به گزارش آتیهآنلاین، از جمله نادرآدمهایی است که در چند عرصه فعالیت میکنند و در اغلب این عرصهها هم به عنوان یک چهره معرفی میشوند. او هم در قامت یک هنرمند شاخههای مختلف این صحنه را تجربه کرده و هم به عنوان یک مدیر. نویسندگی و کارگردانی تئاتر، نویسندگی و کارگردانی سینما، راهاندازی فرهنگسراهای گوناگون در نقاط مختلف شهر تهران و مدیریت بر آنها، نویسندگی کتاب و ترجمه در این حوزه و شاید از همه مهمتر ابداع اپرای ملی یا اپرای ایرانی از جمله فعالیتهای مختلف بهروز غریبپور هنرمند سنندجی کشورمان است که به جرات میتوان گفت نام او را به یک هنرمند منحصربهفرد در تاریخ معاصر هنر ایران بدل کرده است. او که در خانه تئاتر هم عضویت دارد، در این ایام به توضیح و تفسیر شرایط جامعه تئاتر در ایام کرونایی پرداخته و توضیح داده با وجود عدم امکان روی صحنه رفتن اجراهای مربوط به این عرصه، دستاندرکاران و دولتمردان باید فکری برای جامعه بزرگ تئاتری ایران کنند. غریبپور نگاه ویژهای به مقوله آموزش در هنر دارد و دراینباره به توضیح و تفسیر دقیق و البته جذابی دست میبرد. با این هنرمند نامآشنای ایرانی گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
با توجه به تعلیق همه چیز در ایام کرونا، در این روزها روند فعالیتهای شما متناسب با این شرایط تغییر کرد یا خیر؟
بله. ما در این ایام تلاش کردیم با به اشتراک گذاشتن تجربیات چندین ساله گروه عروسکی آران با مخاطبانمان گامی برداریم برای نزدیکتر شدن به جنبه اجتماعی هنر. البته اگر شما به تماشای اپراهای عروسکی اجراشده از سوی گروه ما آمده باشید، حتما دیدهاید که محتوای همه این آثار هرچند ممکن است به ظاهر محتوایی برآمده از تاریخ باشد و در آن روایتهایی از حافظ، سعدی، مولانا و خیام یا هر چهره تاریخی بزرگ دیگری در ایرانزمین پیش روی بینندگان قرار گیرد اما در پس لایه رویین لیبرتوها، این تجربههای اجتماعی است که تبادل میشود. در ایام کرونا هم سعی کردم با حضور در لایوهای اینستاگرامی تلاشی کنم برای بازشناسی مبارک و چهره سیاه او در تخت حوضی، حاجیفیروز و خیمهشببازی. تا امروز چند قسمت از این سلسله برنامهها روی اینستاگرام منتشر شده است.
در دوره کنونی چه لزومی دارد که مخاطب ایرانی مبارک را بازشناسی کند؟
یکی از ماجراهایی که حول مبارک در این سالها رخ داده این است که ایرانیان مقیم آمریکا و کانادا گمان کردهاند چهره سیاه مبارک به دلیل تبعیض نژادی است و این توهم باعث شده بعضی از حاجیفیروزها در آن مناطق چهرههایی سفید داشته باشند از بیم اینکه به تبعیض نژادی متهم نشوند. به طورکلی باید بگویم در ایامی که کارها تعطیل شده همه اعضای گروه دستبهدست هم دادهایم تا ارتباطمان با مردم قطع نشود و حتی بتوانیم از طریق بسترهای مختلف بر استحکام این ارتباط بیفزاییم. من هم بهعنوان بنیانگذار و مدیر گروه و البته به عنوان پژوهشگری که سالهای سال به فعالیت مشغول بودهام، ارائه یکسری درسگفتار را آغاز کردهام. این درسگفتارها به صورت ضبطشده است و بعد از آمادهسازی در بستر اینستاگرام قرار میگیرد. ما امروز تعدادی هنرجو داریم که از شهرستانهای مختلف به کلاسهایمان میآیند. به دلیل شیوع کرونا این کلاسها تعطیل شده بنابراین در این روزها مشغول فکر کردن به این موضوع هستم که اگر اوضاع فراهم شود بتوانیم از طریق اینستاگرام کلاسهایمان را برگزار کنیم. البته باید کاری دراینباره انجام شود که ادامهدار باشد و بعد از ماجرا کرونا متوقف نشود، به همین خاطر هم هست که در این روزها برای رفع چالشهای پیشآمده به راهحلهای مختلفی دارم فکر میکنم. البته این را هم باید بگویم که به خاطر فعالیتهای دیگری که در زمینه ترجمه و پژوهش هم انجام میدهم، نباید تمام وقتم صرف حضور در اینستاگرام شود اما تلاش میکنم تا حد امکان از این فضا بهره بگیرم. نکته بعدی هم این است که به احتمال قوی فکر میکنم آخرین فیلمی که ساختهام و «اردکلی» نام دارد به صورت آنلاین پخش شود. در آن زمان تلاش میکنم بتوانم هنگام پخش فیلم به صورت آنلاین به مخاطبان پاسخ دهم.
