کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و شورای کتاب کودک؛ بازوهای قدرتمند عرصه فرهنگ کودک
این هفته، «هفته کتاب و کتابخوانی» است و کودکان یکی از مهمترین مخاطبان کتابها هستند. شورای کتاب کودک و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دو نهاد دیرپای فرهنگیاند که با وجود خاستگاه متفاوتشان، نقش مکملی در رشد فکری و اجتماعی کودکان ایفا کردهاند.


شاید هیچچیز به اندازه خواندن نمیتواند توانایی پردازش، تخیل و قضاوت کودکان را بپروراند. مطالعه همچون بازی، برای کودکان از مهمترین موتورهای رشد شناختی است، کتابخانههای ایران همواره نقش پایگاههای تربیتی را برای کودکان بازی میکنند؛ جایی که کودک با ورود به آن با جهانی تازه روبهرو میشود.
شورای کتاب کودک از دل تلاشهای داوطلبانه اهل ادبیات و آموزش بیرون آمد و همین ریشه مردمی باعث شد نگاهش بیشتر بر کیفیت، نقد، ارزیابی مستقل و تربیت سلیقه ادبی متمرکز بماند. در مقابل، کانون پرورش فکری به عنوان نهادی دولتی شکل گرفت و با تکیه بر امکانات گستردهتر، شبکه کتابخانهها، تولید آثار هنری و برنامههای فرهنگی، دسترسی عمومی کودکان به کتاب و فضای فرهنگی را گسترش داد. ترکیب این دو مسیر موازی، یعنی داوطلبیِ تخصصی از یکسو و حمایت نهادی از سوی دیگر، سبب شده هرکدام بخشی از نیازهای مربوط به فرهنگسازی و رشد فکری کودکان را پوشش دهند.
سوری مرتضاییفر، عضو هیئت مدیره و کتابدار بازنشسته شورای کودک در مورد هویت نهادهایی همچون شورای کتاب در رشد کودکان میگوید: «شورای کتاب کودک حالا 63 سال دارد. در این مدت یکی از اهدافش ارتقای ادبیات کودک بوده. این نهاد عضو دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان است و با معرفی نویسندهها و تحلیلگرها به دنیای بیرون فعالیت میکند. همینطور گروههای بررسی با حدود بیش از 200 نفر، کتابهایی که در ایران منتشر میشود را بررسی میکنند.»
او ادامه میدهد: «شورا با اعلام لیست به جامعه کمک میکند تا کتاب خوب و باکیفیت به دست خانوادهها برسد و با دعوت از ناشران، طی جلساتی آنها را از چگونگی کتابشان و اشکالات احتمالی مطلع میکند. به این ترتیب هدف اولیه شورا یعنی ارتقای ادبیات کودک، برآورده شده است.»
این کتابدار قدیمی نحوه فعالیت شورا را در جامعه چنین توضیح میدهد: «اعضای شورا از طرف مدارس و سازمانهای مردم نهاد دعوت میشوند و کتاب خواندن را ترویج میکنند. در طی این سالها شورا توانسته به مهمانشهرهایی با پناهندههای افغان برود و با کمک کمیساریای عالی پناهندهها کتابخانه دایر کند. همینطور فعالیتهایی در کانون اصلاح و تربیت داشته است. بچهها به آنجا میرفتند و کتابخانه را سر و سامان میدادند و برای بچههای کانون کتاب میخواندند. آنها میخواستند بچهها را با دنیای دیگری آشنا کنند.»
او در مورد فعالیتهای خاص این شورا میگوید: «علاوه بر مواردی که گفتم، گروه دیگری داریم که برای کودک با نیاز ویژه فعالیت میکند؛ کتاب برای کودک نابینا و کمبینا. کتاب برای کودک ناشنوا و کمشنوا و کتاب برای کودکانی که بیمارند و در بیمارستانها بستریاند.»
