زبان اشاره یک زبان کامل است، نه ابزاری برای ترجمه فارسی
سالهاست زبان اشاره ایرانی در سایه «فارسی اشارهای» و نگاه برترشنوایی تعریف شده است؛ نگاهی که ناشنوا را «بیمارِ نیازمند» میبیند نه یک اقلیت زبانی با حق مشارکت برابر در تصمیمگیری ها.

درک عمومی از زبان اشاره اغلب آن را به مجموعهای از حرکات قراردادی تقلیل میدهد. اما زبانشناسی مدرن، این زبان را نظامی پیچیده، مستقل و زنده میداند که حامل هویت فرهنگی یک جامعه است. این تفاوت درک، فقط یک بحث آکادمیک نیست، بلکه مستقیماً بر هویت، تحصیل و حقوق اساسی شهروندان ناشنوا تأثیر میگذارد.
برای کالبدشکافی زبان اشاره ایرانی (اشارانی) و بررسی چالشهای حقوقی و اجتماعی که جامعه ناشنوا با آن روبرو است، با فرزانه سلیمانبیگی، زبانشناس ناشنوا، پژوهشگر و مدرس زبان اشاره به گفتگو نشستیم. سلیمانبیگی، که در مقطع دکتری زبانشناسی تحصیل کرده، از نویسندگان کتابهای مرجع در زمینه آموزش و مستندسازی زبان اشاره ایرانی است و سالها است در زمینه حقوق زبانی جامعه ناشنوایان ایران فعالیت میکند. در این گفتگو، از او درباره ماهیت زبان اشاره، تفاوت آن با «فارسی اشارهای» و موانع تحقق عدالت اجتماعی برای ناشنوایان پرسیدیم.
بسیاری گمان میکنند زبان اشاره فقط مجموعهای از حرکات قراردادی و محدود است. به عنوان یک زبانشناس، توضیح دهید چه چیزی «اشارانی» را به یک زبان کامل و مستقل تبدیل میکند؟
زبان اشاره ایرانی (اشارانی)، زبان طبیعی جامعه ناشنوای ایران است؛ زیرا این زبان بهصورت خودجوش در میان اعضای این جامعه پدید آمده و رشد کرده است، نه اینکه برگرفته یا وابسته به زبان فارسی باشد. این زبان دستور، واژگان و ساختار ویژه خود را دارد و از نظر نحوی و معنایی، نظامی مستقل و پیچیده بهشمار میآید.
زبان اشاره ایرانی در حوزه دیداری – حرکتی عمل میکند (یعنی بر خلاف زبان گفتاری که شنیداری است، کاملاً به بینایی و حرکت وابسته است). درست مانند زبانهای گفتاری، نظامی منظم و قانونمند دارد ، اما برخلاف تصور عمومی، واژگان آن ثابت و محدود نیستند. جامعه ناشنوا بهطور مداوم واژههای تازه میآفریند و همین پویایی، سبب زنده و در حال تحول بودن این زبان میشود.
به ساختار ویژه آن اشاره کردید. مهمترین تفاوت ساختاری این زبان با زبانهای گفتاری مثل فارسی در چیست؟
تفاوت اصلی میان زبانهای اشاره و گفتاری در ماهیت خطی و چندبُعدی آنهاست. زبانهای گفتاری خطیاند (یعنی واژهها یکی پس از دیگری بیان میشوند). در مقابل، زبان اشاره چندبُعدی است و فضا نقش اساسی در ساخت واژهها و جملهها دارد.
این ظرفیت فضایی، امکان انتقال همزمان چند مفهوم یا جمله را فراهم میکند (مثلاً همزمان با اشاره «راه رفتن»، جهت، سرعت و حالت آن را نیز با بدن نشان دهد)؛ امکانی که در زبانهای گفتاری وجود ندارد.
این قابلیت چندبعدی بودن چگونه در عمل کار میکند؟ مثلاً در دستور زبان اشارانی چه جایگاهی دارد؟
در زبانهای اشاره، فضا نقش کلیدی در ساختن داستان و روایت دارد. در این حالت، «محمولات طبقهبند» (Classifiers) نقشی اساسی دارند. طبقهبندها ساختارهایی هستند که در آنها شکل دست بهعنوان یک ویژگی توصیفی عمل میکند و نوع شیء را نشان میدهد، در حالیکه حرکت دست در فضا نقش فعل را ایفا میکند و مکان یا مسیر حرکت آن را بیان میکند.
