منظر شهری؛ بازتاب قدرت یا بستر عدالت؟
۱۴۰۴/۰۶/۲۴ | ۰۹:۵۸کد خبر: 69751


محمدرضا سرتیپی اصفهانی و سامان قیدی(پژوهشگران معماری منظر)
در میان تلألو زرین مغازهها و صدای جیرینگجیرینگ هزینه سنگ اسلب نماهای ایتالیایی، بیلبوردهای کولر گازی تا تاورکرینهای متصل به برجهای سر به فلککشیده، در پیچوخم کوچههای فراموش شده و در امتداد بلوارهای باریک شهر، چیزی همچنان کم است. نه یک جسم، بلکه یک معنا؛ غیابِ عدالت در سیمای شهری که مدام آراستهتر میشود، اما نه برای همه. شهر، بهظاهر بستری است برای تردد، تجمع، تنفس و زیست.
اما هر خطی که روی زمین کشیده میشود، هر درختی که کاشته میشود و هر نیمکتی که حذف میشود، چیزی را نشان میدهد؛ چیزی از جنس قدرت، بیانگر اولویتها و از آن دسته اقداماتی که چیزهایی دیده میشوند و آنهایی که نادیده گرفته میشوند. در این میان منظر شهر، تنها قابی منفعل و قدیم از یک اتفاق، یک بنا یا یک درخت نیست. بلکه نمایشی است از صحنه قدرت. مسئله شهر، مسئله توزیع قدرت میان بازیگران و ذینفعان است.
هرچه بازی متوازنتر توزیع شود، عدالت فضایی نمود بیشتری خواهد داشت. این در صورتی است عدالت فضایی در شهرهای ما اغلب نه یک هدف بلکه بیشتر بهسان یک اتفاقِ تصادفی رخ میدهد، اگر اصلاً مجالی برای بروز پیدا کند. اکنون در اغلب کلانشهرها و حتی شهرهای کوچکتر، با بروز دو شهر در دل یک شهر مواجه هستیم: یکی درخشان، فاخر، پاکیزه و غنی و دیگری سایهنشین، فرسوده، بیدفاع و مغفول و طرد شده.
هرچند این دوقطبی بودن در ظاهر تجلی میکند اما بسیار ریشهایتر و بنیادیتر است: دوگانگی از جنس معنا. آن چه در هویت و حسِ مکان رخ میدهد و گاهی حتی دیده نمیشود.آنچه امثال مارکس و سپس هاروی در قالب «عدالت فضایی» مطرح کردند، نه یک واژه لوکس نظری، بلکه نیاز مبرمی برای هر زیستهای در شهر است. این در صورتی است که هماکنون ما با فضاهایی مواجه هستیم که نه بر أساس نیاز زیست بلکه بر أساس نمایش و تظاهر شکل گرفتهاند.
شهری که گویا برای عکاسی جلد ژورنالهای بزک شده است و صرفاً ویترینی برای تماشاگران صحنه نمایش است. در صورتی که میبایست شهر برای بازیگران، یعنی شهروندان آن، طراحی شود و نه دنبالکنندگان ژورنالها. این روند در بهسازی نیز دیده میشود. آن جایی که نوسازی جای خود را به پاکسازی میدهد. اقداماتی چون بزرککردن ظاهری، مخفیکردن عناصر نامطلوب اما واقعی شهر، حذف تاریخ زیسته و تخریب خاطرات جمعی.
در دید طراحی ناعادلانه، آنچه نشانهای از تاریخ و کهنگی دارد، مردود انگاشته میشود به نوعی که گاهی تاریخ مزاحم و مانعی در برابر توسعه و پیشرفت معرفی میشود. اما سؤال اینجاست: آیا منظر میتواند سکویی برای بازتوزیع باشد، یا فقط ابزاریست برای حفظ سلسلهمراتب قدرت؟ آیا میشود فضای شهری را نه فقط زیبا، بلکه منصف ساخت؟ نه فقط امن، بلکه فراگیر؟عدالت فضایی؛ رسالت فراموششدهی معماران منظردر جهانی که دیوارها ستبرتر و بلندتر، مرزها پررنگتر و سایهها سنگینتر شدند، این معماری میتواند افقی گشوده به سوی عدالت شهری باشد.
عدالت اجتماعی مفهومی پیچیده اما عدالت فضایی چیزی محسوس است. خنکای حوض، سایهسار درختان، بوی خوش گل، صدای بازی کودکان در کوچههای امن که لحظاتی کوچک اما معنادار زیست شهری هستند که میبایست منصفانه میان همگان توزیع شود. منظر اگر به درستی درک شود، نه صرفاً یک فضا بلکه یک حق است. حق بودن، حق تنفس، حق دیدهشدن و حق فضایی که برای زیستن مهیا شده است. اما آیا همگان به این حقوق دسترسی دارند؟ پاسخ منفی است. شهرهای ما آکنده از نابرابری و توزیع نامتوازن است.