به گفته او برای نابینایان باید روی کتابهای حسی-لمسی کار کرد. آنها تا الان موفق شدهاند سه یا چهار کتاب حسی-لمسی تهیه کنند و به نهادی که این کتابها را جمعآوری میکند راه پیدا کنند. گروه دیگری داریم به نام «بامداد کتابخانهها» که موفق شده در بین 40 تا 50 منطقه در مناطق کمبرخوردار مثل سیستان بلوچستان، کردستان، لرستان، خراسان جنوبی و حتی در خود تهران کتابخانههای کوچکی دایر کند و کار ترویجی را پیش ببرد.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، یکی دیگر از نهادهای باسابقه در زمینه فرهنگ کتابخوانی کودکان و نوجوانان است. کتابخانههای کانون برای میانسالان امروز نوستالژی دلچسبی دارند، بچههای نسل جدید هم مشغول خاطرهسازی با آنها هستند.
مینا حدادیان، کتابدار با بیش از 12 سال حضور در کتابخانه مرجع کانون درباره فعالیتهای کانون پرورش فکری میگوید: «کتابخانههای کانون هیچگاه صرفاً مکانی برای امانت و بازگرداندن کتاب نبودهاند. اینجا یک نهاد اجتماعی بوده و تأثیر مهمی بر نظم اجتماعی منطقه داشته است. کودکان میتوانستند درباره تمام فعالیتهای کانون غیر از امانت کتاب گفتوگو کنند. گفتوگوی آزاد، بحث کتاب، نشریه دیواری، نقاشی و فعالیتهای دیگر همگی با کتاب مرتبط بودند. کتاب بهانهای بود تا اعضا همدیگر را ببینند، روابط اجتماعی را بیاموزند و جامعهای کوچک را تجربه کنند.»
حدادیان درباره ادغام احتمالی کتابخانههای کانون با نهاد کتابخانههای عمومی معتقد است: «واگذاری کتابخانههای کانون به نهاد دیگر به معنای نابودی کتابخانههای کودک است. کانون ساختاری خاص دارد: طراحی، فعالیت و معماری کتابخانهها متناسب با نیازهای کودکان است و آنها استقلال دارند. این دستاوردها نباید از بین بروند.»
کودکان در کشاکش کتابهای ایرانی و خارجی
یکی از مواردی که حوزه کتاب کودک با آن درگیر است تقاضای بیشتر برای کتابهای ترجمه است. مشاهدات نشان میدهد که کودکان اقبال کمتری به کتابهای نویسندگان ایرانی دارند. مرتضاییفر در مورد فرآیند تعیین ارزشمند بودن یک کتاب در شورا میگوید: «شورا معیار دارد و ایستا نیست. این معیارها مدام روزآمد شده و ما اخیرا کارگروهی درست کردیم که روی معیارها کار کنند. اما مسائل دیگری هم وجود دارد؛ اول اینکه نویسندگان ما گاهی به قول معروف آنطور که باید تلاش نمیکنند. از طرفی طبق گزارشهای گروه تالیف و ترجمه، کتابهای خارجی ترجمه شده خیلی بیشتر منتشر میشوند.»
او ادامه میدهد: «ناشر هم کتابی را که بد باشد برنمیدارد. کتابی را انتخاب میکند که پرفروش باشد و جایزه گرفته باشد. چون بنابراین سابقه، در اینجا هم مورد استقبال قرار میگیرد. متاسفانه ما کپی رایت را رعایت نمیکنیم. بنابراین ناشر خیلی راحت میتواند هر کتابی را ترجمه کند. بچههای ما وقتی میبینند هم تعداد کتابهای ترجمه بیشتر است و هم جذابیت بیشتری دارد به ترجمه روی میآورند.»
او در مورد کیفیت کار نویسندگان کودک میگوید: «ما نویسندههای خوب کم نداریم. مرادی کرمانیها داشتیم، حسنزاده، خانیان، شمس و شاه آبادی نویسندههای خوب ما هستند. در این سالها آقای حسنزاده دو بار در بین پنج نفر اول برنده اندرسن بود، ولی انتخاب نشد. پیشتر آقای مرادی و احمدرضا احمدی هم همینطور بودهاند. حتی در حوزه تصویرگری یکی دو بار در بین پنج نفر اول بودیم با این حال هنوز باید کار شود تا اینها واقعا به سطح جهانی برسند.»