در این روزها سخن از آغاز دوباره برنامههای فرهنگی از قبیل اجرای تئاتر، کنسرت و فیلمهای سینمایی به میان می آید. به نظر شما در شرایط کنونی زمان مناسب برای شروع دوباره این فعالیتها فرا رسیده است؟
به نظر میرسد دولت در این دوران شیوه آزمون و خطا را در پیش گرفته و طبیعی است اگر اجرای برنامههای هنری هم از سر گرفته شود، از یکسو با توجه به ماجرای فاصله اجتماعی بخش زیادی از ظرفیت سالنهای اجرا از بین خواهد رفت و از سوی دیگر با فرض بر اینکه برای ظرفیت باقیمانده هم مخاطب به سالن بیاید، مدام در حین اجرا با خودش فکر میکند کار درستی انجام داده یا نه؟ این دغدغه باعث میشود در نهایت جمعیت علاقهمند با تردید بلیت تهیه کنند و به هیچ عنوان ممکن نیست سالن مملو از تماشاگر شود. این وضع خودش یک ضایعه است. بازیگران در پشت صحنه هم در شرایطی قرار دارند که اصلا امکان استریل کردن آن وجود ندارد. به هر حال آنها در فضایی بسته باید گریم شوند و عملا امکان حفظ فاصله یکونیم متری از گریمور و بقیه عوامل وجود ندارد. تئاتر یک فضای آزاد است و با این شرایط امکان راهاندازیاش عملا وجود ندارد. امنیت خاطر وقتی وجود نداشته باشد و تماشاگر با آرامش کامل در سالن حضور پیدا نکند و عوامل نتوانند با شرایط روحی خوب در سالن حاضر شوند، عملا تئاتر شکل نمیگیرد.
با این توضیح که از نگاه شما فعلا امکان روی صحنه رفتن آثار در زمینه تئاتر وجود ندارد، فعالان این عرصه باید چطور روزگار بگذرانند؟
اهالی تئاتر از جمله فعالان عرصه هنر هستند که در این ایام دچار آسیبهای زیادی شدهاند و به نظر میرسد باید برای حمایت از فعالان این حوزه فکری شود. هنرمندان عرصه هنر تئاتر را معمولا به عنوان کارگردان عرصه هنر معرفی میکنند چون فعالیتشان بسیار شبیه کسانی است که فعالیت روزمزد دارند. اگر تئاتری روی صحنه نرود عملا رهاوردی هم برای فعالانش وجود نخواهد داشت، بنابراین از نگاه من در میان همه اقشار هنری که البته همه آنها در این روزها آسیبهای مادی و معنوی دیدهاند، تئاتریها در صدر لیست آسیب قرار دارند و از سوی متولیان امر باید برای آنها فکری شود.
