فرسودگی شغلی و رادیکالیسم: چگونه فرسودگی در محیط کار به تفکر افراطی دامن میزند
یادداشت پیش رو به قلم آلکسیوس آروانیتیس، دانشیار روانشناسی اجتماعی در دانشگاه کرت نوشته شده و در وبسایت theconversation.com منتشر شده است. آروانیتیس بر اساس پژوهشی جدید استدلال میکند که فرسودگی شغلی نه فقط یک مشکل فردی یا کاری، بلکه زمینهای گسترده برای رادیکالیزه شدن عقاید و گرایش به افراطگرایی خشونتآمیز است.


وقتی «لوئیجی مانگیونه» در دسامبر ۲۰۲۴ به اتهام قتل مدیرعامل شرکت «یونایتدهلثکر» بازداشت شد، واکنش عمومی ناظران را شگفتزده کرد. برخلاف محکومیت که واکنش عمومی به این قتل بود، بسیاری از مردم حمایت خود را نسبت به آن ابراز کردند. این پدیده بهویژه در میان جوانترها آشکارتر بود؛ نظرسنجیها نشان دادند که ۴۱ درصد از بزرگسالان جوان، این قتل را قابلقبول دانستهاند.
چه چیزی باعث میشود یک فرد عادی خشونت افراطی را توجیه کند؟ پژوهش تازه ما که بهتازگی در شماره ویژه «درک افراطگرایی خشونتآمیز» در نشریه «روانشناسی خشونت» (Psychology of Violence) انجمن روانشناسی آمریکا منتشر شده است، پاسخ را در یک پدیده رو به گسترش میداند: فرسودگی شغلی.
اعلامیه که مانگیونه انتشار داد «فساد و طمع» را منبع ناکامی خود معرفی میکند؛ حسی که در میان نارضایتی روبهرشد از محیطهای کاری مدرن، همدلی گستردهای برمیانگیزد. پژوهشهای اخیر نشان میدهد الگوهای وسیعتر ناکامیهای ساختاری و برداشت از فساد، با فرسودگی شغلی در ارتباطاند.
مطالعه ما، شامل نظرسنجیهای روزانه از بیش از ۶۰۰ کارمند، نشان میدهد فرسودگی شغلی میتواند بهطور پنهان نگرشهای نگرانکنندهای را موجب شود؛ بهویژه تمایل به توجیه افراطگرایی خشونتآمیز علیه آنچه که به عنوان منبع اضظراب و آزار تلقی میشود.
از فرسودگی شغلی تا افراطگرایی
در پژوهش ما، کارکنان هر روز یادداشتهایی درباره نشانههای فرسودگی، وضعیتهای هیجانی و نگرشهای افراطگرایانه خشونتآمیز ثبت کردند. در روزهایی که کارکنان احساس فرسودگی بیشتری داشتند، همدلی چشمگیری با ایدههای افراطی نشان دادند؛ ایدههایی همچون توجیه خشونت علیه بیعدالتیهای فرضی.
در پژوهش مشخص شده است که چرخه روزمره فرسودگی، احساسات منفی همچون ترس، اندوه، شرم و گناه را برمیانگیخت. به نظر میرسید برخی افراد برای کاهش این احساسات منفی و بازیابی حس هدفمندی، ایدئولوژیهای افراطی را جذابتر مییابند.
این پدیده از دریچه سه نظریه روانشناسی شناختهشده قابل توضیح است: نخست «نظریه فشار عمومی» (General Strain Theory) است که بیان میکند ناکامیهای روزمره از طریق تجربه هیجانات منفی به افراطگرایی خشونتآمیز منجر میشوند. دومین نظریه «مدل وجودی فرسودگی شغلی» (existential model of burnout) است که هنگام از بین رفتن معنا در سر کار، فرسودگی را به شکست در جستوجوی وجودی مربوط میداند. آخرین نظریه «جستوجوی اهمیت» (Significance Quest Theory) است که استدلال میکند وقتی حس اهمیت فردی در زندگی روزمره تضعیف شود، افراد ممکن است در جای دیگری، از جمله باورهای رادیکال به دنبال بازگرداندن معنای از دست رفته باشند.
ترکیب این دیدگاهها – بهویژه مدلهای «وجودی» و «جستوجوی اهمیت» نشان میدهد که فرسودگی شغلی بازتاب یک جستوجوی ناکام در معناست؛ جستوجویی که ممکن است افراد را به سمت افراطگرایی خشونتآمیز بهعنوان راهی برای بازیابی معنا سوق دهد. نظریه «فشار عمومی» نیز با تاکید بر مسیر هیجانی این فرآیند، آن را کامل میکند.
چرا فرسودگی اهمیت دارد
پژوهش ما نشان نمیدهد که افراد دچار فرسودگی الزاما به خشونت افراطی دست خواهند زد. بلکه نشان میدهد تجربههای روزمره فرسودگی میتواند بهطور ظریف نگرش افراد را به سمت افراطگرایی خشونتآمیز سوق دهد و در نتیجه، پذیرش خشونت را عادی کند.
