به گزارش آتیه آنلاین کنشگران مرزی انواع آدمهایی بودند که در فاصلهها و شکافهای میان دولت و جامعه تردد میکردند و دست به کارهایی میزدند. برای مثال غلامحسین صدیقی هم وزیر بود و هم یک کنشگر ملی و هم یک کنشگر دانشگاهی و علمی. در سرزمین شکافها و بیگانگیها و قهرها و تعارضهای حل نشده، میکوشید در مرزها حرکت کند و مثلا به مصدق وفادار و در عین حال منتقد جدی او باشد، ترتیب ملاقات خلیل ملکی با شاه را فراهم بیاورد. خود ملکی نیز همینطور، که در فضای چپِ ملی خیلی تند و تیز و رادیکال آن دوره، رفته با شاه حرف زده است.
فرض بزرگ در این سلسله بحثها آن است که نمیتوان «عقب افتادگی» را به ذات این جامعه برچسب زد. باید به جای تقدیرگرایی ساختاری، بر مفهوم دیگر انگشت گذاشته شد و آن، خطاهایِ فاعلان و کنشگران ایرانی است. ما نیاز داریم که قدری نگاه تجربی تر در پیش بگیریم. کنشگران ما گاه مرتکب خطاهای محاسباتی میشدند و گاه به راهبردها و تاکتیکهای ابتکاری خلاقانهای دست مییافتند. تاریخ ما در نشیب و فراز خود تحت تأثیر این کنشگران نیز بود.
فراستخواه در ابتدای این نشست طی سخنانی گفت: ما در ایران مسائل زیادی مانند مسئله اقتصاد نفتی، دین و دولت و... داشتیم و داریم و در نتیجه این مسائل بخشهایی از جامعه ضعیف میماندند و نمیتوانستند که توانایی خودشان را نشان دهند. بنابراین مجموعه این مسائل نشان میدهد که ساحتهای میانجی نمیتوانستند ظهور و بروز کنند.
او ادامه داد: در ایران ساختارها چون فاقد هوش لازم بودند در نتیجه نیازمند این بود که کنشگران بیشتر هزینه بدهند و ابتکارات عملی و تنوعات عملی از خودشان نشان دهند و نهادهای اجتماعی نمیتوانستند نیرومند باشند. این استاد دانشگاه گفت: وقتی این سیکلهای معیوب را در جامعه میبینیم، در نتیجه سوتفاهم خیلی زیاد داشتیم و اعتمادها و نهادهای مدنی ضعیف میماند و کارایی دولت هم کم میشود. به هر حال در این چرخه حقوق مردمان نادیده گرفته میشود. او با تاکید بر اینکه منطقا چندان درست نیست که مسئله ایران را فقط با نگاه آسیب شناسی ببینیم یادآور شد: درست است که باید نقد کنیم و ضعفها را ببینیم اما اگر نظریه آسیب شناسی آنچنان چیره شود که هیچ راهی برای بهبود نیست در این صورت ما دچار یک فلج ذهنی می شویم و به یک نوع ناتوانی از فهم مسئله ایران خواهیم داشت.
فراستخواه با اشاره به اینکه ما نباید در پارایم فقدان بمانیم افزود: وقتی به ایران نگاه میکنیم فقط به نداشتههایمان فکر میکنیم و بیشتر به عارضههای بیماری این سیستم فکر میکنیم و مدام میگوییم که نهادهای مدنی نداریم. اینها به معنایی درست است اما نحوه تدوین و توضیح اینها چولگی به فقدانها پیدا کند و آنچه در ایران میبینیم فقدان و آسیب باشد آن موقع است که به یک نوع امتناع تفکر و اندیشیدن به آینده ایران میرسیم و غرق در آن میشویم. این جامعه شناس با تاکید بر اینکه با سرمشق فقدان نمیتوانیم به حل مسئله ایران برسیم گفت: ما مقداری نیازمند سویههای دیگر مانند سلامت و امید هستیم. باید به این پرسشها که آیا این سیستم میتواند راهکارهایی برای سلامت داشته باشد؟ پاسخ دهیم. اینجاست که به رغم همه مشکلاتی که در تاریخ بوده ایران بوده میتوانیم سرمشقهای امیدبخشانه هم داشته باشیم.
او تاکید کرد: ما نیازمند یک روش بهبودیافتهتر یا به بلوغ یافتهتر که لزوما آسیب شناسانه نیست، هستیم یعنی همه شواهد تاریخی را دوره کنیم و جزئیات آن را بفهمیم و نسبت به آن حساس باشیم. ما به نقد و بازاندیشی و ...نیاز داریم و صرفا نباید در آسیب شناسی بمانیم. فراستخواه با بیان اینکه حساسیت تاریخی کمک میکند که تاریخمان را دوباره بخوانیم و به مشهورات و کلیشهها اکتفا نکنیم عنوان کرد: پیتر برگر ما را به آشنایی زدایی از امور دعوت میکند یعنی چیزهایی که بدیهی شده است در پس آنها لایه های پنهان را ببینیم. درواقع چیزهایی ناچیز شده که باید آنها را چیز کرد. برگر میگوید اینجور میشود که جامعه را فهمید. یعنی یک نوع تامل مجدد حتی در بدیهیات داشته باشیم.