پیشنهاد اجرای تئاترهای آنلاین هم در این ایام زیاد مطرح شده و حتی جشنوارهای درباره تئاترهای آنلاین قرار است راهاندازی شود. شما به چنین فعالیتهایی اصلا تئاتر میگویید؟
اتفاقا همین چندوقت قبل از سوی بنیاد رودکی پیشنهاد دادند که از طریق صداوسیما اپرایی را اجرا کنیم. من هم گفتم این پیشنهاد واقعا مضحک است، چون در اجرای تئاتر حضور تماشاگر و البته عوامل در دو سوی صحنه مهمترین عامل است. بعد هم توضیح دادم که اگر صداوسیما نظرش درباره کارهای من تغییر کرده میتواند فیلمهای ضبط شده از اپراهای ما را پخش کند. بحث من این است که اگر قرار باشد اجرایی به صورت تصویری و از طریق هر نوع نمایشگری پخش شود، باید برآمده از کارگردانی تلهتئاتری باشد، در غیر این صورت جذابیتهای لازم را ندارد. البته من نمیگویم کار غلطی است اما معتقدم فاقد جذابیت است چون با ماهیت تئاتر هم در تناقض است. تئاتر هنری میراست و هیچ دو اجرایی از یک نمایش به روی صحنه نمیرود که دقیقا مطابق با هم باشد. ممکن است در یک شب بازیگر به قدری پژمرده و بیحال باشد که اجرای خوبی را روی صحنه نبرد و در شب بعد اجرایی عکس شب قبل را ارائه کند. به هر حال بازیگر تئاتر هم انسان است، از خیابان و معابر عموی رد میشود، با زن و فرزندش ممکن است بحث کند و مثل بقیه آدمها بیمار میشود. با این توضیح در شبهای مختلف اجرا، ارائههای مختلفی را دارد.
حالا ممکن است گروهی بپرسند آقای غریبپور پس چرا خوانش آواگران در اپراهای شما ضبطی است و به صورت زنده اجرا نمیشود؟
به حدی پلیبک آواگرها در اپراهای گروه آران با اجرای زنده عروسکها تطبیق دارد که یکبار در شیراز برای لحظهای برق سالن پیش از اجرا رفت و تماشاگرانی که شب قبل اجرا را دیده بودند به پشت صحنه آمدند و گفتند بگویید همایون شجریان روی صحنه بیاید و بخواند! گفتم مگر همایون شب قبل اینجا بود؟ گفتند بله منتها پشت صحنه بود! یک اجرا عروسکی باید به قدری هماهنگ روی صحنه برود که مخاطبان احساس کنند آواگران پشت صحنه حضور دارند. حتی به خاطر دارم که وقتی ما رستم و سهراب را اجرا میکردیم، آقای خاتمی که آن زمان رییسجمهور بود به پشت صحنه آمد و شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن با بازیدهندهها. به ایشان گفتم اینها خوانندهها نیستند، اینها بازیدهندههای ما و ایرانی هستند. بنابراین دراینباره یک بحث کاملا فنی نهفته است. در اجراهایی اینچنین باید به قدری همه چیز با هم هماهنگ باشد که مخاطب احساس کند خواننده و ارکستر دارند به صورت زنده اجرا میکنند.
خواندن و بازی در اجراهای شما کار دشواری است. آیا امکان بهرهگیری از خوانندگان زنده در اپراهای عروسکی وجود ندارد؟
اغلب خوانندگان بعد از سه شب اجرا میآیند و میگویند کمی سرما خوردهام، بنابراین اگر در حین اجرا، نارسایی وجود داشت، عذرخواهی میکنم. خوانندههای ما طبق یک سنت صدوپنجاه ساله به ندرت سه شب اجرای پشت سر هم داشتهاند، در حالی که خواننده اپرا باید بازیگرخواننده باشد و تن به لباس تاریخی بدهد که قصه در بستر آن در جریان است، گریم آن شخصیتی که نقشش را ایفا میکند بپذیرد و در عین حال بتواند برای شبهای متوالی اجرا کند. برای تربیت یک خواننده اپرا به طور معمول در اپرا و آمریکا 12 سال باید آموزش داده شود. بهکارگیری بدن، ششها و صدا نیاز به آموزش دارد. بنابراین تنها شرایط اقتصادی ما عامل عدم برخورداری از چنین امکانی نیست و بیشتر باید این کمبود را در امکانات تربیتی برای پرورش دادن یک خواننده اپرا جستوجو کرد. من میخواهم بگویم تربیت خوانندگان به یک آکادمی نیاز دارد. شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در این ماجرا بسیار موثر است. در اپرا که فقط مرد خواننده نیست و زنان هم باید بتوانند همچون تئاتر ایفا نقش کنند. با این توضیح، نیاز به مجموعهای داریم تا این جریان راه بیفتد. اولین این است که تمام مولفههای اجتماعی دستبهدست هم بدهند و خواستار پدید آوردن چنین حرکتی شوند. طبیعی است که در گام بعدی بعد اقتصادی اهمیت پیدا میکند. اما من میخواهم بگویم که ذهنیت این کار بر اقتصادش مقدم است. ما باید بتوانیم اپرا را با رنگآمیزی مختلف صدا و با حضور جنسیتهای گوناگون روی صحنه بیاوریم و برایش هزینه کنیم. اگر چنین ارائهای وجود داشته باشد حتما می توان به این نتیجه رسید.