میتوانید مثالی بزنید که این تفاوت گرامری را با فارسی روشنتر کند؟
برای نمونه، در اشارانی دست صاف نشاندهنده اشیای مسطح مانند میز یا کتاب است. انگشت اشاره رو به بالا، اشیای باریک و بلند مانند قلم یا مسواک را نشان میدهد. دست منحنی، اشیای گرد مانند فنجان یا لوله را بازنمایی میکند.
ترکیب این حالتها با حرکت در فضا روابط فضایی را منتقل میکند. مثلاً «قرار دادن قلم روی میز» با قرار دادن انگشت روی دست صاف نشان داده میشود ، یا «افتادن فنجان از روی میز» با حرکت دست منحنی به سمت پایین.
در زبانهای گفتاری، این روابط معمولاً با حروف اضافه (روی، در، به و … ) بیان میشوند؛ اما در زبانهای اشاره چنین واژههایی وجود ندارد و به جای آن فضای گرامری عمل میکند (یعنی رابطه «روی» یا «زیر» مستقیماً با قرار دادن اشارات در فضا نشان داده میشود). به همین دلیل، جملات در زبان اشاره چندبُعدی و همزمان هستند، نه زنجیروار و خطی مثل زبانهای گفتاری.
اینکه میگویید زبان اشاره فقط حرکات دست نیست، به چه معناست؟ آیا اجزای دیگری هم در دستور این زبان نقش دارند؟
بله، زبان اشاره ایرانی (اشارانی) تنها با حرکات دست بیان نمیشود؛ بلکه حرکات صورت و بدن نیز بخش مهمی از دستور زبان آن را تشکیل میدهند (این حرکات نقشی شبیه به لحن صدا، زیر و بمی یا تأکید در زبان گفتاری دارند). حرکات چهره برای بیان پرسش، نفی، تأکید یا حالتهای دستوری دیگر ضروریاند. در مجموع، اشارانی زبانی دیداری است که بدون استفاده از صدا، معنا را از طریق ترکیب هماهنگ حرکات دست، صورت و بدن منتقل میکند.
آیا زبان اشاره ایرانی هم مانند فارسی، در طول زمان یا در شهرهای مختلف دچار تغییر میشود؟
بله، زبان اشاره ایرانی مانند هر زبان طبیعی دیگر در طول زمان تغییر میکند. اشارات بهروز میشوند تا با تحولات اجتماعی و فناوری هماهنگ باشند. برای نمونه، اشاره «تلفن» در گذشته به شکل گوشیهای قدیمی (دست کنار گوش شبیه دسته تلفن ثابت) بود، اما امروزه بیشتر شبیه تلفن همراه نشان داده میشود. این تغییرات نشان میدهد که زبان اشاره سیستمی زنده و پویاست. در زبان اشاره نیز نسلهای مختلف از اشاراتی متفاوتی استفاده میکنند.
این تفاوتها در جغرافیا چگونه است؟ آیا ما چیزی به اسم لهجههای زبان اشاره هم داریم؟
بله، زبان اشاره ایرانی، مانند زبانهای گفتاری، لهجهها و گونههای محلی دارد. ناشنوای شهرهای مختلف ممکن است برای یک مفهوم از اشارههای متفاوت استفاده کنند. این تنوع اشاره ضعف نیست، بلکه نشاندهنده پویایی و گسترش زبان است؛ همانطور که فارسی در شهرهای گوناگون با لهجههای گوناگون ادا میشود. با این حال، ارتباط میان ناشنواها شهرهای مختلف معمولاً امکانپذیر است و فهم متقابل وجود دارد.
نسل جدید ناشنوا به لطف اینترنت با زبانهای اشاره دیگر مانند ASL در ارتباط است. آیا این وامگیری واژگان یک تهدید محسوب میشود؟
وامگیری در زبان اشاره جوانان ایرانی پدیدهای طبیعی است؛ درست مانند زبانهای گفتاری که جوانان واژههایی از انگلیسی مانند «اوکی» یا «های» را وارد گفتار خود میکنند. از دیدگاه زبانشناسی، چنین پدیدههایی نه تهدید، بلکه نشانه پویایی و زنده بودن زبان هستند.
