تولستوی زمانی که نوجوان بود به مدرسه کازان رفت و از سال ۱۸۴۴ در دانشگاه کازان در رشته زبانهای شرقی تحصیل کرد؛ اما بعدها رشته خود را تغییر داد و حقوق خواند؛ اما تولستوی با همه تواناییها و استعدادی که در عرصه نویسندگی داشت. بدون کسب مدرک دانشگاه را رها کرد و به ارتش ملحق شد؛ اما در همین زمان هم او درست از نوشتن برنداشت و این کار را به شکل جدی دنبال کرد. او در سال ۱۸۵۱ با انتشار اولین داستانش که «کودکی» نام داشت و بعدازآن داستانهای «نوجوانی» و «جوانی» خود را بهعنوان نویسندهای موفق به همگان نشان داد. این داستانها که میتوان گفت تولستوی آنها را با استناد و تجربیات خود از دوران جنگ و حضور در جبههها نوشت نمونههای موفق و خوبی بودند.
تولستوی زمانی که در ارتش بود هم نویسندگی را به صورت حرفهای دنبال کرد. او در جبهههای جنگ حضور داشت و مواجههی او با چیزهایی که در جنگ میدید، باعث میشد تا او بتواند موضوعات نابی را از این صحنهها شکار کند. در همین زمان «حکایتهای سواستوپل» را به رشته تحریر درآورد.
اما ارتش هم نتوانست تولستوی را از تجربه کردن و کشف کردن راضی کند. به همین دلیل ارتش را هم کنار گذاشت و به اروپا رفت. او در این زمان با نویسندگان بزرگ و مطرح آن دوره مثل چارلز دیکنز، ایوان تورگنیف، فردریش فروبل و آدلف دیستروگ ملاقات داشت و توانست در حوزه تدریس نوجوانان اطلاعات زیادی کسی کند.
یکی از نکاتی که درباره تولستوی زیاد نقل میشود ماجرای ازدواج اوست. او در سال ۱۸۶۲ با زنی به نام سوفیا ازدواج کرد. حاصل این ازدواج ۱۳ فرزند بود. در حقیقت تولستوی زندگی پر فراز و نشیبی داشت و توانست در همین دوران دو شاهکار بزرگ خود یعنی جنگ و صلح و آنا کارنینا را بنویسد. انتشار این دو رمان شهرت او را به سطح جهانی رساند و بعد از این مدت بود که با همه سختیها و ناملایمتها او به نوشتن ادامه داد. درنهایت تولستوی بعد از سالها نوشتن، در سال ۱۹۱۰ میلادی از دنیا رفت.
نظر شما