وقتی بلایا میآیند، مددکاران کجا هستند؟
هر بار که زمین میلرزد یا سیل میآید، مددکاران اجتماعی نیز در صحنه حاضرند؛ اما در ساختار رسمی مدیریت بحران، هنوز جایی برای آنها تعریف نشده است. پژوهش تازه مرکز مطالعات شهرداری تهران نشان میدهد نبود پروتکل، آموزش تخصصی و سازوکار قانونی، نقش این نیروهای انسانی را از رکن اصلی به حاشیه بحرانها رانده است.

در هر زلزلهای، خانهها فرو میریزند، اما چیزی که کندتر از آواربرداری بازسازی میشود، دل آدمهاست. با هر حادثه بزرگ، از بوئینزهرا تا بم، از ورزقان تا کرمانشاه، چهرههایی تکرار میشوند که در میان خرابهها دنبال بازماندگاناند؛ مددکاران اجتماعیای که همیشه حاضرند، اما هنوز جایگاه مشخصی در مدیریت بحران ندارند.
در نخستین روزهای پس از زلزله کرمانشاه، در میان چادرهای امدادی، زن جوانی دیده میشود که از دست دادن خانوادهاش را باور ندارد. امدادگران درگیر تأمین چادر و مواد غذاییاند و نیروهای نظامی مشغول نظمدهی، اما کسی نیست تا بنشیند و بشنود. در گوشهای از اردوگاه، مددکار اجتماعیای با دفترچهای در دست تلاش میکند زن را آرام کند. او یکی از همان نیروهایی است که در پژوهش تازه مرکز مطالعات و برنامهریزی شهرداری تهران با عنوان «آسیبشناسی عملکرد مددکاران اجتماعی در بلایای طبیعی» مورد بررسی قرار گرفته است؛ کسانی که در میدان حضور دارند، اما هیچ نقشهای برای نقش آنان ترسیم نشده است.
چرا با وجود دههها تجربه میدانی، هنوز نظام مدیریت بحران کشور جایگاهی روشن و سازمانیافته برای مددکاران اجتماعی ندارد؟
پژوهش یادشده با مرور اسناد و گفتوگو با مددکاران حاضر در بلایا، نشان میدهد که نخستین حضور این نیروها در زلزله بوئینزهرا در سال ۱۳۴۱ ثبت شده است. از آن زمان تا امروز، مددکاران اجتماعی در اغلب بحرانهای طبیعی حضور داشتهاند، اما نقش آنان در تصمیمگیری و عملیات رسمی همچنان مبهم مانده است.
در متن پژوهش تأکید شده که ارزشهای بنیادین این حرفه از جمله عدالت اجتماعی، کرامت انسانی و بومنگری میتواند به شکلگیری رویکردی انسانی در مدیریت بلایا کمک کند. با این حال، ساختار موجود مدیریت بحران بیش از هر چیز بر بازسازی کالبدی تمرکز دارد و بازتوانی اجتماعی و روانی قربانیان در حاشیه قرار گرفته است.
در یافتههای تحقیق آمده است که مددکاران اجتماعی در بلایا طیفی از مداخلات را انجام میدهند: از حمایتهای اجتماعی، اطلاعاتی و عاطفی گرفته تا موردیابی، پیگیری مفقودان، ارجاع و میانجیگری میان خانوادهها و نهادها. آنان در بسیاری از موارد تسهیلگر بازگشت زندگی عادی به محلههای آسیبدیدهاند و حتی در برخی بحرانها از راه دور به خانوادههای بازمانده مشاوره دادهاند.
با وجود این گستره فعالیت، پژوهش نشان میدهد که نبودِ پروتکلهای مشخص، فقدان بانک اطلاعات گروههای آسیبپذیر و کمبود آموزشهای تخصصی، باعث شده کار مددکاران پراکنده، شخصی و گاه تکراری باشد. در بیشتر مواقع ورود آنان به مناطق بحرانزده نه از طریق فراخوان رسمی بلکه بهصورت داوطلبانه انجام میشود.
در بخش تحلیل، گزارش یادآور میشود که بزرگترین مانع بر سر راه حضور مؤثر مددکاران، فقدان جایگاه سازمانی در ساختار فرماندهی بحران است. در واقع هیچ سند اجرایی یا آییننامهای تعیین نکرده که مددکار اجتماعی باید در کدام مرحله از بحران، با چه وظایفی و تحت چه نهادی وارد عمل شود. از سوی دیگر، آموزشهای تخصصی و تمرینهای سناریومحور نیز وجود ندارد و اغلب مددکاران بدون تجربه عملی و برنامه قبلی وارد میدان میشوند.
پژوهش تأکید میکند که نگاه غالب به مددکاری اجتماعی همچنان خیرخواهانه است نه حرفهای؛ در حالیکه این حوزه نیازمند برنامهریزی، آموزش و نظارت مستمر است. غلبه دیدگاه فنی و عمرانی در بازسازی مناطق آسیبدیده، باعث شده جنبههای انسانی و اجتماعی بازسازی مغفول بماند.
در جمعبندی یافتهها، پژوهش مجموعهای از الزامات را برای ارتقای عملکرد مددکاران در بحرانها برمیشمارد. بر اساس این توصیهها، تربیت نیروهای تخصصی مددکاری بحران، برگزاری مانورهای تمرینی بر اساس سناریوهای واقعی، ایجاد نظام نظارتی و سوپروایزی، طراحی بستههای خودمراقبتی برای کاهش فرسودگی حرفهای، و تدوین پروتکلها و کدهای اخلاقی ویژه بلایا از گامهای ضروری به شمار میروند.
پژوهش همچنین بر لزوم ایجاد بانک اطلاعات گروههای آسیبپذیر، تجهیز واحدهای مددکاری به کولهپشتیهای امدادی و تدوین راهنماهای عملیاتی کوتاه و کاربردی تأکید دارد. به باور نویسندگان، این اقدامات میتواند در کوتاهمدت موجب ساماندهی حضور مددکاران شود و در بلندمدت زمینه را برای اصلاح ساختارهای قانونی و سازمانی فراهم آورد.
گزارش، برنامهای سهمرحلهای برای آینده ترسیم میکند: در گام نخست باید کمیتهای میانبخشی تشکیل شود تا نقش مددکاران اجتماعی را در ساختار رسمی مدیریت بحران تعیین کند. در مرحله دوم، دورههای تخصصی و مانورهای مشترک میان مددکاران و نیروهای امدادی برگزار شود و در گام سوم، قوانین و اسناد بالادستی بازنگری شود تا جایگاه مددکاران اجتماعی در چرخه مدیریت بحران تثبیت شود.
در پایان پژوهش تأکید شده که بازسازی بدون بازتوانی انسانی، تنها تکرار آوار است. تمرکز صرف بر بازسازی کالبدی، بدون ترمیم روابط اجتماعی و سلامت روان بازماندگان، میتواند زخمهای پنهان بحران را عمیقتر کند.