این کتابدار عوامل دیگری را هم در این زمینه مهم میداند: «فقط نویسنده و تصویرگر نیستند، کیفیت چاپ هم اهمیت دارد. کیفیت کتاب ما با کیفیت کتاب خارجی خیلی فرق دارد. ما برنده بزرگ براتیسلاوا بودیم اما در کیفیت خیلی ضعیف عمل کردیم. بعه علاوه ناشر هست، سانسور هست و نباید همه تقصیر را گردن مؤلف انداخت.»
حدادیان، کتابدار کانون در اینباره میگوید: «در دهههای گذشته تعداد ناشران و نویسندگان کودک بسیار محدود و ترجمهها بسیار کم بود. اما پس از جنگ، موجی از انتشار کتابهای ترجمه شکل گرفت و در دهه هشتاد و نود، ناشران جدید و سرمایهدار وارد حوزه کودک شدند و حجم تولید کتاب بهشدت افزایش یافت. امروز ما در کتابخانه مرجع کانون سالانه حدود 4000 عنوان کتاب ارزشمند خریداری میکنیم؛ رقمی که در دهه شصت شاید یکپنجم این هم نبود.»
به گفته او این نشان میدهد که کودکان هنوز کتاب میخوانند. اگر کتابخوانی نمیکردند، ناشرانی که امروز در حوزه کودک فعالیت میکنند ورشکست میشدند. مشکل اصلی این است که کتابخوانی هنوز برای نهاد مدرسه و بسیاری از خانوادهها جدی نشده، اما خود کودکان همچنان به کتاب علاقه دارند. آزمونهایی مانند پرلز هم تأکید دارند که بچهها باید شعر و داستان بخوانند، اما بسیاری از معلمان از این موضوع آگاهی ندارند.
اینترنت؛ فرصت یا تهدید برای کتابخانهها
حدادیان میگوید: «آمدن اینترنت بهخودیخود تهدید نبود. کانون میتوانست همگام با تحولات دیجیتال حرکت کند، اما این اتفاق نیفتاد. دو بار تلاش شد تا کتابخانه دیجیتال ایجاد شود؛ یکبار در سال ۱۳۸۶ و بار دیگر در دهه 90 که هر دو بار شکست خورد، چون پروژه بهدست افرادی سپرده شد که نه شناختی از کودک و نوجوان داشتند و نه تجربهای در کار دیجیتال. بار اول مسئولیت کار با چند مربی بود که با فضای دیجیتال آشنا نبودند و صرفاً بهدلیل دستور وزیر وقت آموزشوپرورش پروژه را شروع کردند. بار دوم نیز مدیرانی که شناختی از حوزه کودک نداشتند پروژهای تعریف کردند که عمدتاً برای نزدیکان خودشان بود و کاملاً غیرکاربردی از آب درآمد.»
اشکال کار از نظر این کتابدار در اینجاست: «سرمایه و زمان هدر رفت و کانون نتوانست از ظرفیتهای اینترنت برای گسترش خدماتش بهره ببرد. با این حال، این به معنای کاهش کامل مراجعه کودکان نیست؛ بچهها همچنان به کانون میآیند، اما میتوانست بسیار بهتر از این باشد.»
او اضافه میکند: «مشکل دیگر، محدودیتهای ساختاری است. کانون نهادی غیررسمی است اما از نظر سازمانی به آموزشوپرورش وابسته است و انتظار میرود کاری را انجام دهد که مدرسه نمیتواند. با وجود این، برخی محدودیتهای مدرسه مثل تفکیک جنسیتی به کتابخانههای کانون نیز سرایت کرده است، در حالی که محیط کتابخانه کنترلشدهتر است و میتوان فعالیتهای مشترک دختر و پسر را تعریف کرد. این تفکیک جذابیت کانون را کاهش میدهد.»