این تمایز بسیار مهم است و در مدل «دو هرم» (two-pyramids model) نیز بر آن تأکید شده است؛ مدلی که میان رادیکالیزه شدن عقیده و رادیکالیزه شدن عمل تفاوت میگذارد. هرچند پیوند این دو ممکن است ضعیف باشد، اما حتی رادیکالیزه شدن در سطح عقیده نیز میتواند تهدیدی جدی برای دموکراسیها و جوامع باز باشد؛ چراکه انسجام اجتماعی را تضعیف کرده و قطبیسازی را تقویت میکند. به همین دلیل، این موضوع بهخودیخود شایسته مطالعه دقیقتری است.
امروزه فرسودگی شغلی به شکلی نگرانکننده رایج است و تقریبا سه نفر از هر چهار کارمند را درگیر میکند. این بدان معناست که بخش عظیمی از نیروی کار فشارهای هیجانیای را تجربه میکند که میتواند سوخت لازم برای ایدههای افراطی را فراهم آورد.
اگرچه اکثریت قریببهاتفاق هرگز به خشونت روی نخواهند آورد، اما جامعهای که بهطور فزایندهای نسبت به نگرشهای افراطی مدارای بیشتری نشان دهد، در معرض خطر عادیسازی رفتارهای مخرب و تضعیف هم ارزشهای دموکراتیک و هم انسجام محیط کار قرار میگیرد. علاوه بر این، حتی اگر تنها اقلیتی اندک نهایتا وارد خشونت شوند، پیامدها همچنان میتواند عمیق و ویرانگر باشد.
حمایت سازمانی میتواند یاریرسان باشد
یافتههای ما همچنین یک شکل مؤثر از محافظت را نشان میدهد: حمایت سازمانی ادراکشده. کارمندانی که احساس میکردند سازمانشان واقعا برای مشارکتهای آنان ارزش قائل است و به رفاهشان اهمیت میدهد، حتی در صورت تجربه نشانههای فرسودگی، کمتر به سمت ایدئولوژیهای افراطی کشیده میشدند.
بااینحال، یک هشدار مهم در اینجا وجود دارد: حمایت سازمانی زمانی بیشترین تاثیر را دارد که پیش از شکلگیری احساسات منفی به کار گرفته شود. وقتی کارمندان از آستانه هیجانی عبور کرده باشند، حمایت اضافی بهتنهایی توان محدودی برای جلوگیری از حرکت بهسوی نگرشهای افراطگرایانه خشونتآمیز خواهد داشت.
بنابراین کارفرمایان نقش کلیدی در پرداختن به مسئله فرسودگی دارند. سازمانها باید بهطور فعال روی پیشگیری از فرسودگی سرمایهگذاری کنند؛ نه صرفا بهعنوان یک اقدام سلامتی، بلکه بهعنوان راهبردی حیاتی برای حفظ ثبات هم در محیط کار و هم بهطور کلی در جامعه.
این امر شامل ترویج عدالت و شفافیت در محیط کار، اطمینان از اینکه کارکنان احساس قدردانی و ارزشمندی داشته باشند، آموزش مدیران برای شناسایی نشانههای اولیه فرسودگی و واکنش فعالانه نسبت به آن و ایجاد کانالهای باز و ایمن برای بازخورد کارکنان است.
نگرانیها درباره عدالت تنها در چارچوب محل کار متوقف نمیشوند. برداشتهای گستردهتر از بیعدالتی در جامعه نیز میتواند همدلی با افراطگرایی را تقویت کند، بهویژه زمانی که افراد از نظر ذهنی از پیش خسته و فرسوده باشند. برای مثال، تلاشها برای پیگیری حکم اعدام «مانگیونه» بهمنظور خدمت به دستور کار سیاسی رئیسجمهور ترامپ، ممکن است برداشتهای ناعادلانه بودن نظام را تشدید کرده و دیدگاههای رادیکال را بدتر کند.
پیامدهای گستردهتر
فرسودگی چیزی فراتر از خستگی یا بیانگیزگی در محیط کار است. این وضعیت نشانه یک آسیبپذیری وجودی عمیق و خطرناکتر است. محیط کاری که فرسودگی کارکنان را نادیده بگیرد، تنها با کاهش بهرهوری مواجه نمیشود بلکه زمینهای برای رشد افراطگرایی ایدئولوژیک فراهم میآورد.
هم در محیطهای کاری و هم در جوامع، با موجی از احساسات افراطی روبهرو هستیم؛ از جمله حمایت از اعمال خشونتآمیز که بهعنوان مقاومت در برابر حرص و آز شرکتی تصویر میشوند. در چنین شرایطی، بسیار حیاتی است که بتوانیم محرکهای روانشناختی زیربنایی را شناسایی کنیم. یکی از این محرکها فرسودگی شغلی است.
کارکنان تنها به حمایت برای انجام بهتر وظایفشان نیاز ندارند، بلکه به آن نیاز دارند تا حس معنا، ثبات و پیوند در زندگیشان حفظ شود.
ذهنی که درگیر فرسودگی است، در هر جایی به دنبال معنا خواهد گشت. اگر محیط کار نتواند آن را فراهم آورد، ایدئولوژیهای افراطی آمادهاند این خلأ را پر کنند. پیامدهایی چنین روندی بسیار فراتر از دیوارهای محل کار امتداد خواهند یافت.





