شهرهای خوابگاهی، ماراتن هرروزه برای یک زندگی نزیسته
زندگی در شهرهای خوابگاهی، ماراتن روزانهای برای رسیدن به شغل و بازگشت به خانهای است که تنها محل خواب است. این شهرها با کمبود امکانات رفاهی، سلامت و زمان ساکنان خود را قربانی میکنند.


هنوز هوا تاریک است که نیمهبیدار از خانه بیرون میزنی و مسیر رسیدن به مترو و اتوبوس و تاکسی را در ذهنات مرور میکنی. یک ماراتن چند ساعته در انتظار توست تا به ساختمان شرکت برسی و پشت میزت قرار بگیری. کار که تمام میشود، باز تو باید دونده استقامت میدان بازگشت به خانه باشی. میرسی و دیگر رمقی نمانده. همه برنامههایی که در راه ریخته بودی، دود میشود و به هوا میرود. میگویی فرداشب انجامش میدهم. فرداشب هم یا خیلی دیر میرسد و یا اصلاً نمیرسد. این نمایی از چهره یک شهر خوابگاهی و ساکنان آن است؛ شهری که در آن مردم میخوابند، اما زندگی نمیکنند. شهرهای جدید که برای آسایش و رفاه بیشتر مردم و جلوگیری از سرریز جمعیتی کلانشهرها ایجاد شدند، حالا بلای جان شدهاند و کارکردی متفاوت پیدا کردهاند.
اوایل قرن بیستم بود که ابنزر هاوارد، برنامهریز شهری اهل انگلستان، نظریه باغشهر را مطرح کرد. ایده هاوارد زیبا بود و بر پایه نزدیکی به طبیعت و بیگانه نشدن با زندگی طبیعی شکل گرفته بود. آن هم زمانی که زندگی صنعتی هر روز عرصه را بر انسان و نیازهای طبیعی او تنگتر میکرد. به اعتقاد هاوارد مردم باید جایی زندگی میکردند که هم خصوصیات شهر را داشته باشد و هم ویژگیهای روستا را. لوییز مامفورد متفکر و شهرساز بزرگ قرن بیستم در باره ایده باغشهر هاوارد گفته: «در آغاز قرن بیستم دو ابداع مهم به وقوع پیوست؛ هواپیما و باغشهر. هر دوی اینها طلایهداران عصر جدید بودند. اولی بشر را قادر به پرواز بر فراز زمین کرد و دومی مکان زیست نیکوتری را روی زمین به او وعده داد.»
انقلاب صنعتی و گسترش حملونقل عمومی (مثل مترو و قطارهای حومهای) باعث شد کارگران و کارمندان بتوانند خارج از شهرهای اصلی زندگی کنند. اصطلاح شهرهای خوابگاهی نیز در همان دوران پا به عرصه وجود گذاشت. در ایران این مفهوم در دهه 70 شمسی بهعنوان یک پدیده شهری مطرح شد و مورد بررسی قرار گرفت.
موجگیرهای بیرمق
شهرهای جدید معمولاً با هدف جلوگیری از گسترش بیرویه شهرهای بزرگ و جذب سرریز جمعیت آنها و نیز جلب مهاجران احتمالی بهعنوان موجگیر تأسیس میشوند و خارج از نفوذ شهر هستند. ساکنان آنها عمدتاً برای استراحت شبانه از محل زندگی استفاده میکنند و فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را در شهرهای بزرگ مجاور انجام میدهند. این شهرها معمولاً فاقد امکانات پایه مانند مراکز اشتغال، خدمات درمانی و فرهنگی هستند و حاشیهنشینان کلانشهر به شمار میروند.
بعد از گذشت چند دهه، این شهرها بیشتر بهعنوان خوابگاههای بدون امکانات شهری شناخته میشوند و از رفاه اجتماعی و تنوع درآمدی مورد انتظار بیبهرهاند. این نوع محرومیت برای افرادی که در راهها و دویدن به دنبال خدمات شهری، استهلاک زیادی را متحمل میشوند، زمینهساز ایجاد نارضایتیهای اجتماعی و افسردگیهای آشکار و پنهان است.
شهرکهای جدید و مسکن مهر
روند پیچیدهتر شدن مسائل شهری (به ویژه مسئله مسکن) سبب شد تا سیاستگذاران آمایش زمینهای شهری در سطح کشور، برای کنترل رشد جمعیت کلانشهرها و جلوگیری از حاشیهنشینی از اواسط دهه ۶۰ به ایجاد موجی از طرحهای آمادهسازی زمین و ساخت شهرهای جدید بیاندیشند.
به دنبال آن، اجرای طرح مسکن مهر بدون مطالعات جامع، جمعیت زیادی را به شهرهای جدید وارد کرد که زیرساختها و امکانات شهری را تحتفشار قرار داد و باعث شد این شهرها چهره شهرکهای فقیرنشین را به خود بگیرند. اکنون کمبود امکانات رفاهی، خدمات زیربنایی ناکافی و نبود تنوع اجتماعی جزو مشکلات اصلی این اماکن است.