برخی صاحبان نور خوب، بوی خوش، و خنکای هوا و برخی تنها میراثدار تاریکی، آلودگی، صدای بوق و بیهویتی هستند. در دل این ناهمگونیها، معماری منظر به مثابة «دیسیپلین آینده» (به قول برنارد لاسوس)، مسئولیتی فراتر از زیباسازی محیط دارد بلکه ایشان باید معماران «فرصت» باشند تا با طراحی عدالتمحور مرهمی بر زخمهای اجتماعی شهر و شهروندان باشد. هنگامی که کودکان سهمی از آسمان آبی داشته باشند، زنان احساس امنیت را بیش از پیش ادراک کنند، سالمندان و معلولان آزادی عمل بیشتری در شهر داشته باشند و همچنین تبعیضی میان برخورداری شهروندان از امکانات شهروندی وجود نداشته باشد. این چنین شهر در کنار زیبایی، منصفانه نیز خواهد بود. چگونه میتوان این رویا را به واقعیت تبدیل کرد؟ پاسخ در مشارکت است.
گفتوگو با مردمی که زیستن در فضا را تجربه میکنند: شهروندان آن شهر. در صورتیکه هماکنون زبان طراحی شهرها بیشتر جولانگاه نگاههای دستوری از بالا به پایین شده است. راهحل در شنیدن صدای بیصدایان است. زنانی که فضای عمومی را ملک مردان میدانند، کودکانی که فضای
بازی خارج از خانه را عرصه ناامن و تنشزا میپندارند و سالمندانی که گویا مجوز شهروندی ایشان منقضی شده است. طراحی عادلانه، طراحی «مراقب» نیز هست. مراقب سکوت، مراقب روان، مراقب خاطره. فضاهایی که روان را ترمیم میکنند، عواطف را میپذیرند، و حافظه را میپرورند. منظرهایی که نه تنها «کارکردی» هستند، بلکه «التیامبخش» هستند. در گوشههایی از جهان، این مسیر آغاز شده است.
پروژههای عدالتمحور در کشورهای آمریکای لاتین، مشارکتهای محلی در بازطراحی محلههای فقیرنشین اروپا، حتی نمونههای اندک بومی در ایران، نشان میدهند که میتوان با حداقلها، تغییرات حداکثری رقم زد. عدالت، در مقیاس کوچک هم ممکن است؛ قدمی که شاید از یک نیمکت آغاز شود. اما شرط اول آن است که معمار منظر، خود را نه «طراح فرم»، بلکه «معمار تجربه» بداند. باید در چشم مخاطب نگاه کند و بپرسد:در این فضا چه چیزی تو را دیده و چه چیزی تو را نادیده گرفته است؟
بنابراین معماران منظر باید راویان خاموش عدالت باشند. صدای کسانی که فضا را حق خود میدانند، نه لطفی از جانب سرمایه یا ساختار. از طرف دیگر زیبایی در منظر، اگر با عدالت پیوند نخورد، بهسرعت بدل به دکور میشود. اما اگر زیبایی در خدمت انصاف قرار گیرد، فضا میتواند به بستر صلح بدل شود؛ صلحی ملموس، جاری در پیادهروها، در سایه درختان، در سکوهای کوچک، در کوچههای بیادعا و شاید، آن زمان بتوانیم بگوییم که شهر، برای همه است. بنابراین معماران منظر طرح را باید از «زندگی» شروع کنند نه از فرم. به نحوی که در حاشیه بایستند و به مرکز یعنی زیست شهروندان و نیازهای ایشان در شهر نگاه کنند و از رویکردهای برتریجویانه نسبت به «فهمِ صلاح، نیاز و خواست مردم بهتر از خود مردم» اجتناب کنند.
منظر، اگر آینه قدرت است، پس میتواند آینه مقاومت نیز باشد. هنوز دیر نشده است. هنوز میشود شهر را از نو تعریف کرد. نه با آسمانخراش، که با سکوهای کوچک مشارکت و از جنس مردم و برای مردم چرا که شهر مخاطبینی جز مردم ندارد. نه با بودجههای کلان، که با پرسشهای ساده: برای که میسازیم؟ و چه کسی از ما جا مانده است؟ اما نباید فراموش کرد که نیــاز امروز جامعه ما در ابتدا، کشف ساختارها و لایههای زیرین ایجادکننده بیعدالتی، توزیع نامتوازن امکانات و زیرساختهای شهری و نابرابری در شهرها است و رسیدن به تعریف واضح فنی از آن نیازمند یافتن عوامل ایجادکننده است که نیازمند بازنگری بنیادین از کلان تا خرد است چرا که همگان بهطور قانونی، شرعی، عرفی و انسانی، دارای حق زندگی عادلانه شهروندی هستند.
برچسبها
در حال بارگذاری...