او ادامه داد: کلیشهای در زمان ما بود که دستگاه سلطنت فاسد است و این کلیشه آنچنان مستولی بود که اجازه نمیداد فکر کنیم در این دستگاه چیزهای مفیدی هم وجود داشته است. کلیشه غالب در زمانی سبب شد که حاکمان ایران متوسل به شاهزادگان شوند و شاهزادگان اختیارات پیدا کنند. همین سبب شد قدرت تازهای به موازت قدرت حاکم و هسته سخت قدرت ایجاد شود. این امر در قاجار به نحو روشن خودش را نشان میدهد. به ویژه در زمان فتحعلی شاه این را به وضوح مشاهده میکنیم. برای حفظ حکومت مرکزی به ناچار متوسل به قدرت شاهزادگان میشود. این شاهزادگان در سده نوزده سمتهای حکومتی پیدا میکنند و این نسل به نسل ادامه پیدا میکند.
به گفته فراستخواه، یکی از فضاهای مرزی را ما در این شاهزادگان میبینیم که موجب منفذهایی از جامعه به دستگاه قدرت است همین فضای مرزی است. البته این فضاها در حکومتهای فرانسوی و اروپایی هم مشاهده میشود. شاهزادگان اگر در اروپا نبودند دولتهای ملی نمیتوانستند به این راحتی شکل بگیرند. این استاد دانشگاه با بیان اینکه دستگاه شاهزادگان محل رفت و آمد کنشگران علم در سدههای 17 و 18 بوده است گفت: ریچاردستون معتقد است که نوشتن و یادداشت برداری خود یک روش است. یعنی از جز به جز برای فهم و درک بیشتر برای بهبود زندگی در این سرزمین. بر همین اساس من به سراغ دیوانهای مختلف رفتهام و به دنبال یک سری قهرمانها گشتهام اما مهم است که ما دیوان قضا و دارالترجمه و ... را ببینیم. برای فهم مسئله ایران باید اینها را ببینیم. ما در 1230 شمسی یعنی 50 سال قبل از مشروطه مجلس مصلحت خانه عامه داشتهایم این نشان میدهد که اینجا اتفاقی است و این رد پای پویش تمدن ایرانی است. این انسان شناسی ایرانی است و این جامعه خفه میشود اما نفس میکشد.
این جامعهشناس با تاکید بر اینکه باید در مطالعات تاریخ مفاهیمی چون مشیرالدوله را در نظر گرفت در غیر این صورت آن تحقیق غنی نیست توضیح داد: اولین مشیرالدوله جعفر مشیرالدوله بوده است که ریاضی خوانده و آن را در دارالشورای دولت میبینیم. او در تبریز مهندس خانه تبریز را بنا میکند همین نهادها مانند مهندس خانهها اسباب استقلال جامعه از دولت هستند. به گفته فراستخواه، سومین مشیرالدوله میرزا حسین خانه قزوینی یا همان سپهسالار و یکی از افرادی بوده که نظام عرفی را در ایران دنبال کرده است. چهارمین مشیرالدوله یحیی مشیرالدوله است که به وزارت عدلیه و ... میرسد. پنجمین مشیرالدوله میرزا نصراله مشیرالدوله است که مدرسه سیاسی را بوجود میآورد که این مدرسه دانش مشروطه را بوجود میآورد. این خاندان (پیرنیا) و دانش حقوق و اقتصاد و تاریخ مدرن را در ایران به معنای نظام جدید معرفتی پایه ریزی میکنند.
او عنوان کرد: همواره به من انتقاد میکنند که هرچیزی را که میگوییم فوری میروی و تاریخ آن را میآورید. من حداقل چهار چارچوب نظری درباره کنشگران مرزی آوردهام. برای بیان آنها استقرائی عمل کردم و رفتهام به سراغ تاریخ ایران. نظریهها پنجره هستند و مواجه شدن با لحظه حال. آنقدر در وضع حال ایران کمبود میبینیم که برای رفع این کمبود یکی از کارها این است که پناه میبرم به تاریخ تا با بازخواندن تاریخ بتوانم در کنار چیزهای دیگر فکری برای ایران بکنم. بنیامین به این تاریخ جبران میگوید. نه اینکه بتوان مشکلات حال را با رجوع گذشته فهمید بلکه دست کم بخشی از مشکلات حال را میتوان با رجوع به گذشته فهمید. تاریخ در حقیقت روایت نوادگان از شکست نیاکان است تا بتوانیم گذشته را در بند حال رها کنیم.
فراستخواه در پایان گفت: بنابراین اینجاست که ما میتوانیم تکه پارههایی از تاریخ و گذشته را امروز ببینیم گذشته فقط چراغ راه آینده نیست بلکه از تاریخ میتوانیم پارههایی برای امروزمان پیدا کنیم.
مقصود فراستخواه شب گذشته در دور نخست از سلسله درسهای تأملات تاریخ معاصر ایرانی از «کنشگران مرزی» گفت.
کد خبر: 1282
نظر شما