همچنین نادیده گرفتن جنبههای تاریخی و هویتی شهروندان، چهره مثبت این شهرها را مخدوش کرده است. شهروندان معرف ویژگیها، ریشهها، اصالت و فرهنگهای مختلف هستند. بیتوجهی به این موارد، موجب اختلال در وضعیت روانشناختی ساکنان و عامل تنشهای فرهنگی، قومی و تاریخی است. از اینرو، نبود احساس هویت جمعی و تعلق گروهی باعث میشود که آنها نتوانند در روابط اجتماعی مشارکت کنند.
ما نیز مردمی هستیم
یکی از مسائلی که شهرهای جدید و حومهای کلانشهرها را برای افراد جامعه جذاب میکند، بهرهمندی از اجارهخانه ارزانتر و دستیابی به مالکیت است. افراد طبقات پایین و متوسط در چشمانداز آینده خود صاحبخانه بودن را میبینند حتی اگر شده در حومه شهر. حالا همه میدانند که خانه خریدن در تهران برای افراد با درآمد متوسط و کم تقریباً محال است و تنها در اطراف میتوان به آن دست یافت. اما این مالکیت در پس اطمینانخاطر و آسایش، تبعاتی را هم در پی دارد. نشستن پای صحبتهای اهالی این شهرها نکات زیادی را برای ما آشکار میکند.
مرجان، زن مجرد میانسالی است که توانسته با پسانداز سالها کار کردن خود، یک آپارتمان در پردیس بخرد. باور او برای داشتن سقفی بالای سر و محتاج کسی نبودن به بار نشسته، اما رفتو آمد هرروزه به غرب تهران، کمرش را شکسته. میگوید همیشه خستهام، وقت نمیکنم ورزش کنم و اضافه وزن باعث شده کمردرد و زانودرد هم به مشکلاتم اضافه شود. معاشرتهایم به حداقل رسیده و اگر بخواهم کسی را در تهران ببینم خیلی دیروقت به خانه میرسم و روند روزانهام به هم میخورد. حس میکنم منزوی شدهام و دور افتادهام. دلم میخواهد وقت بیشتری را در خانهای که با هزار زحمت خریدهام بگذرانم، اما فقط میتوانم در آن بخوابم. جمعه هم به تأمین کم و کاستیهای خانه و رتق و فتق امور میگذرد.
وقتی علی از مسیر طاقتفرسای بین تهران و پرند میگوید، میتوانی خستگی را در چشمهایش ببینی. او و همسرش با هزار قسط و قرض یک آپارتمان هشتاد متری در پرند خریدهاند و با پسر ۶ سالهشان در آن زندگی میکنند. علی میگوید که حالا ما فقط خانه داریم و چیز دیگری نداریم. فرصتی برای باهم بودن نیست. شش هفت ساعت از زمان من در راه میگذرد. وقتی به خانه میرسم عزای رفتن فردا صبح را دارم. خستهام و حوصله بازی با بچهام را ندارم. تازه خدا نکند که نیاز به خدمات خاصی داشته باشیم که در آن صورت حتماً باید بیاییم تهران. گاهی فکر میکنم آیا اشتباه کردیم و بهتر بود در تهران اجارهنشین میماندیم یا نه؟
آقای توانا که هر روز برای کار از فاز یک شهر اندیشه به بازار بزرگ تهران میرود، اسم این فرایند را زندگی نمیگذارد. او معتقد است که ما فقط داریم جان میکنیم و عاقبتی هم برایمان متصور نیست. کاش همین کار در اندیشه بود و مجبور نبودم این همه راه را بروم. استخوانهایم ساییده شده.
این زندگی هزاران انسان است. آدمهایی که برای داشتن سرپناهی ارزانتر، بهای سنگینی میپردازند: سلامتی، زمان، ارتباطات اجتماعی و حتی سلامت روان. شهرهای جدید در ایران نتوانستند سطح رفاه مدنظر برنامهریزان را پیادهسازی کنند و در نهایت مکانهایی شدند که روح زندگی در آنها مرده است. حالا این امر سیاستگذاران را بر آن داشته تا در ساختن شهرهای جدید نسل دوم، از تجربه شکستخورده قبل استفاده کنند و طراحی کاربردیتر و بهتری را در پیش گیرند. هدف اصلی این است؛ این شهرها نباید فقط خوابگاه باشند. این رویکرد نوین، شهر را پویا و فراتر از اقدامات کالبدی و عمرانی، مبتنی بر برنامهریزی همهجانبه با تأکید ویژه بر جنبههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در نظر میگیرد.
عبور از بحران شهرهای خوابگاهی و تبدیل آنها به شهرهایی با هویت مستقل نیازمند اندیشیدن تمهیدات ویژهای است. به طور مثال این شهرها میتوانند با برنامهریزی چندمرکزی (Polycentric Urbanism) به شهرهای مستقل تبدیل شوند. این امر نیازمند عزم سیاسی، سرمایهگذاری بخش خصوصی و مشارکت ساکنان است. همچنین بهبود وضعیت این شهرکها مستلزم برنامهریزی دقیق، تأمین امکانات رفاهی و فرهنگی، افزایش امنیت و ایجاد تنوع اجتماعی است تا بتوانند نقش مؤثری در زندگی شهری ایران ایفا کنند.