آیا اینکه شما انتخاب کردهاید در زمینه اپرای عروسکی کار کنید هم برآمده از نبود همین امکانات است؟
خیر. من اعتقاد دارم برای تربیت مخاطبان آینده با هدف انتقال قدرتی که در نمایش عروسکی وجود دارد، آنچه را اجرایش به صورت زنده روی صحنه ممکن نیست از طریق این مدیوم به بینندگان ارائه کنم.
بعد فنی این ماجرا هم ظاهرا نیازمند توضیحات شماست...
کدامیک از خوانندگان فعال در عرصه موسیقی ایرانی برای ایفای نقشی در اپرا تربیت شدهاند. با این توضیح من از تجمیع امتیازات یک هنر استفاده کردهام؛ صدای پلیبک، عروسک و قابلیتهای اجرای چنین نمایشی. در نهایت من با همین شیوه توانستم یک مدیوم جدید به وجود بیاورم. در ابتدا گروهی تصور میکردند نمایش عروسکی در غرب وجود دارد و من از آن تقلید کردهام. در حالی که اگر به اجراهایی که در اتریش و چکاسلواکی به شکل عروسکی روی صحنه میرود نگاه کنید میبینید که سالهای سال است اپراهای موتزارت دارد پیش روی مخاطبان قرار میگیرد و عملا کارگردانی وجود ندارد و در حقیقت دارند تقلید میکنند. آنجا عروسکها به شکل خوانندهها ساخته شده و با استفاده از همان عروسکها اپرا به اجرا درمیآید. آن اپراها با آنچه من در گروه آران مشغول انجام آن هستم از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
درباره ارکستر چرا امکان اجرای زنده از سوی ارکستر هم برای اپراها وجود ندارد؟
یک ارکستر برای اجرای یک اپرا به 170 نوازنده احتیاج دارد. این ارکستر باید در ارکسترا قرار گیرد و گروه کر هم در جریان نمایش به خوانندگان و بازیگران ملحق شود. عمق صحنه اپرای ورشو 150 متر است. وقتی برای بازدید آنجا رفته بودم طراح صحنه با دستیارش با خودروهای کوچک از یک نقطه به نقطهای دیگر میرفت. ما در کشورمان یک سالن داریم به نام تالار وحدت که پیش از انقلاب برای باله ساخته شده است.
امروز به شکل ساعتی روی آن برنامه اجرا میکنند؛ یک ساعت در اختیار تئاتر است، ساعت بعد در اختیار ارکستر سمفونیک و ساعت بعد هم روی صحنهاش سخنرانی برگزار میشود. در حالی که اپرا نیاز به سالنی مجزا و البته مجهز دارد. بگذارید یک مثال دیگر برای شما بزنم. اپراهال وین یک دستگاه برق اضطراری دارد که میتواند تا شعاع 5 کیلومتر برق بدهد. اهمیت اپرا برای دولت اتریش تا حدی است که نباید حتی برای یکهزارم ثانیه برقش قطع شود. هنگام سقوط اتحاد جماهیر شوروی هم میخواستند بالشوی تئاتر مسکو را تعطیل کنند. 450 هنرمند درجه یک حرفهای به همراه دوستداران باله و اپرا در مسکو تابوتی را به دوش کشیدند که رویش نوشته شده بود «هنر». آنها بوریس نیکولایویچ یلتسین اولین رییسجمهوری روسیه بعد از فروپاشی شوروی را به زانو درآوردند و او را مجبور کردند هزینه اداره و بازسازی بالشوی تئاتر و کارمندانش را بدهد. آیا امروز اپرا در کشور ما چنین جایگاهی دارد؟ اصلا موسیقی ایرانی چنین اهمیتی دارد چه رسد به اپرا؟ نکته بعدی این است که رهبر ارکستر اپرا با رهبر ارکستر سمفونیک متفاوت است و رهبر ارکستر در اپرا باید خوانندگان را هم هنگام اجرا هدایت کند. برخی به من میگویند چرا برای اپرا کارگردان تربیت نمیکنید و من میگویم مرد پولادینی باید بیاید که هم چندجانبه باشد و هم عاشق. اگر آدمی بیاید که عشقش تا این حد باشد همه تجربههایم را به او منتقل میکنم.
نظر شما