حدادیان تأثیر تکنولوژی و اتفاقات اجتماعی را بر میزان مراجعه کودکان به کتابخانهها اینگونه میبیند: «در زمان کرونا، مراجعه کاهش یافت اما کانون تلاش کرد ارتباط با کودکان را حفظ کند. هماکنون مراجعه هنوز ادامه دارد و کودکان کتاب میخوانند، هرچند هنوز برخی خانوادهها و مدارس آن را جدی نمیگیرند. اما تعداد کتابهای منتشرشده برای کودکان افزایش چشمگیری داشته است؛ برای مثال، کتابخانه مرجع کانون هر سال حدود چهار هزار عنوان کتاب با ارزش ادبی و هنری خریداری میکند، در حالی که در دهه شصت این تعداد یک پنجم بود.»
به باور حدادیان برخلاف تصور عمومی که میگوید «هیچکس کتاب نمیخواند»، واقعیت این است که وضعیت بد نیست. خانوادهها تا یکی دو سال قبل از کنکور برای فرزندانشان کتاب میخرند. تعداد چاپها و عناوین جدید نیز نشان میدهد جامعهای کتابخوان داریم؛ البته نه آنقدر که مطلوب است. بخشی از موانع اقتصادی است، اما بخشی نیز سیاستگذاری نادرست است. دولت باید از تصدیگری دست بکشد و اختیار را به گروههای مردمی و ترویجگران کتابخوانی بدهد و روندها را تسهیل کند، نه اینکه بر آنها سایه بیندازد.
مشکلات شغلی؛ پشت لبخندهای کتابداران
حدادیان، کتابدار باسابقه کانون درباره مشکلات شغلی خود و همکارانش توضیح میدهد: «حجم وظایف کتابداران بسیار بالاست و تغییر مداوم مدیریت باعث میشود انتظارهایی از کتابداران باشد که با رسالت اصلی آنها همخوانی ندارد. این فشار باعث فرسودگی شغلی میشود. تفکیک جنسیتی و محدودیت فعالیت مشترک دختران و پسران نیز یکی دیگر از مشکلات است.»
به گفته او، حقوق و مزایای کتابداران پایین است و بسیاری بعد از ۲۵-۲۶ سال هنوز رسمی نشدهاند. معیشت و امنیت شغلی مسئله مهمی است که تاکنون راهحلی برای آن ارائه نشده است. برخلاف معلمان که تابستانها تعطیلاند یا ساعات کاری کمتر دارند، کتابداران از هشت صبح تا چهار بعدازظهر و در تمام سال مشغولاند، اما حقوق و مزایای کمتری میگیرند. مذاکراتی برای بهبود وضعیت معیشتی و همسانسازی حقوق انجام شده، اما تا امروز هیچ نتیجهای نداشته است. تورم و گرانی نیز فشار مضاعفی بر آنها وارد کرده و تقریباً امکان داشتن شغل دوم را از بین برده است.
در شورا هم اوضاع چندان خوب نیست. مرتضاییفر اهمیت معیشت را بر کیفیت کار نویسندگان کم نمیداند: «بعضی وقتها با نویسندهای گفتوگو میکنیم و میگوید غم نان دارد. خب درست است و حق دارد. مجبور است گاهی اوقات فقط بنویسد تا پول دربیاورد ولی تلاش نکند خوب بنویسد. امیدوارم حمایتهایی برای این افراد در نظر گرفته شود تا بتوانند حداقل غم نان نداشته باشند و کارهای درخشان انجام دهند.»
عصر اینترنت کتابخانهها را از انحصار قبلی بیرون کشیده، اما بهایش این است که ذهن بچهها در میان شلوغی بیپایان محتوا، سختتر به عمق تخیل میرود. مینا حدادیان نگاهی امیدوارانه دارد و میگوید: «واقعیت این است که کودکان هنوز کتاب میخوانند و علاقه به کتاب در آنها وجود دارد. اما نهادهای رسمی و خانوادهها باید از این روند حمایت کنند و فرصتهای بیشتری برای گروههای کتابخوانی و گفتوگوهای مرتبط با کتاب فراهم شود.» کتابخانهها اگر نتوانند خودشان را از یک انبار کتاب به یک فضای یادگیری فعال و انتخابگر تبدیل کنند، در این رقابت شلوغ از ذهن کودکان حذف میشوند.