پس نگرانی شما دقیقاً کجاست؟
نگرانی اصلی اینجاست که زبان اشاره ایرانی هنوز به طور کامل به رسمیت شناخته نشده و پژوهشهای علمی در آن اندک است. خطر واقعی، وامگیری نیست؛ خطر، نادیده گرفته شدن و تضعیف زبان است. متأسفانه هنوز بسیاری از کارشناسان و مربیان مرتبط با حوزه ناشنوایان، درک درستی از ماهیت زبان اشاره ندارند و میکوشند آن را در قالب زبان فارسی قرار دهند. چنین نگاهی، زبان فارسی را برتر جلوه میدهد و ناخواسته بر هویت زبانی و فرهنگی ناشنوا تأثیر منفی میگذارد.
این ما را به یک چالش کلیدی و تاریخی در ایران میرساند. تفاوت بنیادین زبان اشاره طبیعی (اشارانی) و «فارسی اشارهای» چیست؟
تفاوت این دو بنیادین است. زبان اشاره طبیعی ایرانی، زبان مادری جامعه ناشنوای ایران است. این زبان بهطور خودجوش در دل جامعه ناشنوا شکل گرفته ، دارای قواعد دستوری، واژگان و نظام معنایی خاص خود است و کاملا مستقل از زبان فارسی به شمار میآید. زبان اشاره طبیعی نه تنها ابزار ارتباط، بلکه بخشی جداییناپذیر از هویت فرهنگی ناشنوا است.
اما «فارسی اشارهای» سیستمی ساختگی است (یعنی یک زبان طبیعی نیست) که در آن واژههای زبان فارسی به کمک اشارهها ترجمه یا رمزگذاری میشوند. هدف اصلی آن آموزش زبان فارسی به ناشنواها بوده است ، نه ایجاد یک زبان طبیعی برای ارتباط. به همین دلیل، فارسی اشارهای یک زبان کامل محسوب نمیشود ، زیرا دستور و واژگان مستقل ندارد و صرفاً بازنمایی کلمهبهکلمه فارسی است.
چرا چنین سیستمی (فارسی اشارهای) که یک زبان کامل نیست، تا این حد در سیستم آموزشی استفاده شده است؟
این مسئله ریشه در نبود آگاهی و شناخت کافی از زبان اشاره طبیعی ایرانی دارد. بسیاری به اشتباه گمان میکنند زبان اشاره طبیعی از نظر دستوری ناقص است و تصور میکنند فارسی اشارهای شکل «رسمی» و «معیار» است. در حالیکه دستور زبان فارسی با زبان اشاره ایرانی یکسان نیست؛ زبان اشاره ایرانی نظامی مستقل و کامل است.
برای درک بهتر تفاوت، میتوان این مثال را آورد: وقتی شما در کلاس زبان انگلیسی شرکت میکنید ، معلم ابتدا جملهای انگلیسی را به شما نشان میدهد و سپس با توضیح به فارسی، تفاوت ساختار دستوری دو زبان را روشن میکند. این فرایند باعث میشود زبان دوم (انگلیسی) را با قواعد خودش یاد بگیرید. اما اگر قرار باشد کلمات انگلیسی را فقط یکییکی به فارسی ترجمه کنند و با دستور زبان فارسی بچینند، دیگر در حال یادگیری زبان انگلیسی واقعی نخواهید بود. فارسی اشارهای دقیقا همین وضعیت را دارد: اشارات زبان اشاره فقط جایگزین واژههای فارسی میشوند، بدون آنکه نظام دستوری و معنایی مستقل خود را داشته باشند.
از دیدگاه زبانشناسی مدرن، اصرار بر استفاده از «فارسی اشارهای» به جای زبان طبیعی، چه پیامدهایی برای رشد فرد ناشنوا دارد؟
زبانشناسی مدرن تأکید میکند که رشد شناختی و هویتی هر انسان نیازمند دسترسی به یک زبان طبیعی از سنین کودکی است. اگر کودک ناشنوا از همان ابتدا زبان اشاره طبیعی را بیاموزد، تواناییهای زبانی، فکری، اجتماعی و عاطفی او بهطور کامل شکوفا میشود.
در مقابل، اصرار بر فارسی اشارهای موجب «محرومیت زبانی» (Language Deprivation) میشود (یعنی کودک به دلیل عدم دسترسی به یک زبان کامل و قابل فهم در سنین حساس رشد، دچار تأخیر شناختی و زبانی میشود) و اثرات منفی بر رشد تحصیلی، ذهنی و هویتی دارد.
این به آن معناست که کودک ناشنوا نباید فارسی یاد بگیرد؟
ابداً. بحث بر سر زبان اول و زبان دوم است. باید محیطی فراهم شود که کودکان ناشنوا از ابتدا در معرض زبان اشاره طبیعی ایرانی قرار بگیرند. زبان اشاره باید زبان اول آنان باشد تا اطلاعات زبانی در ذهنشان نهادینه شود. در این صورت، یادگیری زبان دوم یعنی فارسی نوشتاری آسانتر و موفقتر خواهد بود؛ در غیر این صورت، فارسی آنان نیز ضعیف باقی میماند.
پس شما معتقدید که این انتخاب، مستقیماً به حقوق بشر و هویت فرهنگی ناشنوایان مرتبط است؟
بله. اصرار بر استفاده از زبان اشاره طبیعی تنها یک موضوع زبانی نیست، بلکه مسئلهای مربوط به حقوق بشر و عدالت اجتماعی است. زبان اشاره طبیعی ابزار اصلی حفظ هویت، فرهنگ و تاریخ جامعه ناشنواست. نادیدهگرفتن آن و جایگزین کردنش با فارسی اشارهای به معنای انکار هویت زبانی و فرهنگ ناشنوا است. از نگاه علمی و انسانی، حفظ و تقویت زبان اشاره طبیعی برای رشد فردی، شکوفایی شناختی و صیانت از هویت فرهنگی ناشنوا حیاتی است.
بیایید به پیامدهای این موضوع در سطح جامعه بپردازیم. وقتی یک فرد ناشنوا در موقعیتهای حساسی مانند دادگاه یا بیمارستان به مترجم حرفهای دسترسی ندارد، چه اتفاقی رخ میدهد؟
در ایران مترجمی زبان اشاره هنوز بهعنوان یک شغل رسمی تعریف نشده است. به همین دلیل، در مکانهای حساس و حیاتی مانند دادگاه، کلانتری و بیمارستان، مترجم حرفهای حضور ندارد. تنها در برخی موارد معدود، موسسات ناشنوا مترجمان تجربی را اعزام میکنند؛ آن هم به تعداد محدود. گاهی هزینه را خود ناشنوا پرداخت میکند و از نظر قانونی و صنفی نیز جایگاه مشخصی برای مترجمان وجود ندارد. مثلا اتحادیه یا انجمنی رسمی برای نظارت بر رفتار حرفهای مترجمان وجود ندارد و اگر مترجمی مرتکب رفتار غیراخلاقی شود، ناشنواها عملاً امکان شکایت و پیگیری ندارند.
در چنین شرایطی، اغلب اعضای خانواده نقش مترجم را ایفا میکنند. چرا حضور آنها کافی و استاندارد نیست؟
اعضای خانواده اغلب آموزش زبان اشاره تخصصی حقوقی یا پزشکی را ندارند. مهمتر از آن، بیطرف نیستند؛ ممکن است اطلاعات را تحریف کنند (خواسته یا ناخواسته). همچنین فشار روانی یا تضاد منافع میتواند نقش آنان را مخدوش کند.
با توجه به این توضیحات، «حق دسترسی به مترجم» که یک استاندارد جهانی است، دقیقاً به چه معناست و راه حل سیستمی چیست؟
حق دسترسی به مترجم یعنی هر فرد ناشنوا در برخورد با نهادهای رسمی (دادگاه، پلیس، بیمارستان، دانشگاه) باید بتواند به مترجم حرفهای، بیطرف و مورد تأیید دسترسی فوری داشته باشد. این حق باید قانونی و الزامآور باشد، نه یک لطف یا استثناء، و هزینه مترجم باید بر عهده دولت یا نهاد مربوطه باشد. راه حل سیستمی، ایجاد یک استاندارد برای تربیت و تایید صلاحیت مترجمان، شامل آموزش آکادمیک، برقراری نظام گواهینامه و مجوز رسمی، و تضمین کیفیت و اخلاق حرفهای مترجم است.
در حال حاضر بزرگترین موانع قانونی و اجتماعی بر سر راه تحقق کامل این حق در ایران چیست؟
موانع قانونی، نبود قانون جامع «حقوق زبانی ناشنوا» است که حق دسترسی به مترجم را الزامآور کند. قوانین موجود (مثل قانون حمایت از حقوق معلولان) کلیاند و ضمانت اجرایی ضعیف دارند. نبود بودجه و سازوکار نهادی برای استخدام مترجم نیز مانع بزرگی است.
در بخش موانع اجتماعی، ما با نگرش خیرخواهانه اما تبعیضآمیز جامعه روبرو هستیم: ناشنوا را «وابسته به خانواده» میدانند نه یک شهروند مستقل. کمبود آگاهی مسئولان قضایی و پزشکی از اهمیت زبان اشاره نیز از دیگر موانع هستند. حقوق زبانی ناشنوا فقط یک موضوع ارتباطی نیست، بلکه مسئلهای بنیادین در عدالت اجتماعی است. بدون مترجم رسمی، ناشنواها در معرض تبعیض مضاعف، نابرابری حقوقی و آسیبهای جانی و روانی قرار میگیرند.
به عنوان کلام آخر، چشمانداز شما برای آینده زبان اشاره ایرانی چیست؟ و اگر بخواهید یک پیام کلیدی به سیاستگذاران و یک پیام به عموم مردم ایران بدهید، آن پیامها چه خواهند بود؟
چشمانداز ما این است که زبان اشاره ایرانی (طبیعی) باید به رسمیت شناخته شود و جایگاه واقعی خود را بهعنوان یکی از زبانهای زنده کشور پیدا کند. آینده مطلوب آن است که ناشنواها بتوانند با زبان خود در تمام عرصهها ــ از آموزش و اشتغال تا دادگاه و بیمارستان ــ آزادانه و برابر حضور داشته باشند. رؤیای ما جامعهای است که در آن زبان اشاره نه «ابزاری کمکی»، بلکه یک حق بنیادین شناخته شود. لازم است مرکز تحقیقات زبان اشاره ایرانی بهطور گسترده و نظاممند ایجاد شود؛ مرکزی که در آن متخصصان و زبانشناسان این حوزه به شکل علمی و حرفهای پژوهش کنند.
خطاب به سیاستگذاران باید بگویم که جامعه ناشنوا شهروندان درجه دو نیستند. زبان اشاره ایرانی باید در قانون اساسی و قوانین عادی کشور بهعنوان زبان رسمی ناشنوا ثبت شود. ایجاد نظام آموزشی و خدمات عمومی مبتنی بر زبان اشاره، تربیت و استخدام مترجمان رسمی، و طراحی سیاستهای جامع برای دسترسپذیری، نه لطف بلکه وظیفه دولت در چارچوب عدالت اجتماعی است.
و خطاب به عموم مردم ایران باید بگویم که در ایران، ناشنوایی اغلب تنها از رویکرد پزشکی تعریف شده است (یعنی بهعنوان یک «نقص» که باید درمان شود). بر همین اساس، نگاه عمومی بیشتر به دنبال راههای درمانی بوده است: از گفتاردرمانی و تمرکز بر «صحبت کردن»، تا استفاده از دستگاهها و جراحیهایی مانند کاشت حلزون. حتی در برخی موارد، استفاده از زبان اشاره محدود یا ممنوع شده است.
اما ناشنوایی صرفاً یک مسئله پزشکی نیست؛ بلکه باید آن را از رویکرد اجتماعی و فرهنگی نیز دید (یعنی پذیرش ناشنوایی به عنوان بخشی از تنوع انسانی و به رسمیت شناختن فرهنگ و زبان خاص آن). ناشنواها در حقیقت یک اقلیت زبانی و فرهنگی هستند. بنابراین، ناشنوا نه بیمار است و نه ناتوان؛ بلکه بخشی از تنوع زبانی و فرهنگی جامعه ماست. زبان اشاره پلی برای برابری است، نه نشانهای از کمبود. اگر جامعه زبان اشاره را بشناسد و بپذیرد، ناشنواها میتوانند همانند دیگران نقشی فعال، مستقل و برابر در پیشرفت کشور ایفا کنند. احترام، شناخت و همراهی شما نخستین گام برای تحقق عدالت اجتماعی است